نمایشنامه یک روز من!

صحنه اول -داخلی- صبح طبق معمول دیرت شده ٬ با استرس وسایلت رو جمع و جور میکنی و میزنی بیرون.

صحنه دوم -خارجی-  آژانس دم خونه ماشین نداره ! ساعت 7 صبح - تو دلت غرولند میکنی ولی چون آشنایین چیزی نمی گی . صبر می کنی تا زنگ بزنه یه راننده از خواب پاشه و با ناز و ادا بیاد دم آژانس!

صحنه سوم -داخلی- مدرسه خ... میری سر کلاس کفرت در میاد از بیسوادی بچه ها و درس نخوندنشون. تستهارو حل میکنی و به بچه ها حالی میکنی اشکالاتشون کجاست و با امید بهتر شدنشون میای بیرون! بیرون کلاس مدیر مدرسه میگه وایسا کارت دارم و بعد از 45 دقیقه معطلی وقتی پا میشی که بری میاد و یکسری اراجیف و مزخرفات تحویلت میده و تو هم مثل احمقا سر تکون میدی و بعدش میای بیرون! - مدیرای ما همشون بیخودن ! همه تهشون باد میده! یه مدیر درست و حسابی تا حالا ندیدم!!!( البته جملات آخر جزو نمایشنامه نیست!)

صحنه چهارم - داخلی- میای مدرسه م... داره مسابقات رباتیک برگزار میشه رباتهای زورمند و رباتهای تعقیب خط  . بد نبود در حد یک کار دانش آموزی ولی ضعیف برگزار کردند مسابقه رو . آستین بالا نمیزنه تو این مدرسه هیچکس ! همه ریاست میکنن و مدیریت. کار بی کار. 30 تا آدم هستن که ... بگذریم٬ خلاصه یه برگزاری فشل که اعصابتو داغون میکنه که مگه میشه با داشتن اینهمه  امکانات اینجوری ضعیف یه برنامه رو برگزار کرد!!!

صحنه پنجم -خارجی- داری از مدرسه میری بیرون که میان تعارف میکنن که آقا بیا ناهار ! تو هم با اکراه (!) قبول میکنی!!!

صحنه ششم -داخلی- بعد ناهار میری یه دقیقه کپه مرگتو بذاری که طبق سنت حسنه مدرسه م... هر 10 دقیقه یک بار یه نفر میاد و بدون توجه و مراعات اینکه یه نفر خوابه با دالام و دولوم بیدارت میکنه!

صحنه هفتم -داخلی- ساعت 5 میری سر کلاس(جای دیگه) اینجا هم درس نخوندن و بی سوادی . دیگه حسابی مگسی میشی و دری وری میگی...

صحنه هشتم - خارجی- یه دوست خوب میاد دنبالت که تو دنیای به این بزرگی فقط همین دوست برات مونده - یه سی دی برات میاره داغ داغ!  بعدشم می گین بریم یه کم ولگردی و  می گازین و سر از دماوند در میارین و شام و گشت و برگشت.

صحنه نهم -داخلی- می شینی پای کامپیوتر و این مطالب رو تایپ میکنی ضمن اینکه کارها و برنامه های فردا رو آماده میکنی . فردا زیاد روز شلوغی نیست الحمد لله ولی امان از سه شنبه. از الان عزا گرفتم.

منصور