رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

روز معلم و بقیه چیزا!

این پست پس از مدتها ، نسبتا طولانی خواهد بود. از حوصله ای که بخرج می دهید ممنونم. از نظرات خود منو بی بهره نذارید و ببخشید که قسمت تایید نظرات فعاله. بخاطر بی انصافی بعضی خواننده نماها!

صفر ) روز معلم را به تمامی معلمین عزیزم که اینجا را میخوانند یا نمی خوانند تبریک می گویم.

یک )در نظرات مربوط به پست قبلی، یکی از دوستان نوشته بود : پست زرد. بنظرم راست گفته. قافیه به تنگ آمده بود و لاجرم شاعر جفنگ گویی اش شروع شد! می خوام در این پست جبران کنم.

دو ) ما هم که چیزی غیر از غر زدن و گیر به اوضاع فرهنگی مملکت و فوتبال و امثال ذلک بلد نیستیم که بعضی دوستان می گن : اه! این چیزا چیه که می نویسی. پس بر من مگیرید.

سه ) این قسمت (ایتالیک) به نقل از دست نوشته های یکی از دوستان است(ح.ا.)

روز دوازده اردیبهشت هر سال که فرا می رسد ، سیل تبریک و خوشامدگویی و اظهار تشکر و ارادت است که در دیدارهای حضوری یا تماس تلفنی یا پیامهای کوتاه از جانب اولیا و دانش آموزان و همکاران و فارغ التحصیلان قدیمی و جدید به سوی اینجانب جاری می شود.

در همه این پیامها معلم شمعی است که می سوزد یا جان را فکرت می آموزد یا حیات بخش جنازه متعفنی  است یا روشنی بخش یک جاده ای که شهر فلان را از یک گوشه‌ی این دنیای تاریک مادر مرده وصل می کند به شهر بهمان در یک جای دیگرش !

و البته روی همه این کلمات یک مقدار هم سس عشق و ایثار و گذشت و دوغ و بوق و کشک و مشک می مالند که طعمش تازه و دلنشین شود!

ولی چه فایده! دقیق که نگاه کنیم میبینیم واقعا خبری نیست و حتی خودمان هم خودمان را قبول نداریم! پول از هر دری که تو بیاد، یه سری چیزای دیگه از در دیگر می ره بیرون.

محبتها کمتر واقعیه. یکسری از همکاران ما که معلمی راتبدیل به بیزینس کردند و هیچ چیز را رعایت نمی کنند. حرفه مندی وجود ندارد. از طرف دیگر، شما بروید بک رستوران که دولا پهنا حساب کنه و شاکی باشید از میزان پولی که می دید، بازهم میرید از مدیر رستوران تشکر کنید؟

سالهای قبل، بچه ها که نتایج کنکورشون می اومد،  چپ و راست شیرینی و شکلات بود که می آوردن مدرسه. ولی سالهای اخیر دریغ از نان بربری بیات!

یک زمانی بحث آداب معلم وشاگرد مطرح بود،الان همه چیز رنگ باخته. در بستر دمکراسی و مسائل خارجکی و ....یه چیزایی رو از اونا گرفتیم همه اش را ندیدیم. آزاد بودن برخی مدارس خارج رو دیدیم، دیسیپلین های وحشتناکش رو ندیدیم.خلاصه اینکه کدو را ندیده ایم!!

ای کاش یه خرده روی فرهنگ دانش آموز بودن در مملکت کار میشد. ای کاش بزرگان قوم می فهمیدن کجا رو باید بچسبن تا مملکت پیشرفت کنه. ای کاش لااقل به مالزی نگاه می کردن.

رسانه ملی عزیز(!) اگر کار فرهنگی نمیکنه، کاش ضد فرهنگ نبود! ای کاش اینقدر که به لباس نسوان در سریالهای خارجی دقت می شود و سانسورش می کنن، یک صدمش به سانسور مطالب غیر فرهنگی که بدآموزی داره توجه می شد. یقه یه پیرزن یک سانت بیشتر باز باشه ، خیلی بده، و نسل جوان به خطر می افته، ولی حرفای جناب رادان نزدیک تحویل سال در یک برنامه زنده تلویزیونی با اجرای سلوکی ، هیچ اشکالی نداره! به قول اون عکاس مسخره در سریال اشکها و لبخندها :"داریم  کجا میریم"؟!

کمتر از 15 دقیقه مانده به تحویل سال، آفای سلوکی از بهرام رادان خواست خاطره "فلان" رو که چنین است و چنان تعریف کن.

ایشان هم گفتند: چندین سال قبل در اوایل دوران بازیگری، دانشجو بودم. چون همیشه سر فیلمبرداری بودم، هیچ موقع کلاسهام رو نمی رفتم. می رفتم با استادها صحبت می کردم و اونا هم منو می شناختن و اجازه می دادن کلاس نیامده برم امتحان بدم. یک ترم ، کلاسی داشتم سه شنبه ها ساعت 7 . نام درس  "حقوق اساسی "بود . بیدار شدن ساعت 6 خیلی سخت بود. همچنین سه شنبه ها بیاد می رفتم سر صحنه. دنبال یه راهی بودم که این کلاس رو هم نرم. از بچه ها پرسیدم استاد این درس کیه؟ گفتند ضرغامی. گفتم کدوم ضرغامی ؟ گفتند عزت اله. نمی شناختمش.

رفتم پیشش که صحبت کنم.. گفتم شرح حال من این است و من بازیگرم و سه شنبه ها ضبط داریم و..... گفت : تو اگر قرار باشه در فیلمی بازی کنی من زودتر از خودت می فهمم! فعلا خبری نیست. باید کلاس رو بیای. تعجب کردم. اومدم پرس و جو کردم دیدم ایشون معاونت سینمایی وزارت ارشاد است. و من مجبور شدم تمام هفته ها ساعت 7 صبح سر کلاس باشم و تنها کلاسم بود در دوران دانشجویی که حضور پیدا کردم!

خوب ! ببینید! از چند منظر این خاطره قابل بررسی است:

 اولا: این خاطره یک بیانیه رسمی  علیه آموزش عالی مملکت است! که می شود کلاس نرفت و امتحان داد. اونم کل مدت دانشجویی. با آشنا بازی و کانال زدن کارا حل میشه !

دوم: ضد تبلیغ برای نماز صبح که سختی بیدار شدن ساعت 6 اونم با اون فشار نشون میده چقدر ما به این مطلب توجه داریم!

سوم: ظاهرا ضرغامی کردان دومه! چون تا اونجا که ما می دونیم مدرک ایشون لیسانسه و حداقل مدرک مورد نیاز برای تدریس در مراکز آموزش عالی فوق لیسانسه. در ضمن ، همون مدرک ایشون هم مهندسیه ! به حقوق اساسی چه ربطی داره نمی دونم.

چهارم: از جواب آقای ضرغامی بر میاد آقای رادان رفته بوده خالی بندی کرده که سه شنبه ها نمی تونم بیام ! و اینکه استاد قبول نکنه و نتونی بپیچونی مجبوری بری کلاس ولا غیر!

پنجم: ترو خدا این حرفا مناسبه لحظات تحویل ساله؟

حالا شما بگید، چقدر داریم با تلویزیون به فرزندانمون بد آموزی میکنیم و هیچکس حالیش نیست. ناظر پخش این برنامه مطمئنا این مقوله ها حالیش نیست. فقط برنامه پخش شده مشکل سیاسی و اخلاقی (از نوع پوشش ) نداشته باشد، بقیه ش بی خیال!

یا چیزی که قبلا هم گفتم، برنامه صندلی داغ احمد نجفی که افراد معروف و موفق جامعه که مثلا الگو هستن، خاطره در رفتن از مدرسه و پیچوندن و تقلب هاشون رو تعریف می کردن. این آموزش ماست. کسی نمی فهمه مدرسه چیه؟ کسی نمی دونه رعایت بچه ها و نوجوانان یعنی چه؟ دروغ یادندادن به آنها یعنی چه؟ برای مدرسه و آموزش اون دوران اهمیتی قائل نیستن چون خودشون دوران مدرسه پرباری نداشتن. مسوولین ما تحصیل را از دانشگاه شروع کردن و سازمانا نمی فهمن مدرسه چه اهمیتی داره.

دیروز داشتم به این فکر می کردم که چرا روز معلم و روز پرستار داریم با کلی سروصدا و دادار دوودوور! اشتراکشون چیه؟ دیدم هر دو تا کار خیلی مهم هستن ولی اهمیتشون درک نمی شه. مریض که خوب میشه همه از طرف پزشک می بینن ولی سهم عمده را پرستار داره. تربیت و آموزش اصلی هم در مدرسه شکل می گیره ولی کسی حالیش نیست. اونوقت این دو قشر زحمتکش با کار طاقت فرسا، چون حقشون ادا نمیشه ، مراسم و جشن و امثال ذلک می گیرن که صداشون بخوابه!

چهار ) دیشب زدبه سرمون رفتیم فیلم اخراجی ها 2! اینکه این فیلم بالای 5 میلیارد فروش کرده خیلی چیزا رو نشون می ده. من که اینقدری از فیلم و فیلم سازی حالیم نیست فهمیدم که اشکالات اساسی داره. همش دیالوگه و بمباران مطلب. چند موضوع قابل تامله:

یکی علاقه مردم به فیلمهای سطحی و نمایشهای رو حوضی که نشونه تغییر ذائقه فیلمی مردمه که فکر کنم تلویزیون تو پایین اوردن سطح فیلمی مردم موفق بوده !

دوم : فیلم بسیار چرت بود! و چندین جا توهین به آزادگان عزیز.

سوم: در کشور عزیزمون قبول ندارم عقل جمعی مردم همیشه درسته. در جاهایی مثل رای گیری ها. مردم ما سطحی و احساسی رای میدن. نظر سنجی های برنامه نود رو ببینید دیگه. در مورد دایی، در مورد بهترین بازیکن ، در مورد تعیین قهرمان ، در مورد قطبی ، در مورد تقصیر نتایج تیم ملی که افتاد گردن دایی و ... فردوسی پور هر جا به نفعش باشه به نظرات مردم استناد می کنه و می گه مردم تحلیل می کنن. ما تو مردمیم دیگه ! کجا اطرافیان ما تحلیل می کنن؟! تازه ما با جماعت خاص تری حشر و نشر داریم.

پنجم ) دیروز در برنامه نقره شبکه اول ، مهمان برنامه داریوش فرضیایی بود( عمو پورنگ) که خوب بود. لابلای صحبتها می رفت سراغ برنامه های قدیمی . آفتاب و مهتاب، فسقلی و پدربزرگ ، چشم چشم دو ابرو  و... که بسیار برام نوستالژیک بود.(خدا پدر اونی که کلمه نوستالژیک رو به من یاد داد بیامرزه!) نکته قابل ذکر، جنبه اموزشی داشتن برنامه های اون موقع بود که تقریبا در تمامشون رعایت می شد. با دندان پسته و فندق نشکنند ، تیروکمون بازی نکنن و امثالهم. ولی گمان کنم برنامه های امروزی چنین آموزشهایی رو ندارند.

ششم ) در هفته گذشته، منزل یکی از شاگردان سابق، دعوت بودیم مهمانی. نکته قابل ذکر که وجود داشت، هدیه روز معلم بود که برای من در نظر گرفته بودند. یعنی دقیقتر بگم، نحوه دادنش جالب بود. یک سری بازی طراحی کرده بودند به سبک فیلم saw که من باید با انجام دادن اونها به هدیه می رسیدم. همه جور معمایی را هم طراحی کرده بودند. از همه جالبتر ، نامه ای بود که برای رمز گشایی خواندنش ، باید کلی مساله و سوال را جواب می دادی تا بفهمی نامه را چگونه باید خواند. و استفاده از کامپیوتر و تکنولوژی روز و غیره نیز جزء بازی ها بود. این هیجان و توهم 40 دقیقه طول کشید. این روال که طراحی کرده بودند خیلی از خود هدیه جالبتر و ارزشمندتر بود. و نهایتا پیتزایی بود که پختم  و همه انگشتان خود را نیز خوردند و باز هم به هنر آشپزیم آفرین گفتند!

هفتم ) چیز خوبی برای شعر انتهایی پیدا نکردم. حالا می نویسمش!

منصور

نظرات 19 + ارسال نظر
کاظم شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 17:11 http://www.shahne.com/weblog

با قسمت ششم خیلی حال کردم

زهرا شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 20:17

سلام و تبریک این ایام...
واسه همینه که روز معلم و روز پرستار هم زمان شده با روز کارگر.اصلا به نظر من بهتره بیان این سه روز رو یکی بکنند و کلا بگن روز کارگر مبارک.وقتی که اینهمه تو دل ملت رو شخم می زنه و دونه سبز می کنه و کلی غبار از در و دیوار دل می شوره خوب بایدم دولت محترم نظام هماهنگ حقوق رو جوری کنه که دستمزد کارگر و معلم یکی بشه دیگه.

تلویزیون ما که بزرگترین رسانه ملیه بیشترین سهم رو تو بی فرهنگ کردن ملت ما داره.اصلا باید بپرسیم ببینیم فرهنگی هم مونده؟تو ایام دهه فجر شخصیتی رو میاره واسه سخنرانی که تو ایام انقلاب به علت کمونیستی بودن عقایدش طرد شده بوده.

آموزش و پرورش ایران همه چیزی داره جز آموزش و پرورش.وقتی که طرف پول نداره نون و آب خونوادشو تامین کنه اولین کاری که بهش پیشنهاد میشه معلمیه.که بخور و بمیره البته.اما خوب در عوض شغل انبیایی رو یدک می کشه.این معلمی که نه آموزش معلمی دیده نه هیچی سر پر سودایی هم داره کجا می تونه بچه های مردم رو تربیت کنه؟

وقتی هر دولتی عوض میشه شعار میده که میخواد آموزش و پرورش ما رو اصلاح ساختاری کنه و منظورش تغییر شیوه کنکوره ( که البته فقط جای بیسکوییت مثلا میشه کیک یزدی سر جلسلت) .فکر می کنین وقتی رئوس حکومتی دغدغه فرهنگشون همین حده می خواین شاگردها و نهایتا مردم مملکت چه سطح فکری ای پیدا کنن؟نتیجه اش میشه فروش اخراجیهای ۶ میلیاردی و غیره.

با اینهمه آدم خوب تو هر قشری پیدا میشه باید امید وار بود.:)

رضا مقدم یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 18:10

سلام.
چه خبر از مدرسه مفید؟

آرش یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 22:08 http://www.ghabrestun.mihanblog.com

سلام!
خیلی خوبه که باز هم می نویسید!
مجددا روزتون مبارک
اگه ممکنه تو پست بعدی راجع به معما های هدیه بنویسید.(پست درخواستی!!!)

رضا سه‌شنبه 15 اردیبهشت 1388 ساعت 02:32 http://bgodar.blogfa.com


پست سبز!

چند وقت پیش که دم ظهر اومده بودم مدرسه و از قضا نماز ظهر٬ دیدم که حین صحبت های بین دو نماز دیگه اون انرژی راید الوصف قدیم تر ها رو ندارید ..
احتمالن باید در حاشیه ی همین مطالب باشه ..

محسن پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1388 ساعت 10:30

این هم پیشنهاد برای شعر آخر پست:

چو می توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم

حسین فروزان جمعه 18 اردیبهشت 1388 ساعت 06:13

آقا منصور

بی مرامی بچه ها همانطور که فرمودید آیینه دل ندادن معلمها به کارشان است.
وقتی رییس کل حاضر نشد دفترش در مدرسه مستقر باشد. مدیر میانی هم دلش در هوای لندن است.
گاهی از وضع امروز برخی همکلاسیهای قدیمم از دوره های ۱۵ و ۱۶ و ۱۷ یا ۱ و ۲ و ۳ احساس گناه میکنم که شاید من در کارم کوتاهی یا نادانی کردم و اثر بد روی بچه های پاک مردم گذاشتم. بعد برخی معلم های امروز را که میبینم یاد بیت خاقانی می افتم که:
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصر ستمکاران تا خود چه رود خذلان

این آقا محسن هم اگر محسن خودمان است استقبالا عرض میکنم که:
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟



آرزو شنبه 19 اردیبهشت 1388 ساعت 00:04

سلام خدمت دوستان خوب داداش نوید من
نمیدونم این چه تقدیری است که من همش دیر می رسم. با تمام تاخیر زمان و دوری مکان بازم ازتون ممنون.
خوشحال می شم اگه بدونم چطور می تونم با شما در تماس باشم.

سید علی شنبه 19 اردیبهشت 1388 ساعت 19:43

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم ار دل برو چون تو بیایی

قسمت ششم رو کنجکاو شدم چی جوری بود!

روبی چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 ساعت 12:33

آقا ارادتمندیم خفن
کلا خوب جو گیر میشیم ...نمونه اش همین سریال لاست

ghadimi جمعه 15 خرداد 1388 ساعت 03:37

جو گیریم بد !!
شما هم لاست ؟!!
حتما هم نوار سبز بستید ؟!!!
کاش کمی انصاف داشتیم . کاش یه کم واقع بین بودیم.
رفاه طلبی موج میزنه. اما خیالی نیست میگذره
راه نشان از بی طاقتی دارد....

محمد رضا معینی چهارشنبه 20 خرداد 1388 ساعت 00:02 http://deldarghafas.mihanblog.com

یعنی هنقد براتون تلخ بود؟!!

امیر جمعه 5 تیر 1388 ساعت 10:52

مهندس درباره انتخابات پست نمی دی ؟

آرش سه‌شنبه 16 تیر 1388 ساعت 12:01

سلام جناب استاد
یکی دو تا پست واسه مریض می خوام ... کی بیام ببرم؟!!!
مریضم بد حاله و بچه ی مریضم رو گازه .
تازه ماشینم هم جای بدی پارکه الانه که جریمم کنن!
خلاصه پست جدید ضروریه!!!

haafez چهارشنبه 24 تیر 1388 ساعت 17:14 http://haafez.net

dar morede aghle jamE;melake shoma baraye dorost budane nazaratetun va khalaf budane nazarate digaran chie?
nazarate man tu in mavared shabih be shomas,ama,eteghad daram nazarate mardomi ro intori nemishe zire soal bord
shoma cheghadr tv mibinid!
omidvaram az in harfam narahat nashid,ama khodetun be onvane ye moalem,cheghadr az khodetun razi hastid ke az digaran intori enteghad mikonid
yadam oftad be ketabe nashte nesha!enteghadaye kheili khub,bedune rahkar

امیرخان یکشنبه 18 مرداد 1388 ساعت 09:55

سلام بر منصور خان
حال شما؟
آقا چه خبر؟
از ۱۲ اردیبهشت تا حالا پست نذاشتید ها!!!!
به خصوص ابنکه از اون موقع تا حالا اتفاقات جالبی افتاده.مشتاقم نظرتون رو بدونم.
التماس دعا

معصومه یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 10:46

آقا مبارکه !

علی انصاری شنبه 9 آبان 1388 ساعت 13:36 http://www.mydigia.com

سلام،
صحیح و سلامت باشید.
هدف عرض ادب و احترام بود.

- "نوستالژیک" یعنی چی؟
راجع به همه قسمتهای پستتون: همه چی سوخته... نسل، فرهنگ، مملکت....

معصومه سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 09:35

هین سخن تازه بگو
تا دو جهان تازه شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد