رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

ایران خودرو!


امروز رفتم شرکت ایران لیزینگ خودرو( شرکت وابسته به ایران خودرو برای فروش اقساطی) این رو هم بگم که من قبلا فکر میکردم خرید قسطی بده ! و بی کلاسیه!!! بعدا فهمیدم که خارج از کشور همه چیز رو قسطی میخرن و اصلا نقدی خیلی کمه...بعد از اون نظرم عوض شد!!!

 

برای پیکان 3 میلیون وام میدن – RD 3.5 میلیون – 206 پنج میلیون – 405، سمند و پرشیا 6 میلیون – بقیه اش رو اولش میگیرن.

مثلا اگر 206 بخوای و قیمت روز 11400 باشه ، 5 میلیون که وامه ، بقیه اش می مونه 6400و به علاوه کارمزد و بیمه بدنه و بیمه اعتباری و هزار کوفت و زهرمار دیگه میشه 6700  که اولش باید بدی.

و اما بهره ! یا همون اسکنت !کاملا اسلامی!!! سالی 30 درصد!

لامصبا! بانک ... فلک رو پاره میکنه 17% سود میده... هزار بار هم تبلیغ میکنن که2% سود اضافی .  30 درصد از کجا اومد؟بگذریم...

عیب نداره، بهره وام رو حساب میکنن میشه فلان قدر و با هزینه بیمه سه سال بعد و اتینا و غیره قسط های شما میشه ماهی 205 هزار چوق به مدت 42 ماه . این هم عیب نداره یکی داره میده ٬ نوش جونش. چیزی که کفر منو در آورد ضمانت گرفتن هاشون بود! به خدا از دزد این طور ضمانت نمیگیرن! (ارقام رو برای 206 میگم)

باید حقوق بگیر دولت باشی با ماهی بیش از 300 هزار تومن که قسطت عقب افتاد از حقوقت کم کنن ! چه جور کارمند دولت میشناسید که این حقوق رو بگیرن؟ یا اگه شغلت رسمی دولتی نیست ، شرکت یا جایی که براش کار میکنی ضمانت نامه بده که اگه این بابا قسط هاش رو پرداخت نکرد ما جاش میدیم !!! زکی... آخه کجا حاضره این کار رو بکنه؟ موسسه خصوصی که نمیاد برای کارمند خودش ضمانت بازپرداخت بده اونم 42 ماه !!! رفتم مدرسه م... گفتم شما نامه ای میدید که من از اینجا مثلا ماهی اینقدر حقوق میگیرم ؟ گفتن آره. گفتم ضمانت میکنین که قسط من اگه عقب افتاد از محل حقوقم بدین ؟ گفتن نع! ما نمیتونیم این کارو بکنیم – مگه ضمانتی هست که تا 4 سال اینجا کار میکنی؟ دیدم حرف حساب میزنن!

بگذریم، فرض کنید از این مرحله رد شدی (یا کارمند دولت بودی یا رئیسی مهربان داشتی!) باید یک ضامن دیگه هم بیاری! اونم کارمند دولت باشه با حقوق بیش از 300 هزار تومن ( اینجا دیگه شغل غیر دولتی قبول نیست!) اونم فیش حقوقیش رو ببره و تعهد کنه اگه تو قسط ندادی از حقوق اون کم بشه(ضمانت برای بار دوم) و دیگر اینکه مثلا کل بدهکاری تو در طول دوره ( وام + بهره + بیمه +...) میشه 8600  این عدد رو ضربدر 1.2 میکنن که میشه 10320 . باید به این مبلغ چک ضمانت بده به ایران خودرو!!!  آخه لا مروتا ! به اندازه کل بدهی قبول ولی این ضریب 1.2 چیه دیگه؟!!!  ایران خودرو کم پولداره؟ پیکان یک میلیون نیمی رو نمیده 6200؟ همدستاشون تعرفه 170درصد  به خودرو های خارجی نمیبندن که قیمتشون از آشغالهای تولید ایران خودرو بالاتر بره که بازار اینا شل نشه؟

ول کنیم بابا ! این کارا رو که کردی (پرداخت اولیه 6700 ، ضمانت از محل کار ، ضمانت ضامن ، دادن چک 1.2 برابر)، ماشین بعلاوه یک دفترچه قسط رو تحویل میگیری (یک ماه بعد!) و بعد از پایان آخرین قسط ماشین رو به نامت میکنن !!! بر پدرتون صلوات ! چقدر آخه ...  . اینهمه ضمانت برای ماشینی که تا آخرین قسط مال تو نیست! نمیدونم اینا میترسن که یارو چیکارکنه ماشینه رو!

کارمنده اینا رو که توضیح داد و به آخر رسید گفتم چیز دیگه نمیخوان؟ نمیدونم به چه لحنی گفتم که خودش و همکارش کلی خندیدن!!!

اینم داستان اعتماد در کشور ما به مردم عزیز ! این کارا اسمش چیه؟ توتالیتیری؟!!! سودجویی؟ چی بگم والا؟

نمیدونم چرا فقط دم تظاهرات 22 بهمن و نماز جمعه و امثالهم  مردم ما فهیم و عزیز و گرانقدر و ناز و گوگوری مگوری میشن و در بقیه ایام سال و در مواجهه با ادارات و سازمانها یه مشت دزد و کلاه بردار و ... هستن؟؟!!

بس دراز است این ، حدیث خواجه گو . خودم به بچه های وبلاگ سفارش کردم سیاسی ننویسین و خودم رعایت نکردم! بار آخره...

درضمن :
به دونفر کارمند باحقوق ماهی بیشتر از 300 هزارتومان نیازمندیم !!!!!!


منصور 

برای چی وبلاگ مینویسم؟(۳)


به به! یه مدته که نظرات وبلاگ از خود وبلاگ خیلی مفصل تر و پرمطلب تر شده! حتما بخونید... فعلا وبلاگ در وبلاگه.

ممنون از همراهان عزیز :  صادق ٬ غریبه ٬ نازنین ٬ امیرحسین که همیشه به ما لطف داره ٬
 
چرا وبلاگ مینویسم؟ برای این همه همراه خوب و باسواد.

مرحوم علی حاتمی در متن دیالوگ رضا خوشنویس (سریال هزاردستان) گفت:

ای انگشتک! دوست داری تیر از تفنگ بچکانی یا جوهر از قلم .

نوشتن و ماشه چکاندن با (یا) به هم عطف شده اند. هم رده اند –

میشود نوشت یا میشود اسلحه بدست گرفت.


راستی ،رضا سرش خلوت شده، منتظر تغییرات قالب وبلاگ باشید!

منصور

برای چی وبلاگ مینویسم؟(۲)

نه مثل اینکه یخ مطلب (چرا وبلاگ می نویسم) گرفت! کلی نظرات خوب وطولانی برای این موضوع رسیده که ارزشمند است... چون از آدمهای دقیقی صادر شده... و فرق دارد با نظراتی مثل ( خوب بود، موفق باشید) یا( عالی بود، به من هم سر بزنید) !!!!

یاسر هم موتورش روشن شده و قرار است در این مورد مطلب بدهد. خدا رحم کنه! فکر میکنم خرج 10 شب وبلاگ در اومده! البته خواهش میکنیم با رنگهایی بنویسه که بشه دید...!


تشکر میکنم از احسان که او هم به خاطر بعضی مسائل حاشیه ای دچار یاس وبلاگی شده... دوست فرهیخته من – پارسا ستوده - هم یه نظر خوب داده و نظر مارو به عدم روزمرگی در وبلاگ جلب کرده است و درست گفته ، روزمرگی و پرداختن به جزئیات البته مزه زندگی است و جزئی از نوشته های وبلاگ است.من ازایشان میخواهم با توجه به ذوق و قریحه ای  که دارد به ما طرح ها و کارهای جدید که میشود در وبلاگ ارائه داد را بگوید. البته خیلی قبل ترها یک بار دعوت من رو برای همکاری وبلاگی رد کرده بود !!!


از صادق و علیرضا که از من حمایت کردند تشکر میکنم .مطالب اونا در رابطه با یک نظری - یه مقدار ناجور – بوده و قبل از دیدن توسط من ، اعضای وبلاگ حذفش کردن .

در یادداشتی دیگر ، ادامه دلایل وبلاگ نویسی را شرح میدهم.

سالگرد درگذشت دکتر شریعتی هم یادم رفته بود- کار تیمی همینش خوبه... یکی بالاخره مینویسه...

از امیر تشکر میکنم به خاطر یادداشت هاش و تصدیق که گرفته مبارکه .


 منصور
  

دوستان وبلاگی سلام
یه چند روزی بود بخاطر امتحانها و یکسری مسائل دیگه(زن و بچه...!!) نتونستم مطلب بدم ..
اولا به امیر برای موفقیتش تو درس و امتحان رانندگی تبریک می گم.. ایشالا همیشه مو فق باشه. دوست خوبم آقای منصور هم مطلب خوبی داده بودند در مورد اینکه چرا وبلاگ می نویسیم که جا داره روش بحث مفصل تری بشه . بنظر من این یک عقب نشینیه که اگه یکی اومد و حالا یک چیزی گفت ما هم کوتاه بیاییم و بگیم دیگه مطلب نمی نویسیم...اول جواب بعد اگه نشد.. باز هم جواب...من همینجا ازشون و بقیه اعضائ تیم می خوام با قدرت ادامه بدند...
در مورد معرفی اعضا هم دیدم خیلی خوبه که همه اعضا را بهتر بشناسند و با هم بیشتر آشنا بشیم...من خودم قول می دم که تو یاددا شت بعدی خودم را معرفی کنم
راستی الان سالگرد دکتر شریعتی هستش و حیفه که از ایشان در وبلاگ یادی نشه.


ا
ی آزادی من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندانی بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هرکه تو را در بند می کشد بیزارم،

ای آزادی، مرغک پرشکسته زیبای من، کاش می توانستم تو را ازچنگ پاسداران وحشت، سازندگان شب و تاریکی و سرما، سازندگان دیوارها و مرزها و زندانها و قلعه ها رهایت کنم، کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی پروازت میدادم، اما.... دستهای مرا نیزشکسته اند، زبانم را بریده اند، پاهایم را غل و زنجیر کرده اند و چشمانم را نیز بسته اند.... و گرنه، مرا با تو سرشته اند، تو را در عمق خویش، در آن صمیمی ترین و راستین من خویش می یابم، احساس می کنم.

مجموعه آثار 2 (ازادی، خجسته آزادی)

یاسر

برای چی وبلاگ مینویسم؟(۱)


تشکر از دوستان وبلاگی که به ما سر میزنند :  غزل ٬ مهمان ناخوانده ٬ علی ٬ نیما و دیگر دوستان.

چند وقت بود فکر میکردم برای چی دارم وبلاگ مینویسم... که چی بشه؟ فایدش چیه؟ و از این حرفا........   از شما چه پنهون که یه خورده هم دچار  یاس وبلاگی (!) شدم ....
یکی از دوستان هم در نظر این دفه گفته برای چی وبلاگ مینویسی؟

میخوام که یه خورده در این مورد بنویسم...
اول یه مقدار خودمو بیشتر معرفی کنم برای کسانی که وبلاگ رو میخونن( البته خیلی از خواننده ها کامل منو میشناسن) :
من مهندسی عمران دانشگاه پلی تکنیک خوندم. در حال حاضر ادبیات فارسی میخونم در دانشگاه پیام نور. معلم هستم (بیشتر پیش دانشگاهی) رشته ای که تدریس میکنم هندسه و هندسه تحلیلی است . غیر از کار معلمی در زمینه های کامپیوتری در یک شرکت مشغول به کار هستم. یه کار دیگر رو هم شروع کردم تا خدا چی بخواد. قصد دارم هر کاره ای که باشم و هر جا که باشم ٬ معلمی رو هم در کنار کارهایم ادامه بدهم ...

به خاطر نوع کارم(معلمی) این وبلاگ رو شروع کردم و اتفاقا به همین خاطر هم تا حالا ۱۰ بار تصمیم گرفتم که ادامه ندم!!

یک سری ازخواننده های این وبلاگ٬ دانش آموزان قدیم و حال حاضر من هستن... خواستم که با تشکیل وبلاگ یه مطالبی بگم که احتمالا به درد بخور باشه (خوب٬ معلم خیلی دوست داره اگه بتونه مطلبی به دیگران ارائه بده ٬ این رو هم بگم که خیلی از شاگردهای سابق الان دوستان و همکاران من هستن و من از اونا چیز یاد میگیرم)
 تا الان برنامه من بال و پر گرفتن وبلاگ بود و جا افتادن و بیننده جذب کردن... برنامه هایی برای ادامه وبلاگ دارم که تا الان ارائه نکردم (البته خیلی به اعضاء تیم بستگی داره که نمیدونم تا چه حد موفق باشیم) 
اگه یه وقت دیدین من وبلاگ نویسی رو ول کردم و از بچه های تیم خواستم که این کارو ادامه بدن٬ بدونین این هم به خاطر معلمی بوده!! بعضی از خواننده ها و برخی از افراد کم ظرفیت مطالبی میگن یا نظراتی بی ربط میذارن که آدم عطای وبلاگ رو به لقای اون ببخشه . چون برای این موقعیت کاری مناسب نیست و درست نیست که یک معلم با این جور چیزا در نظر دانش آموزانش حاشیه داشته باشد.

و دیگه اینکه:

چند سال پیش که با اینترنت کار نمیکردم٬ فکر میکردم که این کار علافیه! واینترنت کارها یکسری آدم بیکارن ! بعد خودم درگیر این موضوع شدم و دیدم که نه! بعد یه مدت زیادی فقط از ای میل استفاده میکردم و مسنجر رو چیز مهملی میدونستم و فکر میکردم که آدم هایی که chat میکنن از زور بیکاریه! بعد که خودم از مسنجر استفاده کردم دیدم که عجب سرویس بدرد بخوریه و با چه کسانی تونستم ارتباط بگیرم که در حالت عادی اصلا نمیشد. وبلاگ هم یه قصه ای مشابه داشت . یک سال با خودم کلنجار رفتم تا راضی شدم که وبلاگ شروع کنم٬ فکر میکردم که آخه یعنی چه؟ به چه درد میخوره؟ با دوستانم که وبلاگ داشتن صحبت میکردم میگفتم آخه وبلاگ نویسی چه فایده ای داره؟ یه وبلاگ شروع کردم تو blogspot ولی فورا تعطیلش کردم. تا اینکه وقتی برای خودم حل و فصل شد و طرح و برنامه هایم شکل گرفت٬ استارت زدم و برای این کار همکار میخواستم که سه تا دوست خوب دعوت منو قبول کردن ( ولی امان از کمبود وقت!)
حالا هم هستن کسانی از آشنایان که وبلاگ نویسی رو علافی میدونن و بعضی هاشون هم هستن که اگه خودشون وبلاگ نمینویسن و این کار رو قبول ندارن ٬ هر وبلاگ نویسی رو در ظلالت و گمراهی میدونن!!! (به این طرز فکر میگن چی؟!!!)

ولی با همه این حرفا هنوز که هنوزه بعضی وقتا به خودم میگم : وبلاگ نویسی به چه درد میخوره؟! ول کن بابا...
منصور