رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

سلام

۱. شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد.

۲. رییس هم در کوزه افتاد. یاد آن ایام و لیالی خوش که تنها دلخوشی مجازی٬ همین پست ها بود که امروزه چنین به عزلت نشسته اند. گفته اند   المجاز قنطرة الحقیقه.  چه قدر درست است٬ خیلی نمی دانم.

۳. گر جمال یار نبود با خیالش هم خوشیم.  حکایت رییس غایب٬ حکایت  یار ما غایب است و در نظر است٬ می باشد.

۴. منتظریم که بار دیگر حکمت الهی٬ نقشی دیگر زند و پرده ای دیگر بنوازد که آب زنید راه را هین که ...

۵. شب از برابر چشمم٬ چو رود می گذرد

    شبی که یاد تو هستم چه زود می گذرد

 

نصیر

حرم دل

سلام

عرض ارادتی به آستان مقدس حضرت امام حسین (ع)

 

روشن آن دیده که هر شب به عزای تو گریست

صبح زد چاک گریبان و برای تو گریست

خواست آدم شود آسوده ز گرداب بلا

خواند نام تو و بر کرب و بلای تو گریست

نوح کشتی چو بنا کرد بر آن خشک زمین

آسمان آن همه دریا به هوای تو گریست

شعله ی سرکش آتش به خلیل ره دوست

تب او سرد شد و گل به صفای تو گریست

زمزم آن روز که جوشید از آن وادی عشق

عطش شوق تو را دید و به پای تو گریست

این همه دیده ی گریان اگر از لطف خداست

می توان گفت به سوگ تو خدای تو گریست

ای که آهنگ عراق تو بود راه حجاز

بلبل عشق بر این شور و نوای تو گریست

زائری کو شده از فیض زیارت محروم

دل حرم کرد و بر این صحن و سرای تو گریست

دردمندی که شد از نوش طبیبان مایوس

به عزای تو به امید شفای تو گریست

تشنه لب بودم و آبم به نظر آینه بود

دل که آتش شده از شور عزای تو گریست

                                                     مرتضی عصیانی، آیینه

نصیر

 

صدای مرکب عمو

سلام
عرض ارادتی به آستان مقدس حضرت عباس (ع)


بچه های تشنه ی امام
توی خیمه ها نشسته اند
در کنار نخل های خشک
اسب ها چه قدر خسته اند

آسمان نگاه می کند
دشت، آب آب می کند
بچه ای که تشنه مانده است
رو به آفتاب می کند

یک سوار سبز می رسد
گرد و خاک می شود به پا
ناگهان شروع می شود
باز گفتگوی بچه ها:

شاید این سوار اکبر است
یا حبیب، آن همیشه دوست
خوب گوش کن سکینه جان
این صدای مرکب عموست

آمدی عمو، ولی چه دیر
مشک تو چه قدر تشنه است
آه، دستهای تو چه شد؟
شانه ات چرا برهنه است؟

قسمتی بود از شعر حمید هنرجو

 

نصیر

ان الحسین علیه السلام مصباح الهدی و سفینه النجاه

 

خداوند را می خوانیم به اینکه در این ماه ، توفیق درک معارف اهل بیت و خو گرفتن بیشتر با فرهنگ حسینی را روزی ما گرداند.

فرا رسیدن ماه عزای سیدالشهداء را به تمام خوانندگان عزیز تسلیت می گویم.

 

 

أیُّها السائرون على نهجه... اسمعوا ما یقول أئمتکم بحقّ عاشوراء، هذا هو الصادق (علیه السلام) یقول: «إنّ یوم الحسین أسبل دموعنا... وأقرح جفوننا... وأذلّ عزیزنا».

 

1

بعضی از اعضای محترم یاد بگیرن ! هر جور باشه سرشون از علیرضای دم کنکور که شلوغ تر نیست. از همه در پست دادن فعال تره. دستش درد نکنه.

2

تشکر ویژه و مخصوص دارم از دوستان و سروران عزیز و گرامی که در این مدت پیامهای تبریکشان از هر طریق که فکرش را بکنی به طرف ما سرازیر شده بود ! ای میل، اس ام اس ، آف لاین ، آن لاین (!)، کامنت گذاشتن و غیره و ذلک. این تبریکات میشود برکت زندگی ما و اینکه با دیدنشون آدم احساس بودن می کنه .

3

هیات و عزاداری و دسته راه انداختن و این حرفا خوبه ، ولی رعایت کردن حق الناس هم مهمه. این همه پرتره (!) هایی که کشیدن و به اینطرف و اونطرف نصب کردن ، من که نمی دونم این کار درسته یا نه. شما می دونین بگین. عکس های شخصیت های کربلا و معصومین و امثال آن. نمی دونم چرا کسی اعتراضی نمی کنه؟ می ترسم تا دو سه سال دیگه با این روند که داریم میریم جلو ، نعوذ بالله عکس پیامبر و خدا رو هم ترسیم کنن. اصلا بعید نیست ها  ! عین مسیحی ها. بعدشم ، این دسته راه انداختن ها و خیمه زدن و چایی دادن تو خیابون و نوارهای نوحه های آنچنانی گذاشتن با حاشیه هایی که داره. البته این چیزا به خاطر دهه محرم بنا میشه و توی دم و دستگاه امام حسین آدم جرات نمی کنه چیزی بگه ، منتها رعایت حقوق افرادی که با ماشین رد میشن واجب نیست؟ بستن خیابون اون هم به مدت بیش از یک ساعت چه جور کاریه؟ تا اونجا که من می دونم عزاداری مستحبه و خیلی هم عالی ، ولی پایمال کردن حق الناس که حرامه. چه کار باید کرد؟

خدارحمت کنه ، یکی از قدیمی های هیاتی که ما می رفتیم ، یادمه شب عاشورا ساعت دوازده –یک می رفت به زور عزاداری رو تعطیل می کرد و می گفت بیدار می مونین برای امر مستحب ، صبح نمازتون قضا میشه . و واقعا راست می گفت. تا ساعت 3 برای امام حسین سینه زدیم ، دیگه صبح نماز چی ؟!!!

4

تذکر آقا محسن در کامنتی که گذاشته قابل تامل بود . احمقی بگوید و ابلهی باور کند ، ما که نباید چیزی بگیم. کسی را که باهاش حرف می زنی و بهش اعتراض می کنی یا باهاش می جنگی یا حتی اگه می زنیش(!) ، باید ارزشش رو داشته باشه . همیشه اون صحنه فیلم گرین مایلز تو ذهنمه که معاون تام هنکس ( اسمش یادم نیست ) گرفت "پرسی" رو بزنه ( همون بچه لوسه ) تام هنکس بهش گفت : ولش کن ، پرسی ارزشش رو نداره . یعنی تو اگه با یکی دعوا هم می کنی باید طرف به دعوا کردن تو بیارزه.

5

وین ره نه قاصد می روم ...

 

منصور

دلخواه !

ای شوق تو بر شیشه ی طاقت زده سنگم

وی آمدنت عقده گشای دل تنگم ،  ...  ،

می بافم از آن رشته ی امید درازی

روزی اگر افتد سر زلف تو به چنگم

می آیم و یکروز از آن شاخه ی جادو

می چینمت ای دختر نارنج و ترنجم!

«و من همیشه دیر رسیدم /شاید/ هر بار با قطار قبلی باید می آمدم!» ولی در هر صورت وظیفه بود سرآغاز زندگی مشترک و پیمان شریک شدن بر یک زندگی! را خدمت جناب رییس و همسر محترمشان ( که طبعآ امروز یکی از خوانندگان رویای تمام خودشون هستند!) تبریک و زندگی سرشار از سعادت و شادکامی را برایشان آرزو نمایم! (به امید روزی که رویای نیمه کاره ی همه مان تمام شود، اونم به همیین خوبیا !!!)

  * ولی درباره اشعار دلنشین پایانی پستهای رییس، باید از این قرار باشه:

«من ترا برای شعر برنمی گزینم ، شعر مرا برای تو برگزیده است ، در هشیاری به سراغت نمی آیم ، هر بار از سوزش انگشتانم درمی یابم ، که باز نام ترا می نوشته ام!» 

  * و شعر پایانی این پست ، شعری از «منزوی» برای رییس که:

همواره عشق بی خبر از راه می رسد/چونان مسافری که به ناگاه می رسد

   ...

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم/ تا آهوی تو ، کی به کمینگاه می رسد!

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب/ وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد

شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل/ طاقی بزن خجسته که دلخواه میرسد

                                                                         علیرضا