رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

سال نو مبارک


سلام
از اونجایی که به نظر میاد رئیس مسافرت تشریف دارند من به خودم واجب دیدم که فرارسیدن سال ۱۳۸۴ رو به همه خوانندگان محترم وبلاگ تبریک بگم.
نوروز به خاطر اینکه همزمان با شروع بهار هست و لحظه سال تحویل لحظه عبور کره زمین از یه نقطه خاص و شروع دور تازه‌ای از گردشش به دور خورشید؛ همیشه جذابیت خاصی داره.
برای من همیشه لحظه تحویل سال خیلی هیجان انگیز و مقدسه. اگه تونستید این لحظه سر نماز باشید و در سجده؛ خیلی خوبه! نمی‌گم تو این سال چه اتفاقی براتون میوفته؛ اما مطمئن باشید اتفاق خوبیه!

رنگ سبز براق این روزها که باغچه‌ها رو پوشونده واقعا چشم نوازه.
اگه از دید منفی بخوای نگاه کنی نوروز هیچ چیز جالبی نیست و آغاز یه دور باطل دیگه است. اما این جوونه‌های تازه به ما می‌فهمونند که نه! آغاز یه زندگی تازه‌است. حکایت همین ضرب‌المثل ایرانیه که دو جور می‌شه گفتش:
۱- ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه‌است.
۲-ماهی رو هر وقت از آب بگیری مرده‌است.

حالا خودتون انتخاب کنید دیگه.

از ته قلبم آرزو می‌کنم که سال ۸۴ سال صلح و آرامش برای همه مردم کره زمین باشه. و سال سخت‌کوشی و تلاش برای مردم ایران؛ تا ایرانی را به واقع آباد بسازیم.

هر روزتان نوروز    نوروزتان پیروز

آوای من

جشنواره فیلم ایران

بالاخره امتحانامون شروع شد و بازم دانشگاه ما در دادن برنامه گل کاشت. امتحان معادلات دیفرانسیل داشتیم امروز از 18 تا 21.  بگذریم، (الان ساعت 21:43 دقیقه است دقیق). فردا مدار(2) داریم از ساعت 12. آخه بای ذنب قتلت.

 

یک هفته جشنواره فیلم ایران هم تمام شد. فیلم هایی که امسال اومده بود:

 

  • پدر
  • مریم مقدس
  • روبان قرمز
  • پرده آخر
  • روز واقعه
  • بودن یا نبودن

 

پدر را اگه ندیدید نبینید. داستانش برک نبود، اما به کسانی که تو باغ معنا نیستند (مثل من) خیلی نچسبید. بدتر اینکه اکثر فیلم تو مناطق خیلی فقیرنشین گرفته شده بود که جلوه جالبی نداشت. شاید مناسبترین فیلم مریم مقدس بود.

 

اینم تحلیل من بیسواد در زمینه تئاتر، فیلم، موسیقی و ... .

 

قراره بعد از پرتوریا فیلم ها تو سینماهای Cape Town پخش شوند. وضعیت سینما : نسبتا پر میشد. (شاید دلیل اصلیش این بود که مجانی بود.) من به شخصه خیلی حالم گرفته شد که مارمولک پخش نشد. البته اگه هم میشد اینها نمی فهمیدند. مشکل اصلی فیلم ها؛ همه زیر نویسی شده بودند نه ترجمه، البته ترجمه کردن مشکله و گرون اما فیلم زیر نویس دار دیدن هم دهن سرویسی.

 

عید همه مبارک. داریم برا عید میریم یه رستوران ایرانی تو آفریقا جنوبی. بهتون میگم نتیجش رو.

 

صادق

رفتی چه بی بهونه

۱)مثل این که سال 83 دست بردار نیست.تو آخرین روزهایش هم خودش را بیشتر جلوه می دهد.پدر بزرگ مادر که رفت. حالا هم خاله پدر برای همیشه رفت. نمی دونم چه قسمتی که دوست داشتنی ترین آدم ها می روند. و چقدر هم راحت به دیدار حق رفتند.خدا بیامرزتشان. ان شاء الله .

۲)من که از علیرضا سر در نیاوردم. تو صحبت ها خوده مونی که این قدر جدی صحبت می کنه که آدم فکر می کنه داره با یک آدم تحصیل کرده 36 ساله صحبت می کنه.

تو نشریه در 26-....-اگه مطلبی بدهد با کنایه زدن به این و آن و جوک تعریف کردن، شخصیت دیگری را بروز می دهد.تو وبلاگ هم که می نوسیه انگار که عاشق شکست خورده است.

                   این جا هست که می گویند آدمی چند وجه دارد. 
۳)شنیدم یکی از دوستان عزیز وگرامی وبا استعداد ما داره میره جایی به جز ایران(آن هم انگلستان) هر کجای این کره خاکی می رود خدایش یارش باد.
این هم برای او:
نازنینان!نازنین من کجاست؟
دلستان دلنشین من کجاست؟
قدر ما را در وطن نشناختند
ای غریبان!سرزمین من کجاست؟
--------------------------------------
سلام پرتپش من به جای جای وطن
سلام من به نسیم وطن٬ هوای وطن
ز پای تا سر من عاشق نوای وطن
وطن برای من و جان من برای وطن
سلام بر وطنم. ایران
محمد امین 

سکوت ، دسته گلی بود میان حنجره من!

۱-پاکت بی تمبر و تاریخ ، نامه بی اسم و امضا ، کوچه دلواپسی ها ، برسه به دست بابا
با سلام خدمت بابا ، عرض کنم که غربت ما ، انقدام بد نیست که میگن ، راضیم الحمدلله
یادمون دادن که اینجا ، زندگی رو سخت نگیریم ، از غم ویرونی تو ، روزی صد دفعه نمیریم
یادمون دادن که یاد ، سوختن خونه نیفتیم ، خواب بود هرچی که دیدیم ، باد بود هرچی شنفتیم
راستی چند وقته که رفتم ،  بی غم و غزل سر کار ، روزگارم ای بدک نیست ، شکر غربت گرم بازار
قلم و دفتر شعرم ، توی گنجه کنج دیوار ، عکس سهراب روی طاغچه ، غزلش گوشه انبار
توی نامه گفته بودی ، بی چراغ دل مادر ، براتون نور میفرستم ، جنس اعلا، طرح آخر
من ستاره بردم اینجا ، با بلیطای برنده ، راستی اونجا نور فانوس ، یه شبش کرایه چنده؟!

۲- باز هم تقدیم به همه ایرانی های خارج از ایران:(شعر از شفیعی کدکنی)
در روزهای آخر اسفند ، کوچ بنفشه های مهاجر ، زیباست. در نیمروز روشن اسفند ، وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد ، در اطلس شمیم بهاران ، با خاک و ریشه ــ میهن سیارشان ــ در جعبه های کوچک چوبی در گوشه خیابان می آورند:جوی هزار زمزمه در من ، می جوشد: ای کاش ... 
ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه ها (در جهبه های خاک) یک روز می توانست ، همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست. در روشنای باران ، در آفتاب پاک.

۳- چه کار سخت و خسته کننده ای است!چه چیزهای تازه ای دارم میفهمم ، نه ، چیزهای تازه ای که بوده و من نمی فهمیده ام و حالا دارم می فهمم ، نه ،اصلآ چیز تازه ای دارد خلق می شود و می فهمم ،اینها، اسم ها،صفت ها و فعل های تازه ای برای گفتن میخواهند که نیست،نه در فارسی،در هیچ زبانی.
سه چهار روز است احساس می کنم که گویی به کار سخت و رنج آوری مشغولم ، سخت تر و تلخ تر از هر کاری ، خسته کننده تر از هر عملی ، آن هم چه کاری!هیچ تعطیل بردار نیست ، ساعتی و لحظه ای بیکاری و استراحت ندارد غئ شبانه روزی است ، یک دقیقه مهلت نمی دهد! ... بدون لحظه ای بیکاری ، دقیقه ای استراحت دارم نمینویسم!

۴- نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید
   چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید!
   نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
   به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید           سایه
   

           علیرضا
       


انگار جهان وامیسه و مارو تماشا می کنه

 

به بهانه مراسم جایزه دار دیشب در سالن همایشهای بین المللی سازمان صدا و سیما جهت انتخاب قهرمان و پهلوان و قهرمان قهرمانان سال 1383

 

حتما شنیدیدکه پهلوان اسطوره ای ایران – پوریای ولی- که خیلی یل بوده و جوانمرد و چنین و چنان که به یک جوون گمنام عمدا" می بازه که مادرش شاد بشه، یه روز صبح از خونه میاد بیرون و پاش روی یه پوست خیار (اون موقع به اون صورت موز نبوده!) سر میخوره و پهلوان میخوره زمین و بعدش کشتی رو – صد البته در رده قهرمانی! -  میذاره کنار . توجیهش هم این بوده که وقتی کار من به جایی برسه که پوست خیاری منو بزنه زمین ، دیگه باید کشتی رو بذارم کنار.

 

غرض اینکه دیشب آقای سیدعزت الله ضرغامی - رئیس سازمان- هنگام سخنرانی اشاره داشتند به اینکه یک گروه جمعی پشت ورزشهای فردی ایران هست و مثلا کشتی و تکواندو اصلا یک ورزش فردی نیست. ایشان اشاره داشتند که یک سری قبلا بیخود گفته اند که:

 

 " ایران در ورزشهای جمعی توفیقی کسب نمیکنه و در ورزشهای فردی مثل کشتی موفق است به خاطر اینکه ما در ایران روحیات فردی داریم و کار جمعی بلد نیستیم! "

 

حتما خوانندگان عزیز مستحضرند که گوینده این سطور ایتالیک(!) که جناب ضرغامی به محکمی رد فرموده اند ، کسی نیست جز آقای سید محمد خاتمی – رئیس جمهور تا حدی محبوب! – که در دیدار با اعضای تیم کشتی که در مسابقات جهانی تهران قهرمان شده بودند ، ایراد کردند.

 

مخلص کلام اینکه قاعدتا آقای خاتمی که اهل مطالعه و تعمق است و لابد از حکایت فوق الذکر  مطلعند ، باید از قهرمانی کناره بگیره ! دیگه وقتی آدم پاش روی پوست خیار سر بخوره، کشتی گرفتن نداره! همین مونده بود که ضرغامی هم به خاتمی لت بزنه ...

 

در باب سخنان آقای ضرغامی مطلب زیاد است. نمیدونم چه اصراری هم داره که طولانی حرف بزنه!

 

یه جاش گفت جانبازان که در مسابقات پارا الیمپیک مدال آوری کردند، نشان دهنده اینه که هیچ کشور خارجی نمی تونه به ایران حمله کنه !!! آخه بابا ...

 

چقدر آرش میراسماعیلی را مطرح کرد.  ما کاری نداریم که میراسماعیلی اگه میرفت روی تاتمی( نمیدونم درست گفتم یا نه!) چیکار میکرد، چون تو مسابقات بعدی که در مبارزه اول توسط حریفی گمنام حذف شد ، ولی حالا فرض کنیم اصلا می تونست قهرمان الیمپیک بشه و بدشانسی آورد که در مبارزه اول خورد به حریف اسرائیلی، بازتاب این حرکتش که در جهان چیزی نشد، چون جهت جلوگیری از محرومیتهای سنگین تیم ایران، مسوولان کمیته ملی الیمپیک اعلام کردند میراسماعیلی به علت نرسیدن به وزن یا آسیب دیدگی یا امثال آن نمیتونه بره رو تاتمی و کسی در جهان که علت اصلی رو نفهمید !

 

اجرای مراسم هم که کولاک بود! با مجری گری بی نقص(!) جواد خیابانی! نمیدونم پارتی این آقای خیابانی کی هست که اصلا از در سازمان راهش میدن بره تو!

 

لوح و تندیس و این چیزا که میدادن به فهرمانان جایی نبود که بزارن اون رو ! بابدبختی یه گوشه خالی گیر می آوردن و میذاشتن رو زمین. مخصوصا این خانم خدایاری ( که البته فامیلمون هم هست!) با اون عصاهای زیر بغل به زحمت جوایزش رو نگه داشته بود. یکی نبود که اینا رو سامان بده.

 


تصنیف هم که بخوانی

فرقی نمی کند

 

می خواهم تورا گوش کنم

قناری که همه جا هست

 

برایم شعر بخوان

قصه بگو

حرف بزن

تنها ،

روزنامه ها را باز نکن

«محمدعلی بهمنی»

 

منصور