رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

 

 




1- فرا رسیدن ماه پر خیر و برکت شعبان ، مقدمه ماه رمضان ، مناسبتهای مبارک این ماه ، ولادت حضرت امام حسین سلام الله علیه بر تمامی خوانندگان عزیز مبارک باد.

 

 

2- تا آخر هفته به امید خدا میرم مسافرت و نیستم. وبلاگ را هم می سپاریم به ....!

 

3- پشتیبان فنی قرار است در آینده نزدیک (؟) قالب وبلاگ را عوض کند . منتظر نمایش طرح جدید وبلاگ باشید و امیدوارم مثل دفعه قبل که قالب عوض کردیم برای بعضی دوستان در اولین مواجهه این تصور پدید نیاید که آدرس را اشتباه زده اند .

 

4- دیروز و امروز ، دو روز معمولی بودند. اینقدر معمولی که هیچ مطلبی برای گفتن وجود ندارد.  معمولی بودن دو روز پشت سر هم ، خودش یک نوع تنوع است! برای من که هر روزم آبستن مطالب ، اتفاقات و ماجراهای بیشماری ست! شاید قابل به ذکر ترین موضوع، تعویض لاستیک های عقب ماشین بود که این اواخر هفته ای یه بار منو می فرستاد پنچر گیری!

 

5- قبلا هم گفتم ، وبلاگ توی دو تا سایت آماری رجیستر شده . کانتر وبلاگ و کانتر هر کدوم از اون دو تا سایت ، برای بازدید کنندگان در یک بازه زمانی دلخواه ، سه تا عدد متفاوت نشون میدن. از دوستانی که علت رو می دونن خواهش میکنم راهنمایی بفرمایند.

 

 

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز ، خطر یادت نیست

 

 

منصور

کلاردشت


سه روز مسافرت بودیم ، کلاردشت.

چرا مردم ما اینجورین ؟ خشن ، تهاجم گر ، بی طاقت...

حالم گرفته ست. هرچند اینجور مواقع می گن « نگاه خودت رو باید عوض کنی»

 

توی پمپ بنزین تو خط خودت وایسادی. اگر موقع جلو رفتن به سپر ماشین جلویی نچسبونی ، یکی میچپه تو فضای اون بین. با پررویی کامل. دعوا هم کردی کردی ! اون بنزینش رو پنج دقیقه زودتر زده . می ارزه بابا ! نمی دونم اینقدر فشار می آرن برای اینکه زودتر بنزین بزنن ، می خوان برن به چه کار مهمی برسن؟ طرف چی کار می خواد بکنه. برای رسیدن به ادامه این زندگی کرم گونه اینقدر هول زدن لازمه؟

 

بگذریم ، حوصله نیست که در این مورد بنویسم. آدم بیشتر ناراحت میشه .

اونایی که اون بالا نشستن(مسوولین مملکتی) به فکر فرهنگسازی نیستن. طبیعیه، پدر بزرگ های این راننده ها که الان پرشیا و زانتیا سوار میشن ، سوار قاطر میشدن ! مرکب پیشرفت کرده ولی آدم که همون آدمه. این امکانات که وارد زندگی مردم شدن ، مثل خیلی چیزای دیگه آموزشی باهاشون نبود. اقدام به فرهنگسازی بشه یه فایده هایی میکنه. مثلا بستن کمربند که دیگه جا افتاده...

 

اگه بپرسین از دلم، می گم گرفتار شماست...

 

منصور

دل از دریا بریدن کار ما نیست...

 

مطلب این پست شامل چهار بخش است. طولانی شده . ببخشید و از حوصله تان در خوندنش متشکرم:

 

1-      حرفهایی در مورد وبلاگ

2-      بازگشت از مشهد

3-      رامین پورباقر (آقای شهردار)

4-      رئیس و ...

 

بخش اول:

 به نظر می رسه چند توضیح در مورد وبلاگ لازم باشه؛ البته قبلا بعضی از این ها گفته شده ولی می خوام یک بار همش کنار هم باشه.

 

الف) بعضی از دوستان فکر می کنند من وقت زیادی برای وبلاگ و وبلاگ نویسی صرف می کنم. در این راستا گاهی اوقات منو نصیحت میکنن ، بعضی وقتا تیکه می اندازن، شفاهی ، در قسمت نظرات یا با آف لاین. باید عرض کنم شب هایی که مطلب پست نمی کنم ، رسیدگی به وبلاگ کمتر از پنج دقیقه وقت می گیره. اونم وقتی که به نظرات جواب می دم. جواب ندم که فقط خواندن نظرات کمتر از اینها طول می کشه.

شبی که مطلب جدید می دم، حدود نیم ساعت. چون من مطلب را یک ضرب تایپ میکنم ، پشت سرهم ، رو کاغذ چیزی نمی نویسم، تغییر دادن متن ندارم ، مطالب هم پشت سر هم می آد !

دیگر اینکه متاسفانه یا خوشبختانه اهل سر زدن به هیچ وبلاگی نیستم. مگر دو سه تا وبلاگ .این هم یکی دیگر از دلایلی که وبلاگ وقت گیر نیست.

 

ب) بعضی می گن مطالب نوشته شده شخصیه . این سبک نوشتن منه و مورد توجه بعضی ها هم هست. درسته نظرات زیاد نیست ، ولی افرادی هستند که پای ثابت خواندن وبلاگ هستند. نظر زیاد در وبلاگ ، خیلی وقتا نتیجه نون قرض دادن ها و دید و بازدید های وبلاگی است که من اهلش نیستم.

تعدادی هستن که هر وقت به اینترنت وصل میشن وبلاگ رو چک میکنن و حسابی مطالب رو دنبال میکنن ، ولی به روی مبارک هم نمی آرن ! نظر هم نمی ذارن. در یه زمانهایی بنا به لطایف الحیلی مجبور شدیم چیزی بنویسیم که صداشون در بیاد و نظر بذارن و معلوم بشه که اووووه ! این بابا کلی وقته که مطالب رو دنبال میکنه و هر روز هم می خونه و هیچی نمیگه!

 

ج) این که بعضی مطالب بدبینانه ست و کش دار ، تا حدی می پذیرم. سعی میکنم اینطور نباشه ولی واقعیتها هم باید گفته بشه. این هم سبک منه که اگر دوستانی رقت قلبشون زیاده و از اینجور موضوعات ناراحت میشن بفرمایند که لحاظ کنیم !

 

د) یک سری مطالبی که در وبلاگ گفته میشود خیلی هم رنگ و بوی واقعیت ندارد! اغراق عنصر مسلم بعضی از آنهاست! بعضی از خوانندگان با دیدن بعضی مطالب خیال میکنند من به همه چیز سیاه نگاه میکنم یا عنقریب است که خودم را بکشم ! ولی خوب ، این چیزا فرق دارد. مثالی که همیشه در این موارد می زنم این است که ما چندین بار شده که نشستیم و در بحثهای تئوری و عقلی حتی رسیدیم به اینکه خدا وجود ندارد ! بعد همون موقع اذان گفتن و پاشدیم نماز جماعت خوندیم! یعنی بین حرفهای تئوری و نظرات ارائه شده با آنچه که انجام میشه تفاوت هست.

 

بخش دوم:

بازگشت ما از مشهد باز هم داستان داشت. نمی دونم چرا برگشتهای من از مشهد با قطار همیشه جریاناتی پیدا میکنه! این دفه کوپه های قطار چهارنفره بود و من لاجرم تنها افتاده بودم در کوپه بغلی . با سه نفر دیگه. دو تا شون یه خانم و آقا بودن که من آخرش هم نفهمیدم زن و شوهرن یا نه! با هم یک کلمه هم حرف نزدن ! شاید هم دعوا کرده بودن و قهر بودن. نفر سوم من بودم و نفر چهارم٬ چهار بار عوض شد! علت این بود که یک خانواده برای اینکه جای خودشون رو جور کنن و همگی تو یک کوپه بشینن، مثل شطرنج هی مهره های کوپه ها رو جابجا میکردن. دردسرتون ندم. نهایتا یک آقایی اومد با ریش و کت و شلوار که بهش میخورد مداح باشه ! کلی خورد تو حال اون خانم و آقا. چون من که تو کوپه نمی موندم( می رفتم پیش خانواده) و این موضوع رو میدونستن. منتظر بودن که ببینن نفر چهارم بالاخره چه کسی میشه که البته 180 درجه متفاوت با اونا شد!

دیگه شده بود موضع خنده! کاشف بعمل اومد این آقای نفر چهارم امورتربیتی یه مدرسه ای است. ماجرا جالب شد ! گیر داد به کوپه بغلی که چند تا دختر توش بودن و با آهنگ موبایل دست میزدن و می رقصیدن ! خلاصه من از اونجایی که کرم دارم(!) زاغ سیاهشو چوب زدم ببینم نماز صبح پامیشه بره پایین یا نه . که فهمیدم ! خلاصه کلی دلم برا اون خانم و آقا ( بخوانید زن و شوهر!) سوخت...

 

بخش سوم:

نمیدونم این برنامه «آقای شهردار» که مهندس رامین پورباقر رو نشون داد دیدین یا نه؟ خیلی حال کردم. حالا شاید یه دلیلش هم این بود که من عشق فرانسه هستم ! خوشم اومد از پشتکارش ، اصالت خانوادگیش و عرقی که نسبت به مملکتش داشت که اینایی که تو ایران زندگی می کنن یک دهمش رو هم ندارن. مختصر لهجه فرانسوی داشت ولی خیلی روان فارسی حرف میزد. ده بار عذر خواهی کرد که اگر لهجه دارم نشانه حل شدنم در فرهنگ فرانسه نیست ها. من ایرانیم و زبانم فارسی است. اونوقت یک سری هستن بدتر از من (!) یه ذره زبان میخونن هی انگلیسی فارسی قاطی میکنن!

در عین حال ، فرانسه حرف زدنش رو نشون میداد آدم حال می کرد. خیلی غلیظ و تند . هیچی نمی فهمیدم. جالبه زنش که فرانسوی بود حرف می زد یه چیزاییش رو می شد فهمید ولی از حرف خودش هیچی.

برای فرهنگ ایران خیلی کارها کرده بود. خلاصه من که خوشم اومد از مرام این آدم. ما تو کشور خودمون این روحیات رو کم داریم . و تنبلی حرف اول رو میزنه !

 

بخش چهارم:

از حکایت رئیس و رئیس بازی خسته شدم! خدا مارو خلاص کنه! رئیس ها که چیزیشون نمیشه این دعا اگه بخواد اجابت بشه یعنی خودم بیفتم بمیرم !

یک هو یه چیزایی می گن و توقعاتی دارن که آدم گوشش می چرخه !

شاعر در این رابطه گفته :مرغ زیرک گر به دام افتد تحمل بایدش !

 

بخش انتهایی:

به تو که فکر می کنم ، گُر می گیرم از خوشی

 

منصور

مسافرت


دقایقی وقت بود قبل از حرکت بسمت تهران ، اومدم یه مطلب پست کنم.

 

مسافرت این دفعه معرکه بود، عالی. یک کاروان از فک و فامیل بودیم ، کاروان خانمها. من همراه سفر و کاروان دار(!) بودم و لاجرم دائما درحال هماهنگی و ردیف کردن کارها و برنامه ها.فقط یک نکته بگم بدون شرح !

 اگر در یک مسافرت خانمها تعدادشون از سه نفر بیشتر بشه ، اینرسی حرکتشون از یک اردوی صد نفره پسرها بیشتر میشه ! با اردو مقایسه کردم چون تا حالا کلی اردو بردم و اینرسی حرکت و حاضر شدن یک جمع صد نفره دستم هست.

 

تصمیم می گرفتیم ساعت 9 بریم بیرون ، ساعت 11 اولین نفرشون از اتاق می اومد بیرون! مابقی را خود بخوانید. ولی بسیار مسافرت دلپذیری بود. جمعی را کنار هم جمع کرده بودم که برای اولین بار بود. اونم با برنامه های مسافرتی متفاوت...

 

عربها توی مشهد وول میزنن . خیلی زیادن. امسال به گفته مشهدی ها ، خیلی مسافر نیومده . به خاطر سیل شمال و بسته شدن جاده و دلیل مهمتر ، شیوع وبا. به هر حال ، ما مشهد را یه کم خلوت تر از حد معمول تجربه کردیم.

 

در فرصتهای آتی شاید بیشتردرمورد این مسافرت بنویسم.

 

در این سفر هم یک لحظه از ذهنم بیرون نرفتی...


به تو که فکر می کنم ، از همیشه بهترم
وسط غربت آب ، صدفی شناورم


منصور