رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

یاس

سلام

هر وقت که خبر درگذشت کسی را می شنوم ناخود آگاه یاد این دو بیت می افتم که نقل است که امیر المومنین(ع) در سوک حضرت زهرا(س) فرموده اند

   لکل اجتماع من خلیلین فرقة            و کل الذی دون الفراق قلیل
   و ان افتقادی فاطما بعد احمد            دلیل علی ان لا یدوم خلیل

مضمون ترجمه این است که:
برای هر اجتماع دوستانه ای فراق و جدایی در پیش است و هر چیزی در برابر فراق کوچک و ناچیز است   
و از دست دادن فاطمه (س) بعد از پیامبر (ص) دلیلی است بر این که دوست پایدار نیست.

حالا ببینید که لحن ما در سوگواری ها چه قدر زبونانه و از سر عجز است کمتر وقار و عزتی دیده می شود
امشب شب شهادت است و من نمی دانم چه بنویسم و از کجا بنویسم.

استاد ما می گوید: در مواجه با حضرت زهرا فقط باید حیرتت اضافه شود همه در این زمینه و در این وادی گیج و حیرانند و قرار نیست کسی هم چیزی بداند  جز حیرت....

در انتها شعری را می نویسم از احمد عزیزی که شاید شنیده باشید شاعری که دریغ دیگر این گونه شعر نمی گوید.

    یاس بوی مهربانی می دهد                       عطر دوران جوانی می دهد
    یاسها یاد آور پروانه اند                              یاسها پیغمبران خانه اند
    یاس در هر جا نوید آشتی است                 یاس دامان سپید آشتی است
    یاس یک شب را گل ایوان ماست               یاس تنها یک سحر مهمان ماست
    یاس بوی حوض کوثر می دهد                   عطر اخلاق پیمبر می دهد
    عشق محزون علی یاس است و بس         چشم او یک چشمه الماس است و بس
....

نصیر

عزم آن دارم که امشب مست مست....

 

1-      امروز برای انجام کاری یکسر رفتم دانشگاه. پلی تکنیک. زنده شدن خاطرات بسیار شیرین قدیم... یک حالی شدم. دکتر کرامتی رو دیدم، مهندس بهرامی ، آقای واعظ، فهمیدم آقای بابایی بازنشسته شده و رفته ، از درب باز شده به خیابان ولی عصر خارج شدم و خیلی چیزای دیگه. به نظر من بهترین دوران زندگی آدم دوران دانشجوییه . حتی از دوران دانش آموزی هم بهتره.

 

2-      دیروز با نصیر در مورد وبلاگ صحبت کردیم. دیدهای خوبی به من داد. مطالب بجا و درستی در مورد خط مشی وبلاگ مطرح کرد. ان شاءالله ازش استفاده خواهیم کرد.

 

3-      یه مدته به این موضوع دقت کردم که اکثر وبلاگهای موجود توی ژاندر ناامیدی مطلب مینویسن ! انگار یکسری آدم دپرس و از زندگی سیر، جمع شدن دارن مطالبشون رو به صورت وبلاگ منتشر میکنن! نمیدونم چرا خیلی هاشون ناامید ، افسرده و ناخوش مطلب می نویسن. انگار یک ساعت دیگه طرف می خواد بره خود کشی کنه!! من که فکر می کنم اینجور نوشتن مد شده. یا جو این طور نوشتن راه افتاده.

 

4-      آوای من رفت حج. برایش آرزوی موفقیت میکنیم و امیدوارم حج و سعیش مقبول و مشکور باشد.خوش به حالش . در ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها کنار بقیع...

 

5-      و اما حدیث رئیس!

دردسری دارم. اونم اینه که فکر می کنم  زیاد می فهمم!! گاهی اوقات آرزو می کنم  کاش من هم مثل بقیه نمی دیدم و متوجه نمی شدم. چقدر راحت تر میشد زندگی کرد. چقدر میشد آسوده تر کار کرد.

در یک مجموعه کاری ٬ می فهمم چی به چیه. کی به کیه. این ماجرا اصلش از کجا آب میخوره. پشت این قصه چه موضوعی خوابیده و امثال ذلک. و می بینم که همکارانم چنین دیدهایی ندارند. این موقع هست که به یاد این شعر می افتم که تا حالا صدبار نوشتمش !


                  هرکی خوابه خوش به حالش ٬ ما به بیداری دچاریم

 

و فکر می کنم قاعدتا رئیس من آدم قابل ترحمی است ! اونم گرفتار رئیس خودشه! بنابراین بهش خرده نمی گیرم و از دست تصمیمات قضاقورتکی اش دلخور نمیشوم. غیر منطقی بودنهایش را می بخشم و دیکتاتوری های با ظاهر دمکراسی اش را پذیرا خواهم بود. بی توجهی هایش مرا نمی خلد و فیگور های اعتماد بنفس زیاده از حدش مرا به خنده نمی اندازد. سرباز زدن از تصمیمها و قولهای سابقش تعجب و تنفر مرا بر نخواهد انگیخت و ترجیح تحرکات ابتر و ناصواب به جای وظایف اصلی و مهم مورد انتظار است...

 

چرا که او هم خودش نیست! او مجری منویات بالا دستش است. پس قابل بخشش است.  

 

منصور

صفحه حقیقت

گر چه از عمر دل سیری نیست
مرگ می آید و تدبیری نیست

البته شاعر گفته است که تدبیری نیست ولی چر اهست.
  انا لله و انا الیه راجعون

به قول سپهری ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است و ما آنقدر مرگ را دور می دانیم که حتی از حرف زدنش هم بیم داریم. می گوییم زبانت را گاز بگیر یا بگو خدای نکرده و ....

دیروز یکی از بستگان جوان و نزدیک ما با ماشین تصادف کرد و امروز صبح در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم . همه فامیل در بهت رفتنش مشغول.

گرگ اجل یکایک ازین گله می برد
این گله را ببین که چه آسوده می چرد

و به راستی آرامش حقیقی در یاد و نام خداست به از یکی از دوستان گفتم که هر چه قدر مادرش دوستش دارد و بی تاب است خدا از او مهربان تر و عزیزتر است.

البته این دوست ما خیلی نفهمید و خوب عیبی ندارد. رسوم معمول در زمان مرگ برای ما خیلی معمولی نیست و معلوم نیست این رسوم را که در آورده وبه خورد ما داده است.
کافی است به همین رساله های موجود نگاه کنید و ببینید چه قدر از آداب دینی دوریم مثل بقیه چیزها.

ایام فاطمیه است اگر فرصتی شد در شب های بعد اشعاری از امیر المومنین (ع) در سوگ حضرت زهرا (س) خواهم نوشت تا بدانیم که ما کجاییم و آن بزرگواران کجا.

از همه خوانندگان می خواهم به یاد همه رفتنگان و این عزیز تازه به دیار باقی شتافته فاتحه ای نثار کنند.

                                     و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین


نصیر

گرچه تو باغ بلوریم ٬‌اما جنس شیشه نیستیم


مطلب زیاد دارم- امیدوارم حوصله تون سر نره..

۱- از وقتی این فیلترینگ مسخره مخابرات اومده، اگر دقت کنید حجم send لااقل 5/1 برابر حجم receive است. در صورتی که معمولا موقع کار سندمون خیلی کمتر از ریسیو  است. خدا میدونه چی رو داره از روی سیستم send میکنه و به کجا؟!!

۲- بعضی از کارگردانها شنیدن که تو فیلمهای امروزی ٬  ته فیلم رو نباید بست و باید قضاوت را به عهده تماشاگر گذاشت ٬ ولی دیگه شورش رو در آوردن! مثالش فیلم شهرزیبا که فکر کنم کارگردان همین جور به تدوینگر گفته یه جا که دلت خواست قطع کن بقیه اش به عهده بیننده! شده یک فیلم که اصلا معلوم نیست چی میشه. تقریبا فرقی نمی کرد که اصلا چیزی نشون نده و بگه کلا فیلم به عهده خودتون!

۳- نمی دونم که من چه گناهی کردم که باید تو مدرسه غیر انتفاعی کار کنم ! بچه ها شهریه میدن و سالهای اخیر به دلایل مختلف شهریه مدرسه زیاد شده . اونوقت بعضی ها که تعدادشون کم هم نیست فکر میکنن نون مارو دارن میدن ! می بینین ؟ خیلی سخته در جایی که چنین تفکری هست بخواهی روابط انسانی برقرارکنی در سطح بالا. با بچه ها رابطه عاطفی و محبتی برقرار کنی. فکر میکنن پول دادن بیان سرویس بگیرن برن دیگه ! متاسفانه جدیدا زعمای مدرسه هم کما بیش تفکرشون اینجوری شده...
 اگر نبود عشق و علاقه زیاد من به کار در مدرسه و آموزش و پرورش دانش آموزان ٬‌واینکه تا اینجای عمرم رو صرف این موضوع کردم٬‌دوام آوردن در این کار خیلی سخت بود. پول که بیاد وسط ٬‌خیلی چیزا میره! کسی هم باور نمیکنه که بابا ! هنوز یه آدم خل پیدا میشه که تفکراتش در مورد کار در مدرسه مثل سالهای قبل باشه. گذشته ای نه چندان دور.
یک نمونه از وقایع اتفاقیه را براتون ذکر میکنم که آدم اگه بخواد از این کار ببره با این چیزا میشه این اتفاق بیفته:
یکی دو روز پیش ٬ یکی از دانش آموزان سابقم نشسته بود توی ماشین و میخواستیم بریم جایی. ماشین جلویی دنده عقب گرفت و نزدیک بود بزنه به ماشین من . این آقا یکهو داد زد: بزن ! این ماشین از شهریه ما بدست اومده! بزن ! ما راضی هستیم!
انگار با چوب زدند توی سرم. اون لحظه صد تا جواب به ذهنم رسید بگم ولی خدارو شکر که چیزی نگفتم. خیلی سنگین بود. همین آدم بره یه رستوران ۶ برابر ازش پول بگیرن موقع بیرون اومدن تشکر هم میکنه! اونوقت برای تحصیل  پول بده باید لیچار بار من بکنه که ربطی به دهنده و گیرنده شهریه ندارم ! ماشین هم از طریق شندرغاز حقوق مدرسه م... بدستم نیومده! چون موقعی که ماشین خریدم اصلا مدرسه م...نبودم! معلومه خیلی سوختم که اینقدر دارم مطلب مینویسم!

۴- فیلم گلستان رو تلویزیون نشون داد . درسته فیلم هندی بود و آبکی ولی دو سه تا پیام عالی داشت. مهمترینش اونجا بود که «صاحب جی» به «کریشنا» سیلی زد و انداخت از خونه بیرون و آوارش کرد٬ و بعد از اینکه کریشنا به پول و ثروت رسید گفت : درسته «صاحب جی» با من همچین برخوردی کرد٬‌ولی کسی که اینهمه لطف کرده در حقت و زیر بال و پر تو رو گرفته٬‌با یک بار برخورد شدید که نباید ازش ببری. ای کاش ما این توجه را داشته باشیم که یک نفر را که کلی در حق ما لطف کرده به کوچکترین علتی نرنجانیم و درصورت بروز بک نا ملایم از طرف او ٬‌طومارش را در ذهنمان بهم نپیچیم...

۵- راجع به مطلب رئیس و رئیس بازی یه مطلب دارم که متفاوت هم هست. میذارمش برای یه وقت دیگه. از این دیگه طولانی تر نشه.

منصور

شهر خورشید


امروز می خوام درباره شهر خورشید( یا شهر گمشده) بنویسم. یکی از قشنگترین جاذبه های توریستی اینجا.حدود 3 ساعت تا شهر فاصله داره. این شهر را وسط بیابان ساخته اند. از دور که نزدیک میشی یه نقطه زرد به چشم میخوره. داخلش که میشی یه دریاییه. من که تا حالا دو تا صبح تا عصر اونجا بودم همش را ندیدم و هنوزم گم میشم توش. همه چی مصنوعیه. اما حیلی قشنگ ساخته شده با یه رنگ کرم براق. شاید از قشنگترین مناظرش زمین گلفش باشه که دیدن داره. تکه تکه دریاچه وسط ساختند و دور دریاچه ها هم چمن سبز خاصیه. یه جا دیگش هست که آبشار مصنوعی داره و دورش را کوه گرفته. بعد تو کوه شکل حیوان ها را بزرگ کنده کاری کردند. بعد از اونجا که رد میشی وارد یه راهرو میشی که دورش مجسمه فیله و بالاش هم یه شیر خیلی بزرگ تو کوه کنده کاری شده. بعدش میرسیم به یه دری که مثلا در قدیمی یک قلعه هست و وسطش حدود 7 تا میمونه که از دستشون آب فواره میکنه. بعد این که ساحل مصنوعیه و تو آب که بری دیگه خیلی شبیه بارک آبی آزادگان خودمونه. اما همش را سعی کردند طبیعی جلوه بدند. مثلا سرسره ها از وسط کوه در میاد و ازین حرفا.

 

داخل یکی از ساختمان ها یه شهر بازی خیلی جالبیه و رستوران و فروشگاه و … . سقف این محل را سیاه ساختند و با بازی هایی که با نور انجام میدند فضای جالبی اینجاش درست شده.

 

یکی از چیزهای جالب دیگش هتلش کهالبته ما از زیرش رد شدیم که دور و برش آینه های ریز ساختند و با نور زردی که به اونها میزنند جای خیلی قشنگی درست شده.

 

یه قطار اینجا هست که دور میگرده و همه جا را هم نشان میده. البته اگه با ماشین بری جالبتره.

 

دقیقا بغل این مجموعه یه جنگلی ساختند که توش حیوان ها آزاد هستند و آدما با ماشین میرند توش از کنار حیوانها رد میشند. جنگل خیلی بزرگیه. ما که رفتیم یه گله فیل دیدیم؛ یه گروه آهو ؛ چند تا کرگدن. من از یکی شندیدم که زرافه هم اونجا هست.(البته در جتگل نوشته نوشته که هیچ مسئولیتی برا حفظ جان آدمها قبول نمیکنند و در صورتی که از ماشین بیای بیرون و مورد حمله قرار بگیری احمقی خودته!!!!)

 

من هرچی بنویسم نمیتونم زیبایی چیزهایی را که من دیدم به شما منتقل کنم. شاید اگه بگم هر ایرانیی که میره اونجا وقتی بر میگرده تا چند روز تحت تاثیره در تجسم اینجا کمکتون کنه. عکس ها که ظاهر شد حتما براتون میزنم. اما شاید اگه تو image search تو  Googleبنویسید “Sun City” “South Africa”  بتونید یه سری عکس ببینید. البته من خودم هنوز این کار را نکردم و هیچ تزمینی به عکس هایی که نشون میده نمیدم. ممکنه چند تا عکس خفن هم بده که ازین بابت معذرت میخوام. (اگه دیدید برا منم میل کنید).

 

شاید نکته ای جالب باشه اینه که ورودی این مجموعه حدود 40000 تومان برا هر ماشینیه و داخلم بخای تکان بخوره باید یه چیز بدی. با این حال ما هر بار رفتیم اینقدر اینجا شلوغ بوده که جا سوزن انداختن نیست. با اینکه 3 ساعتم با شهر فاصله داره.

 

صادق