1- امشب خیلی کار دارم ، دو تا گزارش باید تهیه کنم ، ولی بی خیال ! حرفام گیر کرده باید بزنم ! چی کار کنم؟
2- خیلی سخته جایی باشی که حرفت رو نفهمن، یه جور دیگه فکر کنن و از قضا اشتباه هم باشه . خیلی مشکله کنار افرادی بودن که یه جور دیگه فکر میکنن. مفهوم زجر و عذابه. مانده ام سخت عجب.
3- آقا ! چرا این حرفا رو نزنیم؟ می خوام بگم. قبل انقلاب امریکایی ها اتوبان ساختن تا الآن آخ نگفته. اتوبان پارک وی ( چمران فعلی) ، اتوبان شاهنشاهی (مدرس فعلی) ، اتوبان تهران قزوین. کاملا با حساب و کتاب و رعایت مسائل فنی راهسازی و روسازی. شیب مناسب ، زهکش مناسب ، پیچهای درست ، دید کافی ، یکنواخت نبودن مسیر ( خواب نرفتن راننده) ، شیب عرضی (دور ) صحیح . تا حالا تو این اتوبانها آب گرفتگی و آب افتادگی یادتون میاد؟
اما اتوبانهایی که بعدا ساخته شده ! اتوبان ساوه ، اتوبان زنجان قزوین رفتین؟ قرص خوابه . راست و یکنواخت . قطعا خوابت میبره . اینا فکر کردن اتوبان خوب باید صاف باشه و لابد کلی هم به پیچهای ملایم عمدی اتوبان قزوین ایراد گرفتن ! زمستون یک بارون معمولی میزنه بسته میشه. آب روی روسازی میمونه و یخ میزنه. اتوبان نیایش هم همین مشکل رو داره. شیب اتوبان یادگار خیلی زیاده و من به شخصه هر هفته یک تصاف رو می بینم که به این علت ایجاد شده. اتوبان رسالت ، دید ناکافی ، خروجی های خطرناک ، روسازی داغون . نمی دونم باید به کی گفت ، کجا رفت ، چیکار کرد. شاید هم نباید این حرفا رو زد !
4- یکی از دوستان میگفت که از بستگانش ، یک نفر که علی الظاهر تاجر هم هست ، اومده بره افغانستان ، بهش ویزا ندادن و برگردوندنش ! قضاوت با خودتان !
5- می خواهم راجع به معلم و معلمی بنویسم. این هم از حرفایی هست که بدجور بیخ گلوم گیر کرده و بغض هر روز منه و یه جایی می خوام که فریاد بکشم و کجا بهتر از وبلاگ!
همه از مقام شامخ معلم تقدیر میکنن ولی این شغل اصلا جایگاه اجتماعی نداره. سر این قضیه اعتصاب معلمین به خاطر حقوق ، این جایگاه اگر چیزی تهش مونده بود رو هم مالوندن به هم!
شهریاری یه برنامه داره که آدمها رو دعوت میکنه در مورد شغلشون حرف میزنن. یک قسمت ناشنواها و مربی هاشون رو دعوت کرده بود . یک نفرشون پرستاری خونده بود و در حال حاضر معلم ناشنواها بود. شهریاری این آدم رو معلم معرفی کرد. مادرش همون موقع زنگ زده بود و گفته بود پسر من پرستاره ، معلم نیست ! فورا این اشتباه رو تصحیح کرده بود. معلم بیچاره اینقدر بدبخت شده که کسی حاضر نیست یک دقیقه اسمش رو اون بمونه!
برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو هم یک آدمهای بی ربط و ضعیفی دعوت میکنن در مورد مسائل آموزشی مملکت نظر بدن که آبروریزی شدید ایجاد میکنن برای کل آموزش و پرورش مملکت.
در این سالهایی که معلم بودم و یا مشاور ، اولیاء دانش آموزها خیلی احترام بهم میذاشتن و تعارف تیکه پاره ما میکردن . ولی همیشه تو صورتشون و نگاهشون خوندم که این حرفا تا موقعی هست و به دلیلی هست که بچه شان زیر دست ماست و کارشون گیره. و منو میخوان برای اینکه بچه شون رو خوب ترو و خشک کنیم ! بچه ای که با اخم آویزوون و داد و بیداد میرفته خونه ، ما نصیحتش کنیم که میره خونه خوب باشه که مامانش راحت تر باشه ! باور کنید به همین سادگی و در همین حد چیپ ! یک کلام اینکه اولیا ما رو به عنوان سرگرم کننده بچه شون میدونن نه به عنوان یک انسان والا که جانشین پیامبر است و شغلش انبیایی است و از این حرفا !
هیچ وقت یادم نمیاد که پدر یا مادر دانش آموز خارج از مسائل مدرسه وصرفنظر از معلمی ، روی ما حساب کنه. هیچ موقع یک پیشنهاد جدی در یک کار که تخصص ما یا مشورت ما را بخواهد به ما داده نشده. به خاطر بچه شون خم و راست میشن و احترام شدید میذارن ، ولی واقعا ارزش و جایگاه قائل نیستن. حالا خدا رو شکر که مهندسیم و همه میدونن، وای به حال کسانی که مرکز تربیت معلم رفتن و بعد معلم شدن.
مجمل گفتم ، فرصت بیشتر نوشتن نیست. باشه بعد...
۶- حیفه از فیلم فوق العاده «مهمان مامان» که امشب پخش میکنه چیزی نگم. با بازی فوق عالی گلاب آدینه و ژاله علو .
فیلمی عمیق و سرتا سر نمادین. مادر یوسف بهش فحش داد ٬ کتلت هم داد براش ببرن.
بعضی صحنه هاش خیلی روم تاثیر داشت.
۷- نمی دونم٬ نباید اینجور میشد . ولی خودت خواستی. بخدا دلم آشوبه...
۸- دوباره و دوباره ، رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره ، رویای نیمه کاره
منصور
۱- آهان ! ایول ... بعضی آی اس پی ها که فیلتر رو برداشتن ، یه خورده بازدید کننده پیدا کردیم ! جیگرمون جلال پیدا کرد !
۲- رشته کلام از دستم در رفته. یه مدته که چیزی ننوشتم ، از فرم ایده آل دور شدم. خدارو شکر که تا حدی راه افتاده این بلاگ . بیکاری داشت مفسده ایجاد میکرد! کارمون میکشید به اکس و توهم و صحبت با سگ و گربه!
۳- خواهش میکنم جواب این سوال من را بدهید و با این کار به من کمک کنین:
راه برخورد با آدم احمق چیه؟ کسی که هیچ چیز – به معنای واقعی کلمه – حالیش نباشه. با این آدم چکار باید کرد؟
۴- دانش آموزان خیلی خوبی دارم. و اما بنعمه ربک فحدث. در طول تابستان ، پنجشنبه ها تعطیلند. این هفته ، در شرایط عسر و حرج(!) ، چهارشنبه اعلام کردم که فردا کلاس فوق العاده دارین. هیچ کس غر نزد. واقعا به داشتن همچین شاگردهایی افتخار میکنم. البته دروغ چرا ! یکی دو مورد نق و نال بود که اون هم " خورشتش " بود!
۵- یه شعر می آرم از مریم حیدرزاده. مناسب حال خیلی هاست. مخصوصا مناسب این است که یک فرد بخصوص این شعر رو خطاب به من بخونه! شاید هم دو نفر باشند که جا داشته باشه من رو با این شعر مورد خطاب قرار بدن !
با تشکر از شما می خوام بگم
محض این دلی که دربدر شده
ما رو از یاد ببرین که واسه ما
عشقتون مایه ی دردسر شده
با تشکر از شما می خوام بگم
سایه تون زیاد شده از سر ما
که دیگه بیشتر از این جا نداره
واسه این شراب غم، ساغر ما
با شما آیینه پر از ترانه نیست
با شما ترانه عاشقانه نیست
حالا خواستن شما برای ما
دیگه خوندنی ترین بهانه نیست
با تشکر از شما می خوام بگم
اگه میشه ما رو تنها بزارین
توی حال خودمون جا بزارین
بی خیال برا یه بارم که شده
محض ما رو دلتون پا بزارین
کار ما از این که بدتر نمیشه
چشم ما بیشتر ازاین تر نمیشه
دل آزرده ی ما بعد شما
دیگه هیچ عشقی رو از برنمیشه
با تشکر از شما می خوام بگم
دل دیگه به عشقتون راه نمیده
از شما درسی گرفتیم که دیگه
عاشقی به عمر ما پا نمیده
باتشکر از شما
منصور
من که ول کن بلاگ اسکای نیستم ! فیلترش برداشته شده و فعلا "دات کام" شدن از سرم افتاد! باورم نمیشد که به وبلاگ وابسته شده باشم . خماری کشیدیم این مدت!
بلاگ اسکای عزیز ! با همه چیزت ساختیم ! باچندین بار Down شدن سرورت، با هک شدنت ، با از کار افتادن قسمت نظراتت ، با قاط زدن های مقطعیت ، با جواب ندادن هات به ای میل ها و ... اما فیلترینگ هرگز ! که این علاجی ندارد. آخر به کدامین گناه فیلتر شدی؟! به جرم کدام مطلب غیر اخلاقی ، کدام موضوع سیاسی ، کدام نوشته غیر دینی ؟ اگر Home page اکسپلوررم نبودی شاید هنوز نفهمیده بودم که رفع توقیف شدی. هرچند این خبر مسرت بخش به زودی به من می رسید.
با تو ادامه میدهم ، هنوز. وبلاگ خونی تازه میخواهد و باید " پرده گرداند و ساز نو زد " و " "رویای نیمه کاره" دیگری پی ریخت.
این مدت اتفاق زیاد افتاد ، مجال گفتنش نیست.
احتمالا شاهد حذف و اضافاتی در اعضاء خواهید بود. می خواهم دو سه تا عضو جذب کنم که در حال بافتن تور برای به تور انداختنشان هستم!
مشغولیم ، شلوغیم ، داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه.
به خدا این جمله را که خواهم گفت، باید با طلا نوشت و به گردن آویخت ، البته اول باید از پیرهرات استفتاء کرد که برای مردها اشکال نداشته باشد !
نجو تا بیابی.
منصور
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
اینه که "تا چشام کار میکنه ، هرچی که مونده نابجاست" خیلی تکنولوژی گرا شدیم. همه جا شلوغه. هیچکس خودش نیست، خودش.
2- بعضی مطالب و اشعار و جملات ، مظلوم معروفیتشان هستند. از جمله این غزل فوق عالی از مولانا که چون هرکسی از راه رسیده خونده و استفاده کرده ، شاید کمتر به مضامین عالی عرفانیش توجه ما جلب شده. خلاصه قضیه اینجوریه ، نه اونجور که خیلی ها الان میگن و زورکی میخوان آدمها هر کاری دلشون میخواد بکنن ، نتیجه دلخواه هم بگیرن.
|
مرده بدم زنده شدم ، گریه بدم خنده شدم |
دولت عشق آمد ومن دولت پاینده شدم |
|
گفت که دیوانه نهای ، لایق این خانه نهای |
رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم |
|
گفت که تو کشته نهای ، در طرب آغشته نهای |
پیش رخ زنده کنش ، کشته و افکنده شدم |
|
گفت که تو زیرککی ، مست خیالی و شکی |
گول شدم ، هول شدم ، وز همه برکنده شدم |
|
گفت که تو شمع شدی ، قبلهی این جمع شدی |
جمع نیم ، شمع نیم ، دود پراکنده شدم |
3- تلویزیون یه برنامه روشنگرانه(!) درباره خطرات استفاده از مواد توهم زا و قرص اکس و ال . اس . دی و این چیزا پخش کرد، من یکی که به مصرف این مواد گرایش پیدا کردم ! علنا استفاده از اونا رو نشون میداد و مصاحبه های با جوونها، اتفاقا خیلی چیزهای خوبی به ذهن متبادر میکرد. اگه هدف این برنامه منع جوانها از گرایش به سمت مواد توهم زا بوده بود ، گمان نکنم متحقق شده باشه. در عوض ، این تبلیغ "داداش سیا" معرکه ست ! مخصوصا با ورود شخصیت "عزیز" به صحنه! سیا میگفت:"عجب توهمی! سگ و گاو و گوسفند با آدم حرف میزنن" ! خیلی جالب بود. کسی که توهم داره که نمی گه "عجب توهمی"!
4- نجو تا بیابی، بجو تا از دست بدهی...
منصور