تشکر از دوستان وبلاگی که به ما سر میزنند :
غزل ٬
مهمان ناخوانده ٬
علی ٬
نیما و دیگر دوستان.
چند وقت بود فکر میکردم برای چی دارم وبلاگ مینویسم... که چی بشه؟ فایدش چیه؟ و از این حرفا........ از شما چه پنهون که یه خورده هم دچار یاس وبلاگی (!) شدم ....
یکی از دوستان هم در نظر این دفه گفته برای چی وبلاگ مینویسی؟
میخوام که یه خورده در این مورد بنویسم...
اول یه مقدار خودمو بیشتر معرفی کنم برای کسانی که وبلاگ رو میخونن( البته خیلی از خواننده ها کامل منو میشناسن) :
من مهندسی عمران دانشگاه پلی تکنیک خوندم. در حال حاضر ادبیات فارسی میخونم در دانشگاه پیام نور. معلم هستم (بیشتر پیش دانشگاهی) رشته ای که تدریس میکنم هندسه و هندسه تحلیلی است . غیر از کار معلمی در زمینه های کامپیوتری در یک شرکت مشغول به کار هستم. یه کار دیگر رو هم شروع کردم تا خدا چی بخواد. قصد دارم هر کاره ای که باشم و هر جا که باشم ٬ معلمی رو هم در کنار کارهایم ادامه بدهم ...
به خاطر نوع کارم(معلمی) این وبلاگ رو شروع کردم و اتفاقا به همین خاطر هم تا حالا ۱۰ بار تصمیم گرفتم که ادامه ندم!!
یک سری ازخواننده های این وبلاگ٬ دانش آموزان قدیم و حال حاضر من هستن... خواستم که با تشکیل وبلاگ یه مطالبی بگم که احتمالا به درد بخور باشه (خوب٬ معلم خیلی دوست داره اگه بتونه مطلبی به دیگران ارائه بده ٬ این رو هم بگم که خیلی از شاگردهای سابق الان دوستان و همکاران من هستن و من از اونا چیز یاد میگیرم)
تا الان برنامه من بال و پر گرفتن وبلاگ بود و جا افتادن و بیننده جذب کردن... برنامه هایی برای ادامه وبلاگ دارم که تا الان ارائه نکردم (البته خیلی به اعضاء تیم بستگی داره که نمیدونم تا چه حد موفق باشیم)
اگه یه وقت دیدین من وبلاگ نویسی رو ول کردم و از بچه های تیم خواستم که این کارو ادامه بدن٬ بدونین این هم به خاطر معلمی بوده!! بعضی از خواننده ها و برخی از افراد کم ظرفیت مطالبی میگن یا نظراتی بی ربط میذارن که آدم عطای وبلاگ رو به لقای اون ببخشه . چون برای این موقعیت کاری مناسب نیست و درست نیست که یک معلم با این جور چیزا در نظر دانش آموزانش حاشیه داشته باشد.
و دیگه اینکه:
چند سال پیش که با اینترنت کار نمیکردم٬ فکر میکردم که این کار علافیه! واینترنت کارها یکسری آدم بیکارن ! بعد خودم درگیر این موضوع شدم و دیدم که نه! بعد یه مدت زیادی فقط از ای میل استفاده میکردم و مسنجر رو چیز مهملی میدونستم و فکر میکردم که آدم هایی که chat میکنن از زور بیکاریه! بعد که خودم از مسنجر استفاده کردم دیدم که عجب سرویس بدرد بخوریه و با چه کسانی تونستم ارتباط بگیرم که در حالت عادی اصلا نمیشد. وبلاگ هم یه قصه ای مشابه داشت . یک سال با خودم کلنجار رفتم تا راضی شدم که وبلاگ شروع کنم٬ فکر میکردم که آخه یعنی چه؟ به چه درد میخوره؟ با دوستانم که وبلاگ داشتن صحبت میکردم میگفتم آخه وبلاگ نویسی چه فایده ای داره؟ یه وبلاگ شروع کردم تو blogspot ولی فورا تعطیلش کردم. تا اینکه وقتی برای خودم حل و فصل شد و طرح و برنامه هایم شکل گرفت٬ استارت زدم و برای این کار همکار میخواستم که سه تا دوست خوب دعوت منو قبول کردن ( ولی امان از کمبود وقت!)
حالا هم هستن کسانی از آشنایان که وبلاگ نویسی رو علافی میدونن و بعضی هاشون هم هستن که اگه خودشون وبلاگ نمینویسن و این کار رو قبول ندارن ٬ هر وبلاگ نویسی رو در ظلالت و گمراهی میدونن!!! (به این طرز فکر میگن چی؟!!!)
ولی با همه این حرفا هنوز که هنوزه بعضی وقتا به خودم میگم : وبلاگ نویسی به چه درد میخوره؟! ول کن بابا...
منصور
سلام دوست عزیز.
من معلمی رو خیلی دوس دارم و به معلم فهمیده ای مثل شما احترام میزارم
ادامه بده و کاری رو که شروع کردی تموم کن.
خداحافظ
Agha mansour ye chiiz goftiid dar morede Hashiiye shodan dar nazde shaagerdaa, Chizii man be shakhse dar morede shomaa didam ine ke say kardiid hamiishe be rooz bashiid va. Mitoonam begam maa hamegii moallemaaye ziyadii dashtiim ke injoor naboodand, az nazare elmii Update nemiishodan . Weblog nevisii ham azoon Noavariiast ke kamtar moallemii mitoone baraa shagerdaash daashte baashe. To mofid ke fekr konam kase diigarii weblog nemineviise. Shomaa khob dar iin zamiine jeloooid. Man ham be shakhse hastam dar khedmat baa tamame vojood. Pas hastimo , chon toranj hast.
منصور جان حالا یه راهی رو شروع کردی با مطالبت میتونی جلوی حاشیه شدن رو بگیری و به شاگردها بیشتر نزدیک بشی مثل همون کاری که معلمهای مدرسه میم زمان ما میکردن و با بچه ها رفیق بودند و حرفشون هم بیشتر تاثیر داشت در زمینه شاگرد و معلمی وبلاگ میتونه رابطه رو بهتر و نفوذ حرف رو بیشتر کنه مخلصیم در بست.////
دوست عزیز - آقا منصور - سلام!
اولاْ که واقعاْ خسته نباشید. انصافاْ وبلاگ خوبی دارید و میشه آینده ی خوب و روشنی رو براش متصور شد
ما که به سایر دوستان این دوستان این وبلاگ دسترسی نداریم . از جانب ما هم بهشون خسته نباشید بگید!!!
کارتون در وبلاگ نویسی خوبه ولی عالی نیست - البته تا این لحظه - که این رو می تونیم به حساب این بذاریم که شما هنوز طرحاتونو عملی نکردید
اما روزمرگی و مطالبی که خیلی زیاد هم با هدفتون هماهنگ نیست در این وبلاگ زیاده یعنی یه جورایی بیش از حد معموله (همون چیزی که در اغلب وبلاگ های ایرانی خیلی بیش از حده و من هم مثل شما در شک هستم که به جرگه ی وبلاگ نوبسان بپیوندم یا نه ) البته این رو هم می تونیم بذاریم به حساب این که شاید دیگران کم کاری می کنند و ....
مطلب آخر هم این که تو اینجا یا همه بیش از حد تعریف می کنند یا مثل این دوست بالایی مون خیلی بی ادبند و دریده...
شاعر میگه:
پرواز با تو باید
گر پر در شکسته در باد
آغاز هر کجا شد
پایان هر کجا باد
در یک یادداشت به مطالب نوشته شده توسط شما خواهم پرداخت...ممنون
با تمام حرفاتون موافقم. قضیهء حاشیه و این حرفا هم مشکلیه که گریبان خودمون رو هم گرفته و دیگه حال وبلاگ نوشتن ندارم. شاید تعطیلش کردیم. فکر نمیکردم اینجور بشه. شما هم از همین الان جلوشو بگیرید. مماشات با اینجور چیزا اوضاع رو بدتر میکنه. بعضی آدما رو هرکاری کنی باز هم همون حرف خودشونو میزنم. امیدوارم منظورم رو گرفته باشید. من اولش سعی کردم با اینجور آدما که حرفای بیربط میزنن به نوعی گفتمان کنم ولی نشد که هیچی بدتر هم شد. موفق باشید. حتما به نوشتن ادامه بدید. در ضمن یه دانشجوی ادبیات دیگه نباید ضلالت رو با ظ بنویسه. :) سربلند و پیروز باشید
احسان عزیز
ضلالت داریم - ظلالت هم داریم
هر دوتا درسته و معانی متفاوتی داره
ضلالت با گمراهی مترادفه - دو تا کلمه مترادف که خوب نیست کنار هم بیاد.
ممنون از نظرات شما
سلام.بالاخره امتحان استاتیک رو هم دادیمو این ترم هم گذشت.
.....یادمه توی دبیرستان وقتی شلوغ میکردیم یا اشتباهی ازمون سر میزد معلّم هامون از حسنات و خوبی های دوره های قبل تعریف میکردن که همیشه احترام استاد رو نگه میداشتن.اون وقت ها اصلاْ این حرفا رو درک نمی کردم.الان بعضی موقع ها که فکر میکنم می بینم واقعاْ بچه های دبیرستان قبلاْ خیلی با مرام تر بودن.به عبارتی مرد بودن..مرد بودن کم حرفی نیست ها.کللللی مردونگی پشتش خوابیده.
دوستان! آدم بدی بودن خیلی راحته,ارزشها رعایت نکردن خیلی راحته,هر کسی میتونه تو یه چشم به هم زدن یه نفر رو از خودش برنجونه...ولی انسان خوبی بودن خیلی سخته.به عبارتی میشه یه دفه هزار متر سقوط کرد.ولی برای صعود باید ۱۰۰۰ تا پلّه رو پشت سر گذاشت.
نمیدونم , با این که نباید به نظرات بچّه گونه و مزخرف اهمّیّت داد ولی یهو دلم گرفت.
در پناه حق..................................علیرضا
آقای علیرضا !
امیدوارم در امتحاناتت موفق بوده باشی
من متاسفانه این نظری را که شما خواندید ٬ ندیدم! ولی از سیاق حرفها میتونم حدس بزنم چی بوده... ممنون از مطالب خوب و گرانقدری که نوشته اید.
۱- سلام آقا منصور.
۲- میخواستم بهتون اطمینان بدم که درباره اون comment نظر من درست بود و نه برداشت شما .
۳- اگه از ما ناراحتی ای ، چیزی دارید شرمنده. حلال کنید.
۴- ............................ ;)
سلام
آقای آقاخانی همون طور که از کلاستون استفاده میکردم از وبلاگتون هم استفاده می کنم. شاید جالب باشه برا خوننده ها که این قصه را بگم :
سر کلاس هندسه بچه ها هیچ کی تکلیف ننوشته بود. تکلیف ها را آقا ترنج دید. حدود ۱۰٪ از بچه ها تکلیف نوشته بودند .بعد آقا گفت اون ها که تکلیف ننوشتند دیگه سر کلاس نیاند. بعد یه زره فکر کرد گفت : نه این منطقی نیست. امتاحان را سخت میگیرم( ۱ هفته به امتحان مونده بود) بعد گفت نه. اونم منطقی نیست به آقا رسولی ۰معلم راهنما میگم که هر چی صلاح می دونه بکنه.
آره . اون روز من خیلی چیز یاد گرفتم. خیلی. حالا کسی که حرف چرت می زنه احتمالا نمیدونه آقا ترنج کیه ؟ یا اینکه کمبود محبت داره.
خوب بگذریم . من هر روز اینجا می آیم و کلی هم تا حالا استفاده کردم و امیدوارم ادامه پیدا کنه.
تو یادداشت چرا وبلاگ مینویسم -۲- یه نظر دادم بعد اومدم و جواب شما رو اینجا خوندم. برگشتم که یه توضیح بدم دیدم نظرخواهیش کار نمیکنه. به هر حال تو فرهنگ معین اصلا ظلالت نداریم. ظلال داریم که یعنی سایهها. تو لغتنامهء دهخدا هم یه ظلالت داریم که معنیش میشه ابری که تنها نماید و معنی دومش کالبد. به این میگن گیر سهپیچ. بیکاریه دیگه. موفق باشید
ظاهرا این اقای پارسا ستوده یا اشتباهی نوشتند یا نمی دونم نوشته اند این دوست بالایی که اسم منه بی ادبند و دریده یعنی چه من یکبار ایشان را ندیده ام چطور به این راحتی فحش میده
نه آقا!
منظورش شما نبودید...
در جواب کامنت بعدی شما مفصل تر توضیح دادم