رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای نیمه کاره

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دل تنگ و دلتنگی!


 
۱- بعد مدتها و قبل از اونکه دوباره مدتها بشه ، سلام! دو هفته تعطیلات تابستونی ! میترسم این یه ساله دستم عادت نوشتن رو از دست بده و عادت به پر کردن دایره های خالی اونم فقط با مداد مشکی نرم به صورتی که عدد داخل گزینه...!(فهمیدین امسال چی کارم؟ خوشبختانه یا متاسفانه!) مبحث کنکور و اونایی که آب از سرشون گذشته و اونایی که همدردیم و همه اونایی که مونده هنوز ! یه تجربه همگانی برا همه تو ایران! چند وقت پیش تو یه جلسه سخنرانی یه بابایی یه حرف جالبی زد که شاید شنیدین ، مقایسه ایرانی ها و ژاپنی ها: اگه یه ایرانی بخواد یه کاری رو بکنه حتمآ میتونه، دو تا ایرانی شاید بتونن یه کارایی بکنن ولی سه تاشون هیچوقت کاری از پیش نمیبرند ولی یه ژاپنی تنهایی هیچ کاری نمیتونه بکنه ، دوتاشون ای و سه تایی با هم حتمآ و برعکس ما! گویا این تو وبلاگ مام شاهد مثالی از هزارتای دیگشه! خلاصه تو این هفته که رییس میره مشهد مام به ازای همه سرشلوغیهای سال سرنوشت!( واقعا قراره سرنوشت زندگیم کمتر از یه سال دیگه رقم بخوره؟ بابا عجب زندگیه ...!) در خدمتتونیم.

۲ - رییس امروز یه خداحافظی کوچولو داشت ولی به قول خودش واسه ما که خداحافظی مفهومی نداره! آره رییس از سمت قانونیه خودش به عنوان معلم اونم از نوع راهنماش با دوره ما خداحافظی کرد ولی همچنان راهنمای ما مونده و نیز معلممون ! ولی حتی این نوعش هم دلتنگی میاره و بغض! فضای رابطه ها سر مسائل احمقانه ای اونقدر مسموم هست اگه قبلآ راجع به رییس مینوشتیم میشد چاپلوسی و غرضی بود ولی حالا با خیال راحت مینویسم اینبار فقط برای تو که همیشه تو این فضا تو برای بقیه نوشتی از خودت و یه بارم ما که : از این به بعد که میام تو دفترت و از کنار میز شلوغت رد میشم حسودیم میشه که دیگه حق سابق رو ندارم بین اون شلوغی ها بیام و منم رو کنده اصلاح و تربیت پیشت بشینم! دلنگرانم اونایی که سال دیگه میان جای ما رو پیشت تنگ کنند که این حق گذر زمانه ولی نه حق دوستیمون که به نظرم تو همه اون مجموعه و بین همه دوستیا موندگارترین همینه و این ثابت شده!!! بازم که میبینمت تو همون طبقه ولی از نوع سمت چپش هنوزم همون رییسی ولی با حسرت همه خاطراتمون و دلی که هیچوقت قدر وقت رو نمیشناسه ولی قدردونته تا آخر! هیچکس رییس نمیشه و هیچ خاطره ای به اون شیرینی تجدید! برای خلق خاطره با تو تا همیشه ی بودن حاضریم!

۳ - یه شعر باحال اونم از نوع تستی!:
 مشتق گرفتم ساقیا ، از تابع ابروی تو
 هر دم مماسی میکشم از قلب خود بر روی تو
 وانگه مجانب ها کشم بر ریشه ی کسر غمت
 شاید یکی زانها رسد از بینهایت سوی تو

۴ - حرف واسه گفتن خیلی زیاده و از هرگونه پیشنهادی برای یه آدمی که قراره فقط یه هفته واسه یه سال دیگش استراحت کنه به شدت استقبال میشه (البته صد در صد برنامه خیلی زیاد هست!) همچنین حرف واسه گفتن اونم از نوع وبلاگیش که تعطیلی بی علت بلاگ اسکای هم مزید بر علت ،  فراوان!
وبلاگ ما که از نوع خاص خودش و با مخاطب های مخصوص و ویژه اش واقعآ یه پنجرست و مام گناهکار:
   گناه اول ما افتتاح پنجره بود ، 
   گناه دیگر ما انهدام دیوار است!
حالا تا انهدام دیوار که امیدوارم رو سر خودمون خراب نشه!!! (راستی این پنجرش بود ، دیوار دیگه کدومه؟ نکنه همون دیواری که پنجرمون توشه ؟!!)

۵ - همه آره ، اما تو دیگه چرا ؟


                                                         علیرضا


  

اونی که می خواستم منو تنها گذاشت رفت

1-

اونی که می خواستم دلمو شکست و

چشم روی آرزوم همیشه بست و

پشت مه پنجرمون رها شد

 

2-

خواهرم در اتوبوس شرکت واحد، این دیالوگ رو بین دو خانم شنیده که من عینا نقل میکنم( البته گوش نکرده ها ! اینقدر بلند حرف میزدن شنیده، با لهجه آذری! ) :

 

"بالای شهر و پایین شهر بودن که مهم نیست ، مهم فرهنگه که دختر من داره !"

 

3-  

به امید خدا هفته بعد میرم مشهد ، همراه دانش آموزها . البته تقریبا نصف مدت اردو. نمی دونم بین تمام اردوهایی که با بچه ها میرویم ، اردوی مشهد یک حالتی داره . سنگینیش رو با تمام وجود حس میکنم.

 

4-

یک هفته است که فشار کاری نذاشته حتی یه نگاه به اخبار بندازم. گمان کنم  احمدی نژاد رئیس جمهور شده ! اعضای پیشنهادی کابینه ش رو دیدم . از دیدن اسم بعضی ها مو بر اندامم راست شد. خدا به خیر کنه...

 

5-

شکیبایی مجوی از جان مهجور

که بار از طاقت مسکین فزون است

 

منصور

ماجراهای امروز


1- تا حال کار عبثی کرده اید که خودتان از قبل بدانید بیهوده است؟! لابد میگید این دیگه کیه! اگه میدونی بی فایده ست برا چی انجام دادی. ولی من کردم. نمی دونم چرا . امروز نامه ای نوشتم یا بهتر بگم نامه ای را جواب دادم که با قاطعیت می دانستم دارم کار بیهوده ای میکنم. نمی دونم . مثل اینکه یه وقتهایی عقل انسان زایل میشود. و کارهای خبط میکند. از دست خودم کلافه شدم.

 

2- امروز روز بسیار شلوغی بود برای من . باور کنید وقت دستشویی رفتن نداشتم! نماز ظهر که می خوندم ، سه بار پیجم کردن ، دوبار تلفن زنگ زد! در عرض این سه دقیقه ! ناهارم را با پررویی تمام سر جلسه خوردم که علاوه بر رئیس کوچک ، رئیس بزرگ هم در این جلسه حضور داشت! خیلی جرات میخواست این کار! اگه از فردا منو ندیدین  ، حلال کنین! رئیس جدید به این چیزا حسابی حساسه. تاخیر ورود ، چرت زدن سر جلسه ، حرف زدن سر جلسه ، چیز خوردن سر جلسه ،  .... زیادی خوردن سر جلسه ! ، خارج موضوع حرف زدن ، زیاد حرف زدن ، سر تکان ندادن،  در مباحث شرکت نکردن ، در مباحث شرکت کردن ، انجام ندادن تکالیف محوله ، زود رفتن ، وسط جلسه بیرون رفتن ، تلفن و موبایل جواب دادن ، خندیدن زیاد ، دنبال نکردن مباحث و هی تکرار این سوال که :"جمع بندی بحث چی شد" !!! که الحمدلله و المنه من همش رو مرتکب می شم!

 

جلسه یک و نیم ساعت بیش از سقف دو ساعته و نیمه اش (!) طول کشید و من به حکم ضرورت کارهام موند که امشب تا ساعت 2 باید بشینم پای کامپیوتر و انجام بدم. ولی خدا رو شکر ، راضیم. از ساعت 7 صبح تا 8 شب یک دقیقه وقت پرت ندارم. اغلب در یک زمان دارم دو تا کار انجام میدم ، اگر سه تا نباشه.

 

3- بهم می گن ازدواج کنی ، آدم می شی !! وسط این هیر و ویر ، یکی از دوستان ما رو یقه کرده بود که : " یک مورد خوب سراغ دارم ، یالا بجنب"!! من هم گفتم فعلا بذار برم دستشویی از صبح تا حالا نرفتم ! و ساعت 7 بعد ازظهر بود ! نمی دونم ، ازدواج آدم رو سر به راه میکنه؟! همسری هست با این سیستم کاری بسازه؟ من ساعت 3و 4 خونه برو نیستم!

 

4- الغرض ، وسط این روز شلوغ خفن ، من احمق وقت گذاشتم به نوشتن نامه ای که شرح آن رفت که بعدا بتونم به حماقت خودم تبریک بگم ! بسه دیگه ! زیاد به خودم فحش دادم!

 

5- امروز مادر یکی از دانش آموزها زنگ زد و گفت پسرش تو خونه زود از کوره در میره و با اهل خانه درگیر میشه و اخیرا بددهنی میکنه. خواست که باهاش صحبت کنم و نصیحت کنم ! می دونین که یکی از کارای مهم ما نصیحت کردنه که 99 درصد موارد هم موثره !! پسره رو صدا زدم گفتم :" مرتیکه الاغ احمق بی شعور کثافت ! حمال گوساله !  چرا تو خونه فحش میدی؟!"  و اینچنین بود که مشکل حل گردید !

البته این رو برای مزاح گفتم ، برخورد واقعی یه جور دیگر بود ! نوع فحشها فرق میکرد !

 

6- هنوز هدیه روز مادر نگرفتم ! راهنماییم کنین.

 

7- توانستن خواستن است.

 

منصور

فدای سرت اگه دلمو شکستی

ایستگاه اول )

 

ای آخرین ، تنهاترین ، آواره ی عاشق

هر شب عمرم ،همراه با من ، ستاره ی عاشق

تو بودی و هستی هنوز سهم من از این روزگار

 

ایستگاه دوم )

 

نمی دونم چرا هیچ جوری  نمی تونم به این کسانی که روانشناسی تربیتی و مشاوره و از این چیزا خوندن اعتماد کنم! همش فکر میکنم از سر استیصال همچین رشته ای رفتن و افراد تیز هوشی نیستن. و مطالبشان هم یک مشت یاوه ست ! بس که به چشم خودم دیدم. ولی متاسفانه زورشون پر زوره !! حرف بزنی محکوم میشی به سنتی بودن و مخالفت با هرگونه تغییر و پیشرفت و علمی(!) شدن ماجراها !

دیشب یکیشون اومده بود توی برنامه صندلی داغ . یه مثال قالبی تکراری که همشون میزنن رو گفت و دیگه هیچ حرف جدیدی نزد.

گیر کردم خلاصه. یه جور دیگه فکر میکنم . راه برون رفت از مشکلات روحی ، تربیتی ، اخلاقی را چیز دیگر میدانم ولی همه می خواهند با این متدهای کتابها بروند جلو. در این علم هم 50 سال از غرب عقب تریم. زعمای قوم دارند روشهای سالیان قبل اونها رو سق میزنن بدون توجه به اینکه ما اون مبانی رو هم نداریم . لااقل حضرات آپ دیت ! برید مسائل روانشناسی روز رو هم بخونین ببینین روشهای جدید چیه و ببینید که چقدر از همون روشهایی است که در دست ما بوده و خودمون داشتیم .

خدایا ! شکایت به خودت می برم . چرا هر چه نالایقتر ، بالاتر . چرا هر چه کوته فکرتر ، رئیس تر. چرا هر چقدر احمق تر ، پست کلیدی تر. قانون بشره ؟ توی برزخ همه چی سر جاش قرار می گیره ؟!

 

ایستگاه سوم )

 

وبلاگ نویسی هنگام انتخابات نوشت :"کاش همیشه انتخابات بود "

مردم یک روستای دور افتاده در استان کهکیلویه و بویراحمد به خبرنگاران گفته اند: "مسوولان ما را فقط برای رای دادن می خواهند"

 

ایستگاه چهارم )

 

بچه های مدرسه رو بردیم شهرستانک . کوه پیمایی و راه پیمایی از طریق قله توچال بسمت روستای شهرستانک در کیلومتر 55 جاده چالوس. برنامه ای یک روز و نیمه که کاملا جدی و مردونه است. باورش سخته که تعداد زیادی دانش آموز این راه طاقت فرسا رو طی کنن. و احساس مسرت بعد از اتمام که با نگاه به پشت سر به آدم دست میده.

شب در یک مدرسه ساکن شدیم. چند خانواده هم آنجا بودند . متفاوت بودن سیستم ما برایشان خیلی جالب بود. کلی رفیق شدیم. معمولا این جور مواقع در اردو ها ما دعوا مرافعه داریم که : « آی ! سر و صدایتان مزاحم است ، بگید ساکت باشن و... »  ولی این دفعه اینطور که نشد هیچ ، آخر کار به ما هدیه دادند. بدو ورود میوه تعارف کردند . موقع رفتن صف کشیدند برای خداحافظی.


موقع برگشت تعدادی از بچه ها راهی را که باید طی میکردند تا به ماشین ها برسند ، اشتباه رفتند و گم شدند . و آغاز داستان دنبال گشتن های ما. مخلص کلام اینکه با دوربین شکاری از بالای یک بلندی همه روستا را زیر نظر گرفتیم تا گمشده ها را بیابیم ! این طرف رو بگرد ٬ اون طرف ٬ جاده های اطراف . عملیات جستجو(!) و یافتن یک ساعت و نیم به طول انجامید و تا این زمان ماشینهای برگشت به حکم ضرورت راهی شده بودند. و من ماندم و آنها و کنار جاده چالوس . دست بلند کردن برای هر ماشین بزرگتر از سواری که ما را تا یک جایی که لااقل موبایل آنتن بدهد ببرد. و برگشتن ما داستانی شد بس بدیع. مترو کرج تهران را نیز به قدوم خود مزین کردیم ما که تا حال سوار نشده بودیم .

 

ایستگاه پنجم )

 

با رئیس سابق رفتیم و سخن ها راندیم و بر عمر تلف کرده تاسف خوردیم ! رستوران شیوا !

 

ایستگاه آخر )

 

در آستانه مسافرت مشهد ، انگار دوباره عوامل ماوراء الطبیعه دست به کار شدند ! یک چشمه ش رو توی شهرستانک دیدم. یک نفر سر راه بچه هایی که مسیر رو اشتباه رفتند سبز شده و راهنماییشون کرده . من رو هم میشناخته ! وسط بیابونی !  اسم من رو می دونسته و ارتباط ما رو بهم خبر داشته . چقدر احتمال داره؟!

 

پیاده شیم )

 

روزی دل من طویله بوده ست ای دوست                                        «رسول یونان»

 

منصور

 

پوشیده چه گوییم ، همینیم که هستیم

 

1- روز زن و روز مادر را تبریک میگم خدمت همه آشنایان و دوستان ، مادر ها و همسرهای دوستان عزیزی که وبلاگ را میخوانند.

 

2- امشب برادر و خواهرم اومدن خونه ما. برای تبریک روز مادر و دادن هدیه. من هیچی نگرفته بودم. وقت نشد. البته فقط این نبود. من به طور کلی در زمینه هدیه گرفتن آدم بی شعوری هستم. حالیم نیست. تولد یک نفر ، مناسبتهای اینجوری ، اصلا مقید نیستم سر وقت هدیه بدهم . مثلا هدیه روز مادر رو دو هفته بعد میدم. امسال هدیه تولد خواهرم را بعد سه ماه دادم ! نمی دونم کار خوبیه یا نه! مسافرت میرم سوغات موغات آوردن تو کارم نیست . اینجوریه دیگه.

 

3-  عقاب تیزپر دشتهای استغنا

     اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی

 

آره ! با یکی از دوستان خارج کشور چت میکردم، این شعر رو برام نوشت. خوب که نگاه میکنم میبینم همینه. عقاب تیزپر نیستیم ولی اسیر تقدیر می شیم.

 

4-  چقدر بشر به درمان عشق درمانده ست

     مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده ست

 

فیلم بی نظیر "مادر" اثر بزرگ مرد عالم نوشتن و فیلمسازی ، شادروان علی حاتمی ، امشب پخش شد و برای بار ششم یا هفتم دیدم. در این مجال نمی گنجه ولی می تونم دوساعت در موردش حرف بزنم. عالی ، همین . " مادر مرد از بسکه جان ندارد "

 

5- قراره برم به یک مسافرت دو روزه . اطراف تهران . همراه با دانش آموزان مدرسه. تا خدا چه خواهد.

 

6- ...

 

منصور