رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

من از تویی که بد کردی با من ، گله میکنم ، دل نمی کنم.

 

نه اینه با پست دادن قهر کرده باشیم، نه ! بخدا وقت نمیشه.از روی همه خوانندگان عزیز که ما را مورد محبت حضوری ، یا کامنتی قرار می دهند، خجالت میکشم.

 

دو سه تا موضوع می خواستم بگویم که موعد گذشته شده و دو سه تا موضوع هم یادم رفته !

 

بهانه دست به کیبورد شدنم برای این پست ، نمایش فیلم بایکوت از شبکه تهران بود. بزرگا مردا که محسن مخملباف باشد!

 

مخملباف را از بچگی میشناسم. داداشم دستم رو میگرفت می برد مسجد جوادالائمه توی 13 متری حاجیان. مخملباف و بهزادپور ( خداحافظ رفیق) بچه های اون مسجد بودن و برای نوجوونا کلاس برگزار می کردن. سال 59. توبه نصوح رو همون جا ساخت. لوکیشنش ، جوب جلوی مسجد بود. با شیب ملایم جلو نرفت، جهش کرد. که سال 63 بایکوت رو ساخت. در اوج بسته بودن سینمای ایران. و چه خوب فهمید که دیگر در این کشور نباید فیلم بسازد.

 

بازی فوق العاده محمد کاسبی. و بازیگر بزرگی چون مجید مجیدی میشود کارگردانی بزرگ به نام مجید مجیدی. دیالوگهای فیلم هنوز تکان دهنده است. و رئیس اینها تو بند که احتمالا میشه کسی مثل احسان طبری یا کیانوری. مثل قهرمان بمیر. برای خلق.و اون سمساره که دنبال زهره سرمدی( زن واله) افتاده بود که قضیه رو بند کنه! سرمدی هم از سینما محو شد. و اوج فیلم که دفاعیات وکیل تسخیری واله بود. و اعدام در زیر باران که کنایه از پاک شدن و استحاله شدن او بود.

 

یادمه اون وقت منتقدین از این فیلم کلی تعریف کردند و ایراد نگرفتند که درنوع خودش جالب بود.

 

ایشالا همه چیز درست میشه.

 

بی تو نه صدا مونده نه آواز

 

منصور

من مث ایستگاه قطار، تو سوت سر رسیدنی !

۱)

تو دبستان همیشه نمره های من کم بود !
دیکته ی شبم هزاردفه غلت کردم بود !
چکای محکم ناظم ، مزه ی خوبی نداشت !
مبسرم همه ش یه ضبدر جلو اسم من می ذاشت !
قبل از این که بدونیم آقای ریزعلی کیه ،
بله قربانُ به ما یاد دادن و اطاعتُ!
اجازه هست و کتک خوردن بی شکایتُ!

چرا باید از به دنیا اومدن راضی باشیم؟
گریه ی اول بچه از روی غریزه نیس‌!
می دونه تموم عمر باید اطاعت بکنه،
از پدر ، از هر بزرگتر، از معلم، از پلیس !

مدرسه با همه بدبختی تموم شد ولی باز،
روی هر آرزویی نوشته بود : غیر مجاز!
یا باید سر بازی می رفتیم و آش خور می شدیم،
یا باید خر خونی می کردیم و دکتر می شدیم ،
گاهی آش خور شدیم و تو پادگان پا کوبیدیم !
گاهی دکتر شدیم تموم عمر مریض دیدیم !
ولی هر جایی که رفتیم بله قربان با ما بود !
بَرده گی تقدیر بد مصب ما آدما بود !

۲ )

از سر میدون ونک، تا انتهای پامنار،
از آخر نیاورون، تا پای ریلای قطار،
شهر پریشون منه، که داره فریاد می زنه،
توی نگاه خسته ی، این آدمای بی شمار!

این آدما که له شدن، زیر فشار زندگی!
حتی تو قرن بیست و یک، این ورا رسم بردگی!
ای تو که هی بد میاری! بگو تو چنته ت چی داری؟
بگو به جز من غمتو میخوای تو شهر به کی بگی؟

فواره تو پارک شهر، هنوز زمین گیر نشده!
نیزه زن میدون حر، بعد یه عمر پیر نشده!
حراجی کبوتر ، میدون مولوی هنوز!
پهلوون معرکه گیر، حریف زنجیر نشده!

حریص عطر  مادرم! حریص خواب پشه بند!
حریص عریونی ماه، رو پشت بومای بلند!
حریص داد پنبه زن، تو کوچه های کاگلی!
حریص قصه های دور: شاپری گیسو کمند!

کوچه ی ملی هنوزم، صدای پام رو کم داره!
آب انبار بدون آب، چشماتو  یادم میاره!
من اومدم تو این هوا، نفس رو تجربه کنم!
با من بیا تا ته خط ، بگو: آره! بگو: آره!

این دوتا شعر از یغما گلرویی بود که به نظر من قشنگند ، گفتم چند وقتی میشه که جای شعرای ناب اینجا خالیند !

علیرضا 

از دست رفته دین شما، دین بیاورید!

برای مناسبت محرم تصمیم گرفتم ، برای تنوع و تفاوت این بار گزیده ای از یکی دوتا نشریه و روزنامه رو در چند سری پست بدم !

برای بار اول گزیده ای از دوتا مصاحبه رو در نظر گرفتم .( ذکر هر یکی از مصاحبه ها به معنای تائید یا رد این افراد نیست ! )

۱ - مصاحبه با عبدالرضا هلالی :

  • رضا هلالی مخاطبانی را تربیت کرده که بعضی از آن ها فقط به خاطر سبک می آیند. می آیند موسیقی گوش بکنند . احساس گناه هم نکنند .

من حداقل کاری که کرده ام این بوده که ۲ هزارتا جوان هر جمعه با دیدگاه های مختلف می آیند در جلسه ی ابی عبدالله می نشینند . همین که دو سه ساعت دنبال خطا و خلاف نمی رود ، دنبال اشتباه نمی رود ، برای من افتخار است . . . .

  • چرا مثلا شور آقای ( . . .) می شود دو دقیقه و شور شما اینقدر طول می کشد ؟

چقدر مستمع دارند ایشان؟ در هفته شاید ۶۰ نفر . آن هم با چه گروه سنی . اما مستمع هفتگی ما حدودا دوهزار نفر و غالبا جوان هستند . از هشت هزار نفر هم بیشتر می شود .

  • این چیزی را اثبات نمی کند . مگر جمعیت زیاد بیاید مهم است ؟ نحوه عزاداری مهم نیست ؟

آقای ( . . . ) استاد هستند و خیلی هم بزرگ هستند . اما ایشان اگر با آن سبک بخواهد بخواند ، از ۶۰ نفر مستمعین اش چند نفر جوان هستند ؟ ۲۰ نفر . حالا این دوهزار تا جوانی که به مجلس هلالی می آیند ، اگر مجلس هلالی نیایند و مجلس او هم نرود کجا خواهد رفت ؟ . . . .

( از این قسمت به بعد جزیی از ابعاد خصوصیه زندگیه این مداح اهل بیت آمده است ! )

  • الان چه ماشینی دارید ؟

الان هیچی . به من می گویند خانه ات پاسداران است . وضع مالی شما توپ است یا ثانیه ای پول می گیری ، خدا شاهد است اصلا این طوری اصلا این طوری نیست ، لالن تهران پارس می نشینم ، قبلا هم مجیدیه بودم .

  • رابطه تان با مداح های دیگر چطور است ؟

من با هیچ کدام از مداح ها الان رابطه ندارم . الان هیچ کدام از مداحان تحویلمان نمی گیرند ...

  • چرا ؟

به خاطر آن فیلمی که از من پخش شد . کسی هم زنگ نزد از من بپرسد که چی شده . چی هست چی نیست . انگار منتظر بودند .

  • می شود راجع به ماجرای سی دی صحبت کنیم ؟

آن فیلم که از من پخش شد فیلم همسر شرعی و قانونی و دائم من بود که ناجوانمردانه آن را دست عموم پخش کردند .

  • چه کسی فیلم برداری کرده بود ؟

خواهر خانمم .

  • چطور خواهر زن شما فیلم را بیرون داد ؟

خواهر زن من نداد بیرون . تلفن را برده بودند برای تعمیر . از توی کارت حافظه کپی شده بود روی گوشی . بردند تعمیر بکنند که به بیرون درز کرد . و پاساژ ( . . . ) که پخش سی دی های ما را می کردند ، متاسفانه یکی دوتا از این مغازه هایشان آمدند سی دی را چاپ کردند به صورت وسیع و پنج هزارتا پنج هزارتا در میادین شهر پخش کردند . کسی هم نیامد پیگیری بکند . ما که نباید می گذاشتیم از خانواده مان فیلم بگیرند . ولی معلوم نشد این حریم خصوصی فقط مخصوص بازیگرهاست یا شامل بقیه هم می شود !

(( این مصاحبه به طور کامل در شماره اخیر ( ۱۰۴ ) « مجله همشهری جوان » آمده است . از آنجا که این نشریه سایتی ندارد ، نمی توان جهت دسترسی اینترنی آن اقدام نمود ! این گزیده ای از آن مصاحبه بود که به نظر من رسید ! سعی بر آن است قسمت دیگری از آن را نیز در پست های بعد تایپ و منتشر نمود !))


۲ گفت و گو با دکتر محسن کدیور :

  • چطور است که حضور شخصیت حضرت ابوالفضل (ع)  در کنار دیگر شخصیت های دینی اینقدر پر رنگ شده و او وارد باورهای دینی مردم می شود ؟

این موضوع بحث دینی صرف نیست و به نظر می رسد در مورد شیعیان حضرت ابوالفضل این موضوع به نوعی وارد فرهنگ مردم شده است، در حالی که این موضوع در مورد همه ائمه صدق نمی کند و نفوذ فرهنگی حضرت ابوالفضل به نوبه خود موضوع مهمی است. تا جایی که حتی بین عوام ابوالفضل را گاهی بعد از پیغمبر(ص )، امام علی(ع ) و امام حسین(ع ) و در ایران بعد از امام رضا (ع) از ائمه هم بالاتر می دانند و به نوعی ایشان پرجاذبه ترین شخصیت دینی است. . . . .

  •  حضرت ابوالفضل پیش از عاشورا و بقیه طول زندگیشان حضور کم رنگی در تاریخ دارند. در این مدت وی چگونه زندگی می کرده  است؟

ببینید،  قبل از عاشورا، تا سال 60 ه.ق که معاویه زنده است، چندان تحرکی در اهل بیت مشاهده نمی شود. چون امام حسن (ع) در این مدت به خاطر صلح مصلحتی که کرده است،  مجبور است به مفاد صلح پایبند باشد و بعد از، از بین رفتن معاویه در این فاصله چند ماهه که واقعه کربلا رخ می دهد، اتفاق خاصی نمی افتد. قبل از آن هم جناب ابوالفضل که در زمان حیات امام حسن (ع) یک جوان 25 ساله است، مسلما تحت الشعاع برادر بزرگ تر خودش یعنی امام حسن (ع) قرار می گیرد و لذا نقش آفرینی خاصی ندارد. زمانی هم که امام علی (ع) زنده است، یعنی تا سال 40، ایشان حدود 13 سال سن دارد و در حقیقت کودک و نوجوان است و زمانی که عملا به عرصه می رسد و یک فرد تمام عیار محسوب می شود، زمان امامت امام حسین است که در آن سال های اولیه در کنار امام حسین (ع) بوده و اتفاق خاصی در تاریخ رخ نداده است. اگرچه در این زمان برخی از اصحاب بوده اند که توسط معاویه به شهادت رسیده اند، منتها به اهل بیت فشار نمی آمده و آنها وارد جنگ و جدال خاصی نبودند که در تاریخ نوشته شود.
می گویند یک سرباز یک عمر حقوق می گیرد که برود و یک لحظه خودش را نشان بدهد و اگر در این یک لحظه به هر دلیلی حاضر نباشد، همه زندگی اش را تباه کرده است. حالا خوشا به حال آن کسی که آن یک لحظه را در می یابد. در مورد جناب ابوالفضل هم اگر حادثه کربلا تنها صحنه زندگی اش باشد، برای کمالاتش کفایت می کند و لازم نیست دنبال چیز دیگری بود.

  • حضرت ابوالفضل به چه دلیل «ابوالفضل» نامیده شده اند؟ ایشان آیا فرزندی به نام فضل داشته اند یا به خاطر دانش بالایشان به این لقب ملقب شده اند؟ خب، لقب ایشان بر چه مبنایی انتخاب شده؟

البته القاب در زبان عربی لزومی ندارد که برمبنای نام فرزند انتخاب شود. گاهی هم اسامی افراد را به خاطر صفت هایشان انتخاب می کنند.اتفاقا من این کتاب عربی را برای همین آورده ام (کمی در کتاب می گردد) بیایید، اینجا نوشته که ابوالفضل فرزندی به نام فضل داشته و نکته دوم هم این که چون انسان با فضیلتی بوده (می خندد) خب هر دو تا نکته هم بود. 
 

  • چه القاب دیگری داشته اند و چرا؟

ایشان پسری هم به اسم قاسم داشته و برای همین ابوالقاسم هم نامیده می شده است. از القاب دیگرشان هم می شود به سقای کربلا، علمدار، عمید، قهرمان قمر (به خاطر سیمای خوششان)، باب الحوائج و ... اشاره کرد. البته این یکی از خصلت هایی است که خیلی از صنوف خصوصا راننده ها به آن اعتقاد دارند که وقتی پشت ماشین شان می نویسند بیمه ابوالفضل یعنی دیگر از هر بیمه ای بالاتر است.

  •  یک فرد ابوالفضلی در جامعه امروز باید چگونه زندگی کند؟

دوست داشتن اهل بیت و امامان و حضرت ابوالفضل، لقلقه زبان نیست. امروز نام این شخصیت ها فراوان به زبان ما جاری می شود، اما به نظر نمی رسد آن قدرها، حسینی، عباسی یا ابوالفضلی باشیم.
کسی که می خواهد خود را به سیمای بزرگواران در بیاورد، کسی که می خواهد حسینی باشد و عباسی باشد،  باید کسی باشد که دروغ نگوید، ظلم نکند. این طور نمی شود که فقط شب عاشورا و تاسوعا لباس سیاه پوشید و به دسته های عزاداری رفت، اما هر اخلاق ناپسندی را با خود همراه داشت. در این صورت باید بگوییم امام حسین (ع) از چنین پیروانی خجالت می کشد و قطعا حضرت عباس هم خوشش نمی آید که ما خودمان را به این ترتیب به او بچسبانیم. امام صادق (ع) می فرماید: «برای ما زینت باشید، برای ما مایه ننگ نباشید». اما آیا به راستی ما برای اینان زینت هستیم؟ کسی که ظلم می کند، دروغ می گوید، تهمت می زند و غیبت می کند، نمی تواند خود را حسینی و عباسی بداند و به زبانی چنین فردی فقط در زبان این صفات را دارد، به نوعی منافق به حساب می آید. یعنی کسی که بر زبان چیزی می راند و در دل چیز دیگری دارد. واقعا باید دید در جامعه ای مثل جامعه ما که از در و دیوارش دین و امام حسین و خدا و پیغمبر می بارد، چقدر این مسائل در روح جامعه نفوذ کرده؟ یعنی اگر کسی وارد جامعه ما شود، در شرایطی که ما که این قدر دم از اسوه های دینی می زنیم، آیا این فرد به لحاظ اخلاقی ایمنی بیشتری دارد؟ پاسخ من متاسفانه به این سوال مثبت نیست. 
من اصلا اعتقاد ندارم اگر کسی اشکی ریخت یکسره به بهشت می رود یا لااقل در دینی که من می شناسم از این خبرها نیست. کسی با آنها محشور می شود که کمی لنگه خودشان باشد. این که من در راه بنشینم و بگویم قربان این راه بروم، جواب نمی دهد. راه را باید رفت و ابوالفضل (ع )راهی به سوی نور است.

(( این نیز بخشی از گفتگوی کدیور با نشریه چلچراغ در شماره این هفته اش بود ( ۲۳۳ ) که توصیه می کنم که اونها رو با صبر و حوصله خونده ، که امید است اندکی بر معارف و شعور عاشورایی شیعیان حسین افزوده شود . البته جز از طریق تهیه این نشریه می توانید ، شرح کامل این مصاحبه را از سایت مربوط به این بخش مشاهده کنید . و یا به سایت این نشریه مراجعه کنید :      

   ((      www.40cheragh.org

 

در آخر از کلیه بزرگواران التماس دعا دارم و یکی از ترکیب بندهای فوق العاده و بی نظیر علیرضا قزوه در کتاب   با کاروان نیزه  رو به عنوان حسن ختام می آورم 

 

             بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند
پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت
آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بی شیر می زدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر می زدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر می زدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر می زدند
از حلق های تشنه، صدای اذان رسید

در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید

 

علیرضا 

نمیتونم ببخشمت !

حالم بهم می خوره از اینکه از بس حال ملت بهم خورده !

تازه فهمیدم اینجا بهترین جاست واسه عقده گشایی آدما و ننه من غریبم بازی دراوردنا ! اینجا همون جایی که میتونی خودتو مطرح کنی ، جلب نظر کنی ، لوس بازی درآری که محلت بذارند ! فحش کاف و گاف دار بنویسی ، از بازی با دخترا و دختر بازیات بگی و اینکه چقدر تو جذابی ! اراجیف لا یفهم به هم ببافی که من در خودم گم شدم ، کسی هست مرا یاری کند ، آیا ؟!  

تو این مدت که اینجا نمی نوشتم ، خودمو داده بودم دست این لعنتی که بفهمم ، اینجا چه خبره ! رفتم تعریفش رو خوندم دیدم یعنی روزنوشت ، یعنی همون که هر غلطی که داری تو هر روز این عمر بی مصرفت می کنی واسه یه سری آدم بیکار دیگم بگی و اونام یا فدای سر تا پات شند و یا به هیچ جاشون هم حساب نکنند که فلانی عجب اسگلیه یا عجب خولیه ! ولی خودت که خوبی ؟! بهتری ایشالا ! 

تو این فاصله به انواع و اقسامی که مال آدمای مختلف دیگه بود سر زدم که وقتی تو یکیشون بری ، با لینکاشون میتونی تا مدتها بفهمی چی تو کله این جماعت میگذره : شعر ، قصه ، عکس ، نظر ، ... ، البته خب آره ما همه خوبیم ، آره ما وبلاگای قشنگمون که توش پر از آیه و خدا بازیه باحاله ولی میدونین که برای یه سری امامزاده نوشتن خیلی بدبختیه بزرگیه ! دشواره !

با اینکه من به دلیل اعتیاد شدیدی که به چت ( به فتح چ ) کردن داشتم و خودم برای ترک دادن خودم اونو از کامپیوترم هم پاک کردم ، ولی تو این مدت با ایمیل هم چت کردم ، شماره مبایلمو دادم به اینو و اون ، اس . ام . اس زدم ، آدمایی که تو این وبلاگا مینوشتن و نظر میذاشتن رو باهاشون قرار گذاشتم تا از نزدیک ببینمشون یا باهاشون تلفنی حرف بزنم و شاید باورتون نشه که چه بلاهایی سرم نیومد ! آره جدی میگم من خواستم اونایی رو که مجازی بودند ، حقیقی کنم و کردم ! اینجا مال خودم نیست ، رییس داره و ما هم می خوایم سرپا بمیریم !( خب بالاخره هر فضایی از جهت سابقه اش یه جور حرف میطلبه و این اقتضا یه حقیقت قابل پذیرشه ! ) والا میگفتم که واقعا  کفت میبره وقتی با یه پسر قرار میذاری و میفهمی طرف همجنس باز بوده ( البته من که جوون و خام و ساده ام و زود گول میخورم ! بی احتیاط و اطمینان همینجوری سرم رو میندازم پایین میرم همونجا که قراره برم و هیچ کس هم خبر نداره که من دارم میرم کجا که بخواد بعدا اونجا دنبالم بگرده ، نکنه زودباورم،هان ؟! ) یا نه که وگرنه مینوشتم بی ابا ( یا بی حیا ؟!‌) که دوستی با یه دختر چه باکلاس و کثیفه( نه از اون نوع کثافتی که فکر می کنی بلکه از لحاظ آلوده شدن بهش ، کثیفه !‌) البته ما امل و ندید بدید بار اومدیم ، خب از بچگی ندادن دستمون که ببینیم دیگه ! اما تو چیز دیگری !‌ ، می نوشتم که منم اول نمیخواستم ولی یه دفعه و یه هویی شد ! آره بنویسم که ملت حال کنند ، منم مطرح ، اسباب خنده هم فراهم ! حیف که شطرنجی میکنم خودم رو ، حیف که اینجا من حقیقی ام ، تو دوباره منو میبینی ، چشم تو چشم میشیم ، حیف که با ادبیم و نمیتونیم بنویسیم که گوه زیادی خوردنه ، گفتن این حرفا و تو کف گذاشتنت که آره خب مام هستیم ، بعدش چی ؟! حیف که نوشتن مقدسه و کیبورد توتم ماست و حرمت داره ! وگرنه من که شاکی میشم ، غر میزنم ، به در و دیوار هم که برا خاطر تو تیکه میندازم ! دیگه چی کار دوست داری ، امر کن ، بکنم !

من خیلی بی جنبه و بی ظرفیتم ! شما بزرگواری کنید ببخشید ، چرا فقط این دوتا مورد تابلو رو میگم ، چرا نمیگم که یه مهندش آدم حسابی هم بود، چرا نمیگم تونستم دوتا دوست از مشهد (که تازه قول ازت گرفته که سری بعد که میری پابوس حتما ببینیش ! ) و یا یه پسری که تاریخ میخونه از قشم پیدا کنی که برات کارت پستال غارهای خربس جزیره رو بفرسته ! چرا باید  قضیه بودار سیاسی رو بگی که یه بابایی واست ادای اطلاعاتی  در میاره که سر کارت بذاره ولی بعد گندش در میاد که طرف واسه سپاه کار میکرده و راست میگفته !خب تو اینجوری بیشتر دوست داری دیگه ؟! ولی حالا که ما تو فکر محرمیم ، چه وقت این حرفاست ، زرت و پورت روشن فکری کن از نصب تمثال ائمه و سینه زنی آدمای لخت ! فصل اینه الان !

ولی در حقیقت تو این مدت من گند زدم ، ولی یه ذره بزرگتر هم شدم ! خوش گذشت !

پاورقی : تمام شماره های تلفن همراه افراد مذکور و نیز آی دی اونها محفوظه ولی اگه خواستین هست !

بعد پاورقی این بار دقیقا برای تو که داری میخونی میخوام بگم که حواست باشه :

یادت میاد گفتم بهت ، اگه نمیشی مرهمم

تورو خدا زخمم نشو ، که تیکه پارست بدنم !

علیرضا