-
منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو می شمارم !
پنجشنبه 25 فروردین 1384 08:05
1- نمی دونم این یاهو مسنجر ، آف لاین ها رو به طرف مقابل تحویل نمی ده یا اینکه برای بعضی ها صرف نمی کنه که آف لاینها رو ببینن و احیانا جواب بدن ! 2- یوونتوس حذف شد ، صفا کردیم. نمی دونم از رئال بیشتر متنفرم یا یووه! 3- دیروز چند نفر از دانش آموزان سالهای قبل اومدن و با هم رفتیم استخر. بعدش هم رفتیم شیلا- ستارخان. شب...
-
قابیل شرمگین٫ چگونه هابیل را فراموش می کند؟
چهارشنبه 24 فروردین 1384 18:24
من کارتون دیجی مون (digimon: digital monsters) رو خیلی دوست داشتم. از این جهت که یکی از مهم ترین پایه های فلسفه زن که به آسیای جنوب شرقی تعلق داره رو دستاویز داستانش قرار داده بود. توی این داستان، بچه هایی بودند که هر کدوم یه غول دیجیتالی برای خودشون داشتند. مثل حیوانات خانگی . اون بچه ها تعلیم دهنده اون غول ها بودند....
-
تمنا!
سهشنبه 23 فروردین 1384 10:51
.از مرغ های دریایی بدش می اومد. نفرت داشت. از اینکه مردم تکه های نون رو براشون می ریزن.. به این کار اونا حسادت می کرد. عاقبت از این حسادت دق کرد و مرد. بعد از این دیگه هیچ کس اون دیوونه لب ساحل رو ندید. دیوونه ای که تکه نون های بیات رو که تنها خوراکش بودن به دختر هایی می داد که برای تفریح به کنار دریا می اومدن. همین٫...
-
روز اول گفته بودی...
دوشنبه 22 فروردین 1384 19:47
(Un قالپاقهای ماشینم یکی پس از دیگری ربوده میشه. نمی دونم کدوم بدبختیه که به این قالپاقهای کهنه و کج و کوله محتاجه! بذار ببره... (deux سه چهار روزه دوستان قدیم می آن سراغم و از گذشته حرف می زنن. وقتی دو تا از شاگردان هفت سال قبل به دیدنم می آن، خیلی احساس خوبی بهم دست میده. فکر میکنم هنوز یه چیزایی هست و به خودم میگم:...
-
سفر
یکشنبه 21 فروردین 1384 22:29
پدر من یه ماموریت کاری یک هفتهای به کشور بنگلادش رفته بودند. بنگلادش یکی از کشورهای فقیر دنیا به حساب میاد. کشوری که هر وقت استادهای دانشگاهمون میخواند از کشوری که رشد درآمد ملیاش نزولیه مثال بزنند ؛بنگلادش رو میگند. البته کشوری که میاد از ایران جنس میخره معلومه که چه وضعیتی داره دیگه! چیزی که توجه بابا رو خیلی...
-
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
یکشنبه 21 فروردین 1384 07:53
1- پنجشنبه صبح ، یک جلسه مفصل. 2- پنجشنبه عصر ، یک نشست مختصر، دلپذیر، ساده ، صمیمی . 3- جمعه صبح ، مراسم 28 صفر. 4- جمعه عصر ، امورات خانواده، اینور و اونور. 5- شنبه صبح ، مهمان داری در خانه، جلسه ای خوب و پربار. دوستانی بهتر از برگ گل. 6- شنبه عصر ، بیان حرفهایی تلنبار شده برای نگفتن با دو دوست. بوف خیابان ولی عصر....
-
آفرینش
شنبه 20 فروردین 1384 19:51
.زمین و زمان به هم ریخت. قیامت برپا شد. مردم صف به صف به سمت تقدیر رفتند. آنهایی که بهشتی بودند خوشحال از اینکه دیگر دوران محنت و غم به پایان رسیده به سوی بهشت می شتافتند. همان طور که وعده داده شده بود همه نیازها برآورده می شد. هر خواسته ای، هر نعمتی، هر لذتی.... هر روز طالب لذت جدیدی بودند. روزی همه دست به دعا...
-
یه حال خوش
شنبه 20 فروردین 1384 08:49
سینه ات فشرده می شود، تپش قلب پیدا می کنی و دهانت خشک می شود، احساس می کنی می خوای بالا بیاری، سر درد، یه فشردگی رو پرده دیافراگمت، شاید هم گاهی یه ارتعاش که کل بدنت رو در بر بگیره، یه احساس که مثل خوره افتاده تو وجودت . با این فکر می خوابی، تو خواب به اون فکر می کنی، با صدای زنگ ساعت که بیدار می شی می بینی هنوز داری...
-
عاقبت کار جام با سنگ است.
شنبه 20 فروردین 1384 00:42
حدود ساعت 12 ظهر بود. منتظر آماده شدن ناهار بودیم.که به وسیله اختراع گراهامبل برای دیدن مراسم تشیع جنازه پاپ ژان پل دوم رهبر فقید کاتولیک های جهان به خانه یکی از اقوام دعوت شدیم.از تلویزیون خودمون که بخاری خارج نمی شد.(من هم که کمی ندید پدید.) قبول کردیم.ناهار خودمون را برداشتیم وبردیم آنجا.اولین حرفی که بین ما و...
-
که من خوشم بی تو !
جمعه 19 فروردین 1384 17:42
۱ـ و تو گفتی:(( این حکایت شوری دریا عجب داستان عبرت آموزی است.همه دریاهای عالم با آن همه عمق و تلاطم و کف و مرجان ، برای نجات انسانی تشنه به اندازه کوزه ای آب از چشمه ای ساده و فروتن کارساز نخواهند بود)) و سایه ات گفت:(( آن کس که روح دریایی دارد و چون دریا سنگین بر زمین افتاده است ، جز آنکه مشت بر سر زند و سر بر سنگ ،...
-
بگو که سرما نیست
جمعه 19 فروردین 1384 10:35
رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام - صلوات الله علیه و آله - شهادت امام حسن مجتبی - علیه السلام - و شهادت حضرت رضا - علیه السلام - را تسلیت می گویم. مشهد رفتن ، قبل عید که نشد ، ان شاءالله تا دو هفته دیگه... چند روز است که دلم گرفته ، از این دلتنگی هایی که هر چند وقت سراغ آدم می آید و دیشب ٬حاصلش شد این شعر: هوا اگر چه...
-
دلم می خواد گریه کنم ...
چهارشنبه 17 فروردین 1384 20:51
دلم می خواد گریه کنم برای قتل عام گل برای مرگ رازقی دلم می خواد گریه کنم برای نابودی عشق واسه زوال عاشقی منصور
-
به یاد پستهای جنجالی سابق!
دوشنبه 15 فروردین 1384 23:42
صفر) دراین پست می رم تو حال و هوای پستهای قدیم که چند وقتیه خبری ازشون نیست . تا چه شود. یک) در این ایام تعطیلی بلاگ اسکای بنویسیم و بنویسیم به امید روزی که دوباره این سرویس بی بدیل وبلاگی روی بنماید و سر از مغاک بیرون کند و مشتاقان را سیراب. البته میدانم که پرهیز میکند و لاجرم عطش ما را افزون ! دلخوشی ما همین وبلاگ...
-
کومودوس !
جمعه 12 فروردین 1384 01:32
یک ) امشب شبکه دو فیلم گلادیاتور رو پخش کرد. نمی دونم تلویزیون تا حالا نشون داده بود یا نه. گمان کنم بار چهارم یا پنجم بود که فیلم را کامل میدیدم. فیلم گلادیاتور اثر" ریدلی اسکات " با بازی درخشان "راسل کراو " در کنار ما " کومودوس " زیاد پیدا میشه ، نه؟ نمی دونم چرا مهمترین صحنه رو نشون نداد که همه استادیوم رو ترک...
-
فوتبال نامه
پنجشنبه 11 فروردین 1384 07:52
فرا رسیدن اربیعین حسینی را تسلیت میگویم. ( این مطلب یک روز قبل نوشته شده است .) 1- خانه بغل دستی ما تعمیرات داره. ضربات پی در پی تیشه است که بر دیوار فرود می آید . تیشه نه بر گچ دیوار که بر اعصاب ما میزند. دیوانه شدم . تق تق تق تق .... و این در حالی است که ایران کره را برده است و ژاپن هم به صورت زور چپون در حال بردن...
-
بهار توبه شکن
چهارشنبه 10 فروردین 1384 15:42
۱- به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم؟ ببخشید یه کم دیره ولی جا داره:سال نو مبارک! ۲- حالا چرا یه کم دیر، که در جریانید که با رییس و امین و دوستان سفر بودیم!(باور کنید از وقتی که مطلب میدم تا حالا یه مطلبم راجع به مدرسه م... ندادم! و حالام راجع به اون نیست،راجع به چند روز با هم بودنه!)...
-
من آن موجم که آرامش ندارم
چهارشنبه 10 فروردین 1384 00:18
۱- یکی از دوستان به عنوان یادگاری که معمولا در کارت تبریک عید می نویسند، برایم نوشته : " تا به حال انسان عجیبی مثل تو در زندگیم ندیدم " صرفنظر از اینکه حرفش درست است یا نه(!) بد ندیدم که مطلب زیر را اینجا بیاورم. ( البته منظورم این نیست که مثلا من خلاق هستم و ... ) : اجازه نده زندگیت به یک تشریفات مرده صرف بدل شود....
-
می شه آسمونو بوسید
دوشنبه 8 فروردین 1384 21:47
رسیدیم، گرچه پیر ، گرچه دیر... خواستم مبارزه کنم، اما نشد... ۱- یک دوست بسیار عزیز ، مطلبی از طرف من پست کرده ، اول بار که خوندم فکر کردم خودم نوشتمش! اینو میگن شناخت کامل . واقعا به سبک و سیاق من نوشته. تشکر میکنم. ۲- ما برگشتیم . از مسافرتی ده روزه و از 1600 کیلومتر آنورتر. بارها عظمت و جلال خداوند رو دیدم، و دوبار...
-
نگو فروردینِ ما، چند سالی مونده تا بیاد
دوشنبه 1 فروردین 1384 14:06
عید عاشق هر شبه، تقویم و ساعت نمیخواد · رئیس و رفقای ترنجی 1600 کیلومتر با پایتخت فاصله دارند. تعطیلات رفتند ماهیگیری! رو این حساب وصیت کردند که ما چراغ اینجا رو روشن نگه داریم، به یادگار در این روزها چند خطی – از طرف صاحبخونه- اینجا می نویسیم: چند خطی که حرف های نویسنده ست، منتهی با همان نثر و سبک و سیاق رئیس! ¸ از...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 30 اسفند 1383 10:56
سلام از اونجایی که به نظر میاد رئیس مسافرت تشریف دارند من به خودم واجب دیدم که فرارسیدن سال ۱۳۸۴ رو به همه خوانندگان محترم وبلاگ تبریک بگم. نوروز به خاطر اینکه همزمان با شروع بهار هست و لحظه سال تحویل لحظه عبور کره زمین از یه نقطه خاص و شروع دور تازهای از گردشش به دور خورشید؛ همیشه جذابیت خاصی داره. برای من همیشه...
-
جشنواره فیلم ایران
جمعه 28 اسفند 1383 21:20
بالاخره امتحانامون شروع شد و بازم دانشگاه ما در دادن برنامه گل کاشت. امتحان معادلات دیفرانسیل داشتیم امروز از 18 تا 21 . بگذریم، (الان ساعت 21:43 دقیقه است دقیق). فردا مدار(2) داریم از ساعت 12. آخه بای ذنب قتلت. یک هفته جشنواره فیلم ایران هم تمام شد. فیلم هایی که امسال اومده بود: پدر مریم مقدس روبان قرمز پرده آخر روز...
-
رفتی چه بی بهونه
یکشنبه 23 اسفند 1383 22:02
۱)مثل این که سال 83 دست بردار نیست.تو آخرین روزهایش هم خودش را بیشتر جلوه می دهد.پدر بزرگ مادر که رفت. حالا هم خاله پدر برای همیشه رفت. نمی دونم چه قسمتی که دوست داشتنی ترین آدم ها می روند. و چقدر هم راحت به دیدار حق رفتند.خدا بیامرزتشان. ان شاء الله . ۲)من که از علیرضا سر در نیاوردم. تو صحبت ها خوده مونی که این قدر...
-
سکوت ، دسته گلی بود میان حنجره من!
شنبه 22 اسفند 1383 21:48
۱-پاکت بی تمبر و تاریخ ، نامه بی اسم و امضا ، کوچه دلواپسی ها ، برسه به دست بابا با سلام خدمت بابا ، عرض کنم که غربت ما ، انقدام بد نیست که میگن ، راضیم الحمدلله یادمون دادن که اینجا ، زندگی رو سخت نگیریم ، از غم ویرونی تو ، روزی صد دفعه نمیریم یادمون دادن که یاد ، سوختن خونه نیفتیم ، خواب بود هرچی که دیدیم ، باد بود...
-
انگار جهان وامیسه و مارو تماشا می کنه
جمعه 21 اسفند 1383 12:51
به بهانه مراسم جایزه دار دیشب در سالن همایشهای بین المللی سازمان صدا و سیما جهت انتخاب قهرمان و پهلوان و قهرمان قهرمانان سال 1383 حتما شنیدیدکه پهلوان اسطوره ای ایران – پوریای ولی- که خیلی یل بوده و جوانمرد و چنین و چنان که به یک جوون گمنام عمدا" می بازه که مادرش شاد بشه، یه روز صبح از خونه میاد بیرون و پاش روی یه...
-
ای تو دل کوک ، ای خوش آهنگ
چهارشنبه 19 اسفند 1383 14:43
1- تشکر میکنم از لطف و محبتی که بعضی از دوستان دارند و ما (اعضای وبلاگ) را مورد نوازش و محبت قرار می دهند.مخصوصا آقای علیرضا جوان.در ارتباط با پست قبلی به این مطلب میشه اشاره کرد که: همان طور که بارها گفته ام من هیچی نیستم و اصولا حالیم نیست! جمله اول را از یکی از دوستان نقل کرده بودم نه خودم. و جمله شماره هفت منظورم...
-
پیامهای کوتاه ولی...
دوشنبه 17 اسفند 1383 11:14
1- پیامبران هم نتوانستند بعضی از انسانها رو هدایت کنند. چه برسه به ما.... «یکی از دوستان» 2- دلاکی سراغ ندارید که دل آدم رو بشوره؟ «هزار دستان» 3- ... و می سپرن دست میرغضب و میرغضب آهسته ببر نداریم. «هزار دستان» 4- هر کس پایه ونسب خود را فراموش کند به یادش میارید. «رساله صد پند» 5- جان فدای یاران موافق کنید. «رساله صد...
-
داره از قبیله ما یکی یکی کم میشه
شنبه 15 اسفند 1383 11:30
هر چی که داشتم و دارم راهی عدم میشه ۩ در آینده نزدیک ، در بین اعضا وبلاگ ، عضو برتر را معرفی خواهم کرد. البته پرواضح است که برتری به تقواست ! و با این ملاک ، قاعدتا نصیر برگزیده میشه ! به همین دلیل هم بود که از وبلاگ کنار رفت! ولی منظور از عضو برتر ، کسی است که بهترین نوشته ها رو داشته. البته باز هم پرواضح است که...
-
آسمانی به سرم نیست.
جمعه 14 اسفند 1383 19:26
۱- خدای من با خدای تو خیلی فرق داره! و خدای اون بین ابرا ، از اون بالا براش دست تکون میده، خدای اون یکی آماده است تا تو گلوش روغن داغ بریزه و چشمشو از کاسه در بیاره و ...، خدای شعبان اون قدر نزدیکه که میشه دست و پاش رو مالید و براش رختخواب انداخت ، خدای موسی آماده است تا با آتشی آید و بسوزد خلق را ، خدای موسی باید...
-
دوست نامه!
جمعه 14 اسفند 1383 00:15
1- سره یه دوجین بچه میزاد یکیش میشه بلبل. از هزار نفری که دور و بر آدم هستند چندتاشون میشن دوست . از اون دوستها هم یکی دو تا میشن دوست درست و حسابی. بقیه فقط هستن که دور هم باشیم! بیخوده که روی بعضیا بیشتر از اونی که در حد و اندازش هستن حساب کنی. بعضی معرفت رو خوردن حیا رو قی کردن ! بعضی دیگه ادب رو قورت دادن و احترام...
-
خوشا پرندگان که بدون واژه شعر می گویند
چهارشنبه 12 اسفند 1383 21:42
-بابا می تونی بخونی؟ -بله حاج آقا -هان ، تو این گوشم بگو -حاج آقا بله می تونم بخونم چطور مگه؟ -پس بلدی زیارت عاشورا بخونی؟ -بله -خب بابا برام می خوانی -چشم -بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبدالله -بلندتر بخون گوشم کار نمی کنه -السلام.... .... پدربزرگ مادر بعد از صد و هشت سال زندگی در دنیای کوچک ما رفت. حرف...