اصلا فکرشم نمی کردم یه روزی برسه که وبلاگ بخوابه! اصلا قصد تعطیلی و یا امثال آن را ندارم. اتفاقا دو تا عضو جدید به وبلاگ اضافه کردم.
حامد که از دوستان خوب ماست ، خواهد آمد. همچنین یک عضو دیگر که به موقع معرفی خواهد شد.
چون عازم مسافرت هستم و ده روزی تهران نیستم ، زودتر از حد معمول سال نو را تبریک می گویم و امیدوارم سال پربرکتی برای شما باشد.
و سری حکایتهای رئیس که شروع خواهد شد! مثل اینکه این کاروان همان کاروان است، فقط کاروانیان عوض شده اند!
کدام عید و کدامین بهار ؟ با چه امید؟
که با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
منصور
جان دلم که شما باشید ، فطرتی حاصل شد بس عظیم در پروسه (!) پست های مکرر اینجانب در ماه بهمن که بی ارتباط نبود به ماجرای اختیار تاهل و هفته شهدای دبیرستان و گرفتاریهای دیگری که در این مقال نگنجد.
گیرم که من پست ندادم ، نبودم ، اصلا افتادم مردم ، این اعضای عزیز و گرام (!) باید در اینجا را تخته کنند؟! باز هم گلی به جمال نصیر که دو سه تا مطلب داد. این حاج محسن که شده ستاره ی دنباله دار ! نیست اصلا.
وقایع زیادی داریم که در ارتباط با آنها باید قلم فرسود: محرم ، کاریکاتورهای دانمارکی، انفجار در حرم مطهر عسکریین علیهما السلام، هفته بزرگداشت شهدای دیبرستان م... ، فوتبال ، و چند چیز دیگر. فعلا این مطلب را پست می کنم که بگویم زنده ام ، تا برسد به موضوعات مفصل. ان شاءالله از این به بعد روال مطلب دادن به فرم عادی باز خواهد گشت.
ماکشته تواییم ، به خنجر چه حاجت است.
منصور