رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

فکر من باش که هنوز مثل قدیمم

 با همون رفاقت و همون صداقت

۱- روزهای سنگینی را می گذرانم. چیزی هست که گلویم را می فشارد و اشک در چشمانم حلقه می زند. سه روز است که فقط دو وعده غذا خوردم ٬ دو  افطار مختصر. غذا از گلویم پایین نمی رود.

۲- خدایا ٬‌ توان بده .

۳- رمضان آمد و مبارک آمد. هنوز هیچ چیزی نفهمیدم. معلوم نیست بعد از این هم بفهمم.

۴- بچه های تازه فارغ التحصیل شده از دبیرستان ٬ جشنی برگزار کردند و من نرفتم. هدایایش را فرستادند.

۵- افطار امشب ۱۴ لیوان آب خوردم. می گن ضرر داره. ولی خوردم دیگه. یه فقره ۵ تاش اول کار بود. یه آدم دقیق حالا نیاد بگه ساعت پست مطلبت ۱۸:۰۱ است و هنوز اذان نشده٬ این بند را بعدا اضافه کردم.

۶- بنشینم و با غم تو سازم           پنهان ز تو با تو عشق بازم

۷- و اینکه : ای تو دل کوک ٬ ای خوش آهنگ ٬ تو شنیدنی ترینی

 منصور

الحکایة و التمثیل

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله  یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده خاکی پیدا میشود. راننده آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟

   چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.

   جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن همراه وصل کرد، وارد صفحه NASA روی اینترنت- جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهوارهای ( GPS ) را فعال کند- شد. منطقه  چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با 60 صفحه  کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیده عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.

   بالاخره 150 صفحه ای اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.

   چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.

   آنگاه به نظاره  مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد

   مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!

   چوپان گفت: تو یک مهندس صنایع هستی که شغلت مشاوره و دادن طرح جامع است. نه..؟؟

   مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟

 

چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است.

اول اینکه بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی.

دوم اینکه برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی و

سوم اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی.

 البته به مهندسان محترم صنایع برنخورد، حقیر نگارنده نیز خود دستی بر آتش طرحهای جامع دارد. غرض از آوردن این حکایت این بود که:

 

۱- بر همگان مشخص شود بنده با اجازه رئیس، گهگاهی مصدع اوقات خواهم بود (چه جسارتا).

۲-  حکایتی بود و تمثیلی برای چون منی که در هر حرفه و شغل باید مسلط بود تا منشاء خدمتی باشیم.

۳- متاسفانه این حکایت غریب در این مرز و بوم قریب می نماید. چه بسیار کسان دیده ایم که بی هیچ زمینه و سابقه ای در مهلکه انداخته اند خود را و بر عاقبت امر کار دست تغابن بر زانو باید زد. این داستان، صغیر و کبیر و خرد و کلان نمی شناسد. در هر شغلی و مقامی و مُقامی چنین است چه معلمی باشد چه شاگردی. چه وزیری باشد چه وکیلی و چه کارگری باشد و چه کارفرمائی.

 

درد دلی بود و انذار و تحذیری برای نگارنده ولاغیر که شان خواننده این مطالب اجل از فحوای آن است. عرض ادبی و آرزوی بهروزی.

 

ارادتمند: محسن

آپ دیت می کنیم !

 

1- در فیلم مسیر سبز(گرین مایلز) ٬ تام هنکس که عمر طولانی پیدا کرده بود و یه جورایی شده بود حضرت مسیح، می گفت این هم مجازات منه که عمر طولانی داشته باشم و دائما شاهد این باشم که دوستانم را به خاک می سپارم.

حالا من که عمر طولانی و جاودانه ندارم ، ولی برای بار چندم بود که شاهد مراسم کفن و دفن و خاکسپاری و ختم و غسل و غیره بودم. یه مقدار هم شاید تقصیر خودمه که تو همه این کارا می رم جلو و کنار وا نمی ایسم. تحملش سخت شده.

یک مادر بزرگ و یک پدر بزرگ و یک عمو و یک پسر عمه( برادر) در عرض کمتر از سه سال. غیر از دوستان و آشنایان و ...

 

2- از تمام دوستانی که از طرق مختلف ارتباطی ، تسلیت گفتند یا در مراسم ختم شرکت کردند تشکر می کنم. ان شاءالله در شادی هاشون جبران کنم.

 

3- برای بعضی ها این سهمیه بنزین زیاد هم هست. از منزل تا محل کارش اصلا پیاده می ره. خوب، بیاد سهمیه ش رو بده به ما که کلی مصرف داریم! پولشم می دیم!

 

4- مشغول بافر گرفتن هستیم برای شروع سال جدید تحصیلی . لودینگمون داره پر میشه. دعا کنید ما را.

 

5- اینقدر برای بنزین سفر سوژه تراشیدیم که مسوولین گفتن بی خیال بابا! به همه میدیم!فقط یه رقم بگم که یکی از دوستان ما که با هواپیما رفت مشهد، کارت بنزین یکی دیگه رو برد اونجا برای فامیلشون بنزین زد که کارت بنزین طرف تو مشهد فعال شده باشه. دیگه تا ته مطلب برید!

 

6- داشتم آرشیو سال 83 رو میدیدم، یه بیت شعر نوشته بودم ، 26 تا روش نظر اومده بود! نمی دونم من از دل و دماغ افتادم یا خواننده ها. به روایت کانتر کنار صفحه ، بازدید کنندگان کم نشده اند، نظر دهندگان کم شدند.

 

7- خیلی تو مطلب فرستادن فعال بودم، کامپیوترم هم خراب شد! دیگه دلیل رسمی هم دارم. ایراد اینه : یک بار که با مودم شماره گیری میکنم ، دیگه قطع نمیشه. باید سیم مودم رو بکشم. کسی میدونه راه رفع این مشکل چیه؟ کمک کنید!

 

۸- از این پست قصد دارم یک بند به مطالب اضافه کنم با عنوان «افراد بخندند» البته معلوم نیست در پستهای بعدی هم ادامه پیدا کند ! اصلا ولش کن ٬ وزیر مسکن عزیز یک حکمت فرمودند که بدون توضیح درج می شود:

وزیر مسکن اعلام کرد « قیمت مسکن متعادل شده است.» آگاهان پرسیدند: نسبت به چی؟ وزیر توضیح داد: به نسبت قیمت سایر کالاها.

 

۹- عشقت بمن داد عمر دوباره           معجزه با تو فرقی نداره

 

منصور