رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دهنم سرویس شده

سلام به همه

بعد از چند ماه ولگردی دانشگاه شروع شد. دیگه جدی جدی. وقت سر خاروندن ندارم. ساعت ۷:۳۰ کلاسام شروع میشه تا ساعت ۱۷:۳۰ بعدشم کلی تکلیف و خوندن. سعی می کنم تو وبلاگ بزنم اما خوب اگه بی نظم شد شرمنده همه هستم.

یه رعد و برق زد برق کامپیوتر سوخت. بعد مودم . حالا که پیرینتر کار نمی کنه. یعنی پریتر خونده نمی شه و از همه بدتر اینه که می گند احتمالا یه بخشی از مادربرد سوخته.

تیم ملی بسکتبال پاراالمپیک ایران تو دیدار چهارجانبه در آفریقای جنوبی اول شد. بازی هاش را رفتیم استادیوم. خیلی زحمت کشیدند. هم مربیا هم بازیکنا. الان میریم آتن. کلی جیغ و داد کردیم سر بازی فینال که الان صدام در نمیاد. آدم وقتی این بچه ها را میبینه از خودش شرمنده میشه. جوان های توپ انگار نه انگار یه چیز کم دارند. هیچی کم ندارند. من این را دیشب فهمیدم ۹۰٪‌کارهایی را که می کردند من نمی تونستم بکنم. خوب خسته نباشند کلی خوشحال شدیم. کلی ایرانی مقیم هم اومده بودند.

خوب یا علی

صادق

یه بیت شعر


عرض کنم که این نصیر هم مارو گرفته! دو ماهه میخواد مطلب پابلیش کنه... یه هفته است که خیلی عزمش رو جزم کرده ولی نمی دونم چی شده...؟؟؟
یکی از خوانندگان وبلاگ (محمدحسین) رو از نزدیک دیدم . گفت شعرت در پیت بوده و نخواستم تو وبلاگ بگم آبروت بره!
دیشب هر کار کردم بلاگ اسکای وا نشد... این بلاگ اسکای هم مارو گیر آورده...
از اعضای وبلاگ اگه شما خبر دارین من هم خبر دارم! فقط صادق رو دیدم...
در این بلبشو بازار سیاسی فعلی٬ خوشحالم که اصلا کاری به این کارا نداریم.

دیدین بعضی وقتا یه بیت شعر ذهنتون رو پر میکنه و خیلی باهاش حال میکنین؟ بعضی ها اونو تو وبلاگشون مینویسن با وجود اینکه دلیلی نداره بقیه هم همون حس خوش از خوندن اون شعر بهشون دست بده . ومن امشب اونجوریم و با همه این حرفا یه بیت شعرم رو مینویسم:

روح بزرگوار من ٬ دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته چهره بی نقاب تو

منصور

به مناسبت چهلم درگذشتگان زلزله بم

 

این قطعه ده روز بعد از زلزله سروده شد، ولی مجالی برای ارائه نیافت تا حال...

 

ارگ بم اینجا گلستان بوده است؟              این زمینها مهد انسان بوده است؟

مدتی نگذشته از ویران شدن؟                  یا که این ویرانه ، ویران بوده است؟

تک نگاهی مانده از سوز حیات؟                مرگ از اینجا گریزان بوده است؟

شامگاهش،سردوسخت وناتمام               یا به شامش عشق ، تابان بوده است؟

صبحگاهی از نگاه عاشقی                       اشک چشمانی به دامان بوده است

روی این ویرانه ی اشک وجنون                  گاه گاهی داغ یاران بوده است

رازهایش گرم ، سازش آتشین                  در بهارش دل،گل افشان بوده است

روزها شرح فراق کیستند؟                       شامگاهش غم فراوان بوده است؟

در سحرگاهش طنینی جلوه گر                 پایه های عشق لرزان بوده است

مردمانی زنده،در این ملک سرد!               ارگ بم! اینجا ، گلستان بوده است؟         

 

منصور                     

بالاخره....

سلام

بالاخره بلاگ سکای وصل شد.
بالاخره بحث زلزله تموم شد.
بالاخره استقلال صدر نشین شد.
بالاخره دانشگاه من شروع شد.
بالاخره ... .

یک چشم به هم زدن. دیروز بود که فکر می کردم اگه بابام این شکلات را برام می خرید بهترین بابای دنیا بود یا اگه مامانم به من هر روز نهار ماکارونی میداد از خالم مامانه بهتری بود. حالا دیگه گذشته به اینا می خندم. امروز می گم اگه بتونم تو دانشگاه نمرات خوبی بیارم بهترین اتفاق ممکن افتاده یا اگه بتونم به قولهای خودم وفادار باشم کار بزرگیه. نمیدونم شاید یه روز به اینا هم بخندم. شاید هم نه. شاید به اون سن یواش یواش دارم میرسم که آرزوها داره یواش یواش جدی میشه. همیشه همین جوریه. آدم تا میاد چشم به هم بزنه همه چیز تموم شده.(خیلی احساسی شد)

بگذریم‌۱ هفته پیش یه رعد و برق زد هم برق کامپیوتر ما رو سوزوند هم مودم اکسترنال ما را حدود ۶۰۰۰۰ تومان رو دستمون خرج گذاشت. چون از برق نکشیده بودمش. شما یادتون باشه وقتی رعد و برق شد کامپیوتر را از برق بکشید. خاموش بودن تنهاش کافی نیستو البته مودم را هم از تلفن.

از دانشگاه هم بگم متوسط روزی ۸ ساعت کلاس داریم. ۳ شنبه ها ۱۰ ساعت از ۷:۳۰ تا ۱۷:۳۰ بدون نهار یه ضرب. اما بقیه روزا یه زره بهتره. ۵ شنبه بهترینه تا ۱۱:۳۰ کلاس داریم. هر روز کار عملی هم داریم. خلاصه سرم خیلی شلوغ شده.

خوب یا علی

صادق

بحرطویل


توجه : این مطلب روز یکشنبه  ۱۴ دی ماه نوشته شده است...

دارم خفه میشم!

کلی مطلب نوشتم یا برای نوشتن دارم ، این بلاگ اسکای هم که به حالت تعطیل در اومده بود...

 

شاید خیر بوده که وبلاگ بخوابه

 چون در این مدت سر قضایای زلزله احتمالا کسی به غیر از فحش به این و اون چیزی نمی نوشت.

 

هر کی خوابه خوش به حالش

ما به بیداری دچاریم

اخبار دزدی های کمک رسانی به بم را که می شنوی حالت میره تو قوطی. اگه از 10 تا یکیش هم درست باشه خیلی افتضاحه... کمکهای میلیون دلاری کشورهای خارجی به این قضیه چی میشه؟ اصلا فضا فضای اعتماد نیست. هر کدام از دوستان رو که دیدم میگه این کمکها تا برسه به بم کلیش می ریزه!!!

فکر کنم این جریان هم مثل جریانات دیگه که با شور و شوق مردم شروع میشه و بعد گندش در میاد ، پیش بره. مردم دچار شور و هیجان میشن و بعد پس می زنن. مثل انتخابات 2 خرداد یا مجلس ششم که دیگه بی خیال شدن چون خبری نبود. حالا سر قضیه زلزله یه هیجانی راه می افته و بعد که دزدی ها و بی لیاقتی ها رو میبینن از این هم زده میشن.

تنها واقعه ای که میتونه بار دیگه مردم رو سر شوق و شور بیاره راه یابی ایران به جام جهانیه و یا فعال شدن آتشفشان دماوند!!! چیز دیگری نمونده!


مهمانی

جمعه ای که گذشت منزل یکی از اقوام مهمان بودیم، یک جلسه بسیار عالی و پربار بود. مدعوین همه افراد باسواد و اهل فکر و مطالعه بودند. بحثهای بسیار خوبی در گرفت. یکی از مهمانان با کیبورد (ارگ) کلی برنامه اجرا کرد به نفع زلزله زدگان بم... آخر برنامه هم همت عالی. فکر کنم 100 تومانی جمع شد. این آدم یه هنرمند واقعیه . قطعات زیبایی اجرا کرد. شروع با تصنیف : سپیده دم اومد و وقت رفتنه...

عزیز بشینه کنارم

 

حکمه بالغه

یکی میگفت زلزله بم حکمت بالغه خداوندی بوده که ایران با امریکا خوب بشه ، دیگری گفت آزمایش هسته ای بوده !

دلم میخواد به اصفهان برگردم

 

آمار تلفات 90'000

یکی از مهمانان که تازه از بم برگشته بود آمار تلفات را نود هزار نفر اعلام میکرد. گردن خودش...

الهی الهی الهی ، الهی من بمیرم ، بمیرم که شاید بیایی دستاتو بگیرم من...

 

مفقود شدن قفس سگ !

یکی از مهمانمان دکتر دامپزشک بود. می گفت :  از دوستانم که رفته اند بم( هلال احمری ها) با من تماس گرفتند که آقای دکتر! یه قفس برای حمل و نقل یکی از سگهای امداد گروه اطریش در داخل هواپیما تهیه کن ( ظاهرا قفس های خاصی است) گفتم برای چی؟  پس با چی آوردنشون؟ گفتند که قفس داشتن ولی مفقود شده! قفس به اون بزرگی...

کی اشکاتو پاک میکنه...

 

دندان گیران

مراسم دندان گیران ( در آوردن اولین دندان) بچه صاحبخونه هم بود. از سفره ای که براش گذاشته بودن به عنوان اولین چیز قرآن رو برداشت و بعدش صدای صلوات و...

آخر برنامه :ای ایران ای مرز پر گهر

 

جشن تولد

یه مراسم جشن تولد هم بود... چی و چطور بماند...

 

اگه یه روز بگم  از این حکایت

که به تو کردم عادت

دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت

اگه یه شب برسم به حقایق

می شم خدای عاشق

می گم رازمو به ستاره ی دریای مغرب

منصور