رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

تلاطم

 

1-      از دوستانی که نظر می گذارند ممنونم. در این مورد ذکر یک نکته ضروزی می نماید:

اگر این وبلاگ را دنبال می کردید ، دیده بودید در زمانی که قسمت نظرات باز و آزاد بود، شده بود محل تخلیه روانی  عده ای . و وقتی آب گل آلود باشد ، ماهی گیری هم توسط رهگذران به وقوع می پیوندد.

بعد از آن موضوع ، بعضی نظرات را منتشر نمی کنم. و نظر گذارندگانش گله می کنند که چرا سانسور می کنی. چون می خواهم دوباره آن فضا ایجاد نشود. و دیگر اینکه نظراتی که بدون اسم است . اگر راجع به نوشته های من در پستها نقد دارید، بسیار ترجیح می دهم که گوینده اش معلوم باشد. نقد بدون اسم یا با اسم مستعار ، به یاد آورنده ماجراهای قبلی است که از آن دوری می کنم.

2-      جام ملتهای اروپا داره تنورش گرم میشه. آلمان که هیچی نداره. چک هم هیچوقت تیم نبوده. ستارگان تک به تک. کشور بلوک شرق همینه دیگه! عشق من هلند! هر چند که تا یک چهارم بیشتر بالا نمیاد. اسپانیا با اون فوتبال تماشاگر پسندش ، حیف که شخصیت قهرمانی نداره.ایتالیا هم که هیچ! از گروهش بالا بیاد خیلیه. پرتقال هم دولت مستعجله . فیل بزرگ بعد از اینکه مربی چلسی شد، فکر کنم تمرکزش بهم بخوره و خراب کنه. همه قدرتها را کنار زدم. پس من شانس قهرمانی رو به سوئیس میدم !!

3-      و افشین که هنوز به فکرشم. تاثیر فرهنگی که روی جامعه گذاشت ، فکر نکنم هیچ مسوول ذی ربطی (!) تا حالا گذاشته باشه. چون مسائل فرهنگی کلا تعطیله ، کسی از آقایان نفهمید این حرفهاش برای جامعه رشد آوره ، وگرنه جلوش رو می گرفتن!

4-      ایام شلوغی را در پیش رو دارم. سر خاراندن هم مقدور نیست.

5-       من دارم تو نقب شب جون می کنم

 تو داری از پریا قصه می گی

 

منصور

این گروه خشن!

 

1- در هفته معلم به اتفاق سه تن از رفقا رفتیم منزل استاد ابوالفضل خدابخش. آقای خدابخش در سال سوم و چهارم دبیرستان ، دبیر درس هندسه ما بودند. شهره به دقت نظر و مرتب نویسی و منظم گویی و اهل شعر و شاعری و بداهه سرایی و ادبیات و فن بیان و مسلط به زبان فرانسه. شاگرد اساتیدی مثل پروفسور هشترودی و پروفسور فاطمی. الگویی مثال زدنی برای کسانی مثل ما که می خواهند معلم باشند. ثبات ایشان برایم خیلی جالب توجه است. لباس پوشیدن ثابت و سنگین ( نه مثل من که با کتونی سر کلاس رفتم تا شلوار جین و پیراهن پیچ اسکن و ...!) راه رفتن ثابت ، پوزیشن ایستادن سر کلاس ثابت ، فرم برخورد ثابت و آدم احساس ثبات می کرد نه مایی که هر روز یه جور با ملت برخورد می کنیم !

 یادم نمی ره ، سال 76 و 77 که برنامه مدرسه را من می نوشتم ، تعمدا وقت اساتید قدیمی را در یک روز می انداختم . زنگ تفریح ،دفتر مدرسه را تصور کنید! جای این حسین آقا خالی . دکتر شکیبا ، آقای امامی افشار ، آقای خدابخش و مرحوم حاج آقا شکوری . من پلک هم نمی زدم .

 دو سال تلمذ های بی وقفه من بود در دفتر دبیرستان در زنگهای تفریح. چقدر می خندیدیم . مخصوصا موقعی که آقای خدابخش به یک نفر یا یک موضوع گیر می دادند! دکتر شکیبا که حرف میزد ، کسی برای کلاس رفتن بلند نمی شد. حاج آقا انصاری می اومد تو دفتر چراغها رو روشن خاموش می کرد که معلما پاشن برن سر کلاس ! دورانی بود. نمی دونم همچین اساتیدی داشتیم ، چرا خودمون هیچی نشدیم!

خلاصه ،  عندالورود دیدم کلید را روی در کوچه جاگذاشته اند. کلید را برداشتیم و شد دستمایه شوخی وخنده. رفتیم و با همون صفا و گشاده رویی همیشگی از ما استقبال کردند. محور صحبتهای این دفعه خاطرات و آموزه های حضور ایشان در دبیرستان البرز بود و البته همکاری ایشان با دکتر مجتهدی .

حقوق ساعتی 55 تومان در سال 48 ! خیلی پول بود. آشنایی با مفید در سال 60. از شعرهایشان خواندند و از سابقه آشنایی با استاد شهریار و استاد اخوان ثالث. و از هر دری سخنی راندیم تا خسته شدند و دو ساعت و نیم شد که نشستیم و پاشدیم که بیشتر مصدع نشویم.

 

2- برنامه نود را دیدم. افشین امپراطور .  آدم گنده ، رفتارهایش بزرگ است دیگر. کسی که خارج ایران بزرگ شده. ناراحتم که این را می گویم ولی نمیدانم ما در این کشور با بچه هایمان چه می کنیم. همه تنگ نظر و پرخاشگر بار می آیند. هر مربی ایرانی که بود حتی آدمهای باکلاسی مثل جلالی و ذوالفقار نسب ، شروع می کرد به گلایه و شکایت و اسم این و اون رو بردن که چه کردند و چه نکردند. ولی این فردوسی پور که خودش هم خوب بود، از موانست با مربی ها و افراد قد کوتاه ، کوتاه شده ، هر چه سعی کرد که لب قطبی را باز کند به حرفهای شکایتی و اسم بازیکن بردن و ضایع کردن این و اون ، در حالی که مربی تیم قهرمان بود و موضوعیت هم داشت، موفق نشد و قطبی کلاس خودش را خراب نکرد. و هی گفت مهم این است که قهرمان شدیم و دیگر حرف اختلافات را نزنید.

ما با ناراحتی و در فشار بزرگ می شویم . اشتباهی توی صف پمپ بنزین بروی ، فحش می دهند. اصلا کسی احتمال نمی ده که شاید اشتباه کرده باشی. البته آدمهای آشغال هم زیاد داریم که واقعا زرنگی می کنند و شاید تقصیر اونی که فحش می ده هم نباشه. به هر حال به مسوولین فرهنگ مملکت تبریک می گم ! نه بخاطر اینکه که الان اینجاییم، بلکه به این خاطر که هیچ کاری نمی کنند که چیزی عوض بشه.ادب و احترام نداریم . یکی می گفت که ما با محدودیت امکانات بزرگ شدیم که اینجوری شدیم ولی شاید ربطی نداشته باشه. به تعاملات طرفینی ربط داره. بچه هامون رو در محیط ناخوبی بار می آریم و حواسمون نیست.

 

3- شعر ندارم ولی می خوامت !

 

منصور