1- قشری شدم ... دیگه از عمق به اون صورت خبری نیست. این اینترنت لعنتی این بلا رو سر ما آورده. الان یادمه دیشب یه مطلب دان لود کردم که باIDA ، ۳۲ ثانیه طول کشید و 87 کیلو بود. سرعت دان لود هم یادمه ! ولی اصلا یادم نمیاد که مطلب چی بود!! خیلی افتضاحه ، نه؟دیگه یه شماره تلفن، یه قرار یادم نمی مونه. همش رو وارد میکنم تو موبایل . نمی دونم داریم کدوم سمت می ریم. خدا به خیر کنه.
2- مجموعه ی ریاستی جایی که ما توش کار میکنیم، درست مطابق با ضوابط و پروتکل های مملکت خودمون کار میکنه. بیشتر توضیح لازم نداره، یک مجموعه مشابه ولی با مقیاس خیلی کوچکتر از کشور. خوب تا اینجا مشکلی نیست منتها تعجبم از اینه که چرا همین روسا در زمانهای مختلف از اینور اونور مملکت ایراد میگیرن . خوب اگر غلطه چرا خودتون همونجوری عمل میکنین و اگر صحیحه پس شاکی شدن برای چی؟ یا اینکه شق سومی هم هست و آن این است که « مرگ خوبه ولی برای همسایه » !!!
3- میگن تهران زلزله میخواد بیاد .خدایا ! خودت کمک کن.اگر چنین زلزله ای بیاد ، 20 سال عقب می افتیم. لااقل.
4- امروز امیر (از اعضای وبلاگ) رو online گیر آوردم . بعد از نود و بوقی ! از هر دری حرف زدیم. وبلاگ هم مقادیری تغییرات خواهد داشت . منتظر باشید!
5- نه اینکه تو بیای مشکلات حل میشه، نه! تو باشی اصلا ملالی نیست...
منصور
سلام.
اول اینکه اول!!
زدید تو نخ ابیها!! داداش من هم یه زمانی فقط فول آلبوم ابی گوش میکرد.
من شعر می نویسم... حالا یه نفر هم شاید خونده باشدش !!!
باید بودنت
باش
هی نگو سفر
محاله ....
این دوست بالایی مثل اینکه نمیدونسته که عنوان این مطلب شعریه که گوگوش خونده و ابی در حقیقت اون رو بازخونی کرده؟!!!
سلام
سرم شلوغ شده ولی وبلاگ رفقا رو هنوز هر روز میخونم .
در ضمن وبلاگ ما هم بعد از یه هفته ای آپدیت شد.
شعر رو باید کامل مینوشتی...
سلام
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
آی آی آی آی پس معلوم شد هم شما هم اوای من حسابی اهل حالین!!!
(ابی و گوگوش رو میگم!! )
من چه بدونم! آدم شعر هم نمی تونه بنویسه!!!
من چی کار کنم که ابی یا هر کس دیگری اون شعر رو خوندن. به من چه!!
اگه شما این طوری هستین...نسل جوون امروز هم این طوریه...به نظر من که خیلی مهم نیست که آدم شماره تلفن ها یادش باشن یا چیزای دیگه...
(اگه مهم بود من الان لا اقل شماره یکی از آشناها رو بلد بودم که یه موقع اگه اتفاقی افتاد...!!!)
می خواستم ببینم اینکه شما گروهی بلگ زدین حال می ده؟
نه آقا؛ شما شعرتون رو بنویسید. خداییش این تیکههایی هم که شما انتخاب میکنید معانی خیلی جالبی دارند. به قول استاد ما شعر روح آدم رو لطیف میکنه.
پیر هرات عزیز هم که مارو اهل حال خطاب کردند!! البته من اعتراف میکنم که یه زمانی به شدت اهل حال بودم. سوم راهنمایی و اوایل دبیرستان. دشدن دشدنی که نگو و نپرس!!! حالا نه سنگین وزین مثل ابی و قمیشی تو نخ منصور و شادمهر و شهیاد و لیلا . . .بودم حسابی. البته داداشیمون هم مارو به توفیق اجباری نائل میکنه همیشه.
اما نمیدونم که چی شد به شدت هوای موزیک ازسرم افتاد. یه مدت همه چیز تعطیل شد. اصلا حس خوبی نداشتم وقتی هرنوع موزیکی به گوشم میخورد. داداشم میگفت دق نمیکنی از این همه سکوت. پای کامپوتر همیشه اسپیکر خاموش؛ تو ماشین اصلا پخش رو نمیبردم با خودم.
تا اینکه چند وقت پیش تو ماشین یکی از دوستام نوار راه عشق آقای فرمان فتحعلیان رو شنیدم. من مست مستم بابا حیدر مدد . . . من حق پرستم بابا حیدر مدد . . .
از اون روز فقط این کاست تو ماشینه و این قدر شنیدمش که تقریبا همه شعرهاش رو حفظ شدم. تا بالاخره خواهرم با اینکه خیلی کم با من میاد اما از نواری که من همیشه تو ماشین میزارم حوصلهاش سر رفت و کاست هوای حوا رو برام خرید. اما اون راه عشق یه چیز دیگهایه . . .
اما من خودم از خدا خواسته بودم که خودش مهر موزیکهای چرت و پرت رو از دلم برداره. چون احساس میکردم لکههای سیاه روحم رو زیاد میکنه. یه حال سنگینی بدی بهم دست میداد بعد از شنیدنشون. حالا سالی ماهی یه عروسی مهمونی مورد نداره. اما هر روز و ساعت رو دیگه نمیشه تحمل کرد.
شرمنده آقا منصور از اینکه من تو وبلاگ شما وبلاگ نوشتم!
آره زلزلرو جدی بگیرید...اینو از کسی دارم که اولیشم پیش بینی کرده بود...شبم میاد...
مثلا چه تغییراتی؟
www.toranj.tk یا یه چیزی مثل این!؟