رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

غرغر طبق معمول!

1-     داریم به پست هزارم نزدیک میشیم. چه پستی میشه اون پست!  

2-     یکی دوتا از دوستان ابراز تمایل کردند که بشن عضو وبلاگ و مطلب بدن. بیان . با آغوش باز پذیرای آنها هستیم. البته پس از گذراندن مراحل گزینش و بررسی های کارشناسی و مطالب آزمایشی دادن و این حرفا! می دونین که وبلاگ رویای دیگر الکی نیست!    

3-     یه چیز که برام جالبه اینه که وبلاگ روزی حدود ۲۰۰ تا هیت داره. یکی اینکه بعد این همه مدت تعطیلی برام عجیبه ٬ دوم اینکه نظر نمی زاره کسی. نظر بدین ببینم خواننده ها برگشتن یا اینا یه سری آدمای دیگه اند!  

4-     ربطی نداره ولی دنبال یه فرصت بودم به بیمارستان آتیه بد وبیراه بگم! تا مجبور و در حال مرگ نشدین اونجا نرید. دکتری که بچه مارو بدنیا آورد گفت بیاین اونجا . رفتم و شدم چون سگ پشیمان! گوشه ای از مزخرف بودنهاش رو میگم شما هم در جریان قرار بگیرید:  

برخورد بسیار بد و افتضاح و توام با داد وبیداد عندالپذیرش! ٬ در جریان قرار ندادن همراهان بیمار از روند کار ٬ خالی نبودن تخت در بخش و پذیرش بیش از ظرفیت که بیمار از ۸ تا ۱۴ تو ریکاوری موند که عین هتلها ساعت ۲ تخت خالی بشه ببرنش تو بخش! ٬ رسیدگی مزخرف٬ همه دنبال پول و انعام ٬ طرف بچه دار شده انعام میده دیگه٬ سروم داشت میرفت زیر پوست یارو نمی اومد درست کنه ٬ اونوقت میرفتی ازشون کمپوت بازکن بگیری به زور از دستت می گرفتن باز می کردن که انعام بگیرن! بیمارستان هم که قربونش برم! همراه بیمار شب می خواد بمونه ۴۰ تومن باید بده٬ برای شامش ۱۵ تومن( نایب هم اینقدر گرون نیست!) ٬ اطاق دو تخته است باید ۱۰۰ تومن بیشتر بدی! بابا خوش انصاف ٬ صد رحمت به قیمتهای هتل قصر! ٬ به خدا تو اطاق یک تخته دو تا تخت چپونده بودن راه نبود رد شی و نفس بکشی. عین نیمکت مدارس ما باید می اومدیم بیرون تا همراه اون یکی بیمار بتونه از اطاق خارج بشه! نگهبان بیمارستان می اومد بسیار بد اخلاق و توهین آمیز همراهان بیمار رو از دم در بخش بیرون می کرد می فرستاد تو حیاط! نفس می کشیدی باید پول میدادی . فقط مونده بود یک نفر دم در توالت وایسه بر اساس تعداد صداهایی که میومد قبض صادر کنه! ولی الحق و الانصاف آسانسورهای خوبی داشت.  

یه فلان فلان شده ای نیست این چیزا رو بخونه بره به آقای دکتر ع... رئیس محترم بیمارستان بگه که ای دکتر! اینهمه پول میگیری و ادعای بیمارستانتون فلان جای فلک رو پاره کرده٬ نمی خوای یه تکونی بدی به قضیه؟! بابا پرسنل بخش رو یه ذره بهشون برس که اینقدر با عزت نفس پایین دنبال انعام نباشن.  

علی ایحال آتیه نرید آقا.  بعد اونجا یه سر رفتیم مرکز طبی کودکان ٬ فقط عزت و احترام و رسیدگی و توجه و ادب دیدیم. البته غیر از یکی از رزیدنتها که بعدا فهمیدیم بیمار سایکوتیک است!البته اونم اینقدر در کارش متخصص بود که ته گرفته بود ! و بعضی وقتا بداخلاقی میکرد. آزاری نداشت. دوستان از بیمارستان میلاد چقدر تعریف میکنن. اسم دولتی ها بد در رفته است و خصوصی ها با دوتا لبخند و دولا راست شدن و چهار تا خانم صندوقدار و منشی فکل بیرون گذاشته ی آرا بیرا کرده ٬‌دارن می کنن کاری که می کنن! 

ﺗﻮ ﻣﺎه ﻣﻨﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎرون رﺳﻴﺪی                       اﻣـﻴﺪ ﻣـﻨﻲﺗـﻮ ﺷـﺐ ﻧـﺎ اﻣﻴﺪی 

P.S.: فکر کنم معلومه بعد معجزه ی خاموش ، الان آلبوم رگبار رو گذاشتم تو ضبط ماشین! این شعر رو نوشتم٬ هر چند مرا از یغما گلرویی چندان خوش نیاید.

استفاده ابزاری از وبلاگ!

 

بنشینم و با غم تو سازم 

پنهان زتو با تو عشق بازم

Destiny calls

 ۱- من تکلف خاصی برای نوشتن تو وبلاگ دارم. اول اینکه چی بنویسم، دوم اینکه خودسانسوری کنم بخاطر طیف وسیع مخاطبان که از هر دین و مرام ومسلک و متریالی(!) هستن. سیم، تیتر پست رو چی بذارم و گاهی این یک قلم بیش از یک ساعت ازم وقت می گیره. چهارم شعر یا جمله پایانی چی باشه که نابود کننده است. محتوا هم که بی خیال! این باعث شده وقتی وقت ندارم کمتر دست به کیبورد بشم.   

۲- بقول یکی از دوستان، ایران کشوری است که بیش از نیمی از ساکنان پایتختش مهاجر هستن و "شهرستانی" بدترین فحش محسوب میشه!   

۳- آخه کی نحوه ختم گرفتن تو کشور مارو اینجوری بنا نهاده؟ نمیشه این تابو رو شکست؟ حتما باید یکسری پیرمرد از اولش بیان تکیه بدن به مخده ها و یک فرد نسبتا بد صدا که از شرایطش اینه که تو هر خط قرآن خوندن باید یک غلط داشته باشه، بره پشت میکروفن و بگه دیگه! هر چی به ذهنش رسید و نرسید. و یک واعظی بیاد و مهمل بهم ببافه و بی سوادیش رو داد بزنه و هی از خودش تعریف کنه و 100 تومن بگیره و بره! آخه ما چقدر احمقیم. بخدا هر چی سرمون بیاد حقمونه. نمی دونم این جور مجالس برای متوفی مثلا چه عایداتی داره.و قسمت تشکر آخرش که رسما عقم می گیره. از موش در خونه حاج آقا فلانی تشکر می کنن تا صبیه مرحوم حاج نمی دونم چی چی که با اهدای تاج گل طبیعی ابراز همدردی کردند! من با این قسمت تشکر آخر خیلی مشکل دارم. همش مزخرف بازی، چشم و همچشمی ، دروغ ، تشکر از کسانی که وجود خارجی ندارند، تشکر از آقای دکتر فلان که مطبش تو فلان جاست و متخصص چیزه و ساعات پذیرایی 4 تا 7 عصره! یا قدردانی از حاجی فلانی که حجره ش تو بازار در فلان جا به فلان آدرس قرار داره. فکر میکنید شوخی می کنم یا از خودم در میآرم؟ با گوشای خودم شنیدم این چیزارو. خریم بابا! د یه نفر وجودشو داشته باشه( حالا نگفتم چیز دیگه!) یه بار یه ختم متفاوت برگزار کنه. یه مداح درست حسابی که سر سفره پدر مادرش نون خورده باشه و یک مراسم درخور. آخرشم بگه از همه که تشریف آوردن کمال تشکر را داریم . همین! ولی مگه میشه. چرند نشنویم و مزخرف نگیم اموراتمون نمی گذره. 

 

۴- آخ که جیگرم خنک شد وقتی رئال به اوساسونا باخت! اینقد از این تیم بدم میادکه حد نداره. فکر میکنن همه چیز رو میشه با پول خرید. حتی میخوان عشق و محبت رو هم بخرن. از بازیکن و مربی و آدم ها که گذشته.

در مقابل، عشق و سادگی جمع شده در اف سی بارسلونا. و نمادش هم بی شک ژاوی است که شاید سه تا فوتبالیست در تاریخ فوتبال بودن که در حد ژاوی باشن. در اوج تکنیک ، موثر و در خدمت تیم، ساده و بی حاشیه، خوش اخلاق.بازی خلاق و زیبا.

رائول ، لوتهار ماتیوس و  توی ایران ،کریم باقری.  

 

۵- از چندتا چیز بدم میاد، خیلی زیاد.  

صف وایسادن،از جعبه دستمال کاغذی دستمال بکشی بیرون یکهو ده تا با هم بیاد، دستمالهای بیرون اومده رو بچپونن توی جعبه!، ته دیگ کاهو، شربت یخ داشته باشه میای بخوری یخش بیاد، خورش آلو اسفناج، پیاز داغ بسوزه، روزنامه بخرم نخونده یه نفر ازم بگیره!  

بابا جان! هر چی پالس می فرستم نمی گیری چرا؟!

عشق بدون تردید

عشق است ، باز این ترانه ها را عشق است

رخش سرخ بادپا را عشق است

عشق درگیر غروب درد است

باز هم طلوع ما را عشق است

آی از آب و هوای بی عشق

بادبان ناخدا را عشق است

اهل بی مرزترین دریا باش

آی اهل همه جا را عشق است

از غزل باختگان میترسم

شعرهای بی هوا را عشق است  

وبلاگ من – رویای تازه – که تغییر نام داد به "رویای دیگر" احیا شد! چند تا خواننده جدید پیدا کرده و اونها خیلی تشویقم کردند و روحیه بهم دادند و من هم بخاطر اینکه خیلی دوسشون دارم، بعد از مدتها برگشتم و تصمیم دارم بنویسم. دوباره بنویسم. و سخته.

خوانندگان دائمی ام رو از دست دادم. از کنار وبلاگ اسم نصیر را بر دارید و دو سال بذارید روی سنم. سر فرصت درستشون می کنم. برام جالبه در این مدت که وبلاگ هیچ خبری نبود، روزی 60-70 تا هیت داشت. و من شرمنده خوانندگان هستم.

در این مدت که نبودم، یکی از عزیزترینهایم آمد . دخترم. و من خوشحالم!

فقط بگم آتیه بیمارستان مزخرفیه! همه رقمه. اونجا نرید.

یه مدت نبودم از خودم بگم ببینید عوض شدم یا نه؟!!! 

 اینکه همه چی خوبه و گله به صحراست و ملالی نیست و یارانه نفدی تو حساب بانکیمه و ایران به کره باخت زیاد ناراحت نشدم چون حقش بود و اینکه بالاخره معجزه ی خاموش داریوش را از توی ضبط بعد دو سال و نیم درآوردم و به گوش کردن به رادیو پیام اشتغال دارم!   

دوز کریس دی برگم رفته بالا(البته در راستای بهتر شدن لیسنینگ!) هنوزم هر وقت فیلم لئون رو میبینم صحنه آخر که ماتیلدا گلدون رو توی زمین میکاره ٬ بی اختیار اشکام جاری میشه.شنیدم ماتیلدا بزرگ که شده دو سه تا فیلم بازی کرده کسی میدونه اونا چین؟ به نظرم بزرگیش بدمالی نباشه! 

و اینکه تقلب و دروغگویی که دو خصوصیت جامعه ما بود یکی بهش اضافه شده با عنوان بی جنبگی! 

نکات(!) گزارش جواد خیابانی در بازی ایران عراق رو نوشتم٬ دستم خسته شد و جا موندم و از دقیقه ۶۰ ولش کردم! یه باری منتشرش می کنم!

دخترم اصلا نمی زاره هیچ کاری تو خونه بکنم و میرم و از سرو کولم رفته بالا!

 رفتیم اردو اومدیم. کمر درد شدم حسابی. اسپاسم عضلات. بچه ها روز به روز سخت تر میشن. 

دوستت دارم. تو که شاید اصلا فکر نکنی منظورم تو هستی ولی تورو میگم...

منصور