خب ،پریای قصه!
مرغای پر شیکسه!
آب تون نبود ،دون تون نبود ،چائی وقلیون تون نبود،
کی بتون گفت که بیایین دنیای ما دنیای واویلای ما
قلعه ی قصه تونو ول بکنین ، کارتونو مشکل بکنین؟))
پریا هیچ چی نگفتن زار و زار گر یه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکر دن پریا.
دس زدم به شونه شون
که کنم روونه شون-
پریا جیغ زدن ،ویغ زدن، جادو بودن دود شدن ، بالا رفتن تار شدن ، پایین
اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن ، جوون شدن خنده شدن ،خان
شدن بنده شدن، خروس سرکنده شدن،میوه شدن هسته شدن، انار
سر بسته شدن، امید شدن یاس شدن، ستاره ی نحس شدن...
وقتی دیدن ستاره
به من اثر نداره :
می بینم و حاشا می کنم ، بازی رو تماشا می کنم
هاج و واج و منگ نمی شم ، از جادو سنگ نمی شم-
یکی ش تنگ شراب شد
یکی ش دریای آب شد
یکی ش کوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد...
شرابه رو سرکشیدم
پاشنه رو ور کشیدم
زدم به دریا تر شدم ، از اونورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اونور کوه ساز می زدن، هم پای آواز می زدن:
"- دلنگ دلنگ! شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانوم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد:
خورشید خانوم ! بفرمایین!
از اون بالا بیاین پایین!
ما ظلمو نفله کردیم
آزادی رو قبله کردیم.
از وقتی خلق پاشد
زنده گی مال ما شد.
از شادی سیر نمیشیم
دیگه اسیر نمیشیم
هاجستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ..."
بالا رفتم دوغ بود
قصه ی بی بی م دروغ بود،
پایین اومدیم ماست بود
قصه ی ما راست بود :
قصه ی ما به سر رسید
غلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین و واچین
زنجیر و ورچین !
As Mr. Toranj asked me to write about the things going on here, I am writing about my driving test. I was so nervous (Asabi). I was supposed (Gharaar Bood) to go for the driving test. All my friends had gone for that and had failed and that’s why (Be hamin Dalil) I was so nervous. My friend, Farid, said, “I was waiting for the policeman to come and sit beside me. After passing 25 minutes a Canadian white policeman who seemed so angry came and sat in the car.” He said, “I was relaxed and I did everything properly (Dorost).” He added, “I finished the exam and I was waiting for the policeman to write everything necessary on his papers. The policeman finished and looked at me very angrily that I have to do the exam again.” Farid was so angry. He said that his only fault (Khata) was driving fifty km/h in one of the streets instead (Be Jaye Inke) of driving 60 km/h. “Holy shit” was my simple reaction (Aksol Amal). I had to do the exam on Tuesday, so I was practicing a lot. I was there on Tuesday at
with open eyes.”
Amir
از سرویس مجانی استفاده کنی همینه دیگه! عکس آتش سوزی رو نشون نداد که نداد! از سرویس Yahoo! Photos استفاده کردم...اگه کسی یه سرور مجانی برای اختصاص فضای خالی برای عکس میشناسه به ما اطلاع بده که برای عکسهامون که URL ندارن استفاده کنیم...
ممنون.
رفته بودم فیلم 13th Warrior محصول ۱۹۹۹ امریکا با بازی Banderas 
یه فیلم بود-مذهبی٬ فلسفی٬جنگی! مجموعا خوشم اومد ٬ سانسور هم که وحشتناک بود! میگم ما ایرانیا به خاطر سانسورهای شدید فیلم ها خیلی ذهن های تخیل پرداز خوبی داریم! بارها دیدم که دوستان برای یه فیلم که سانسور هم نشده کلی صحنه حدس میزنند!
خلاصه بدانید این سانسورها در جهت بالا بردن سطح تخیل و هوش شما اعمال میشه و نیت خیر در کار است!
واما فیلم٬ عجیب بود٬ یه عرب (نماد اسلام) رفته بود سرزمینهای شمالی و به اونها کمک کرد که با دشمنان نقابدار خودشون(دشمنان اهریمنی) بجنگند و پیری گفت که با اونها نمیشه جنگید باید مادر اونها( مولد؟) و سردسته اونها(لیدر) رو بکشید و اونها پس از مشقات زیاد موفق شدن... مشابه پیام این فیلم توی باورهای ما هم هست... ملک جمشید در جنگلی با دیوها روبرو میشه و هر چه از اونها میکشه می بینه بیشتر میشن و جای هر دیو دو تا سبز میشن. وقتی دید که فایده نداره ٬ سربلند میکنه و بالای درخت رو میبینه که پیرزنی جادوگر ( احتمالا با دماغی گنده و زگیلی روش!) نشسته و مشت مشت از درخت برگ می کند و پایین میریزد و ورد میخواند و اینها تبدیل به دیو میشوند و ملک جمشید پیرزن را میکشد و غائله ختم میشود.
به هر حال پیام فیلم یا این داستان همانا زدن به ریشه است نه برخورد با ظواهر... و اینکه باید به صورت اساسی سراغ حل مشکل رفت و اصل ماجرا را حل کرد.
منصور
In The Name of the Creator of Freedom
Now, I am done, I am finished, I am free like a bird. Oh God, how much freedom is sweet. Free from everything, from studying, from going to library until
Amir
زدیم تو کار ژورنالیستی!
امروز ساعت ۱۲:۳۰ ظهر داشتم توی اتوبان به سمت تهران میومدم- این عکس رو از آتش سوزی مهیب کارخونه گرفتم - ارتفاع شعله ها به ۳۰ متر هم میرسید - فردا روزنامه ها مینویسن حتما...
(سرور مجانی و عدم سرویس)
منصور