دیشب در گرماگرم کار در اینترنت٬ چک کردن نظرات و همچنین وسط یک چت خیلی خوب ٬ برق قطع شد ! کولر تازه تعمیر شده خاموش شد! شب گرمی بود. نصفه شب برق که اومد ٬با صدای استارت مهتابی از خواب پریده و فکر کردم زلزله شده ! پاشدم و برقها رو خاموش کردم و خواب...
عرض کنم از اول که ما این وبلاگ رو راه انداختیم قرار بود چند نفری بنویسیم. دوستان خارج از کشور ما ٬ کارشون زیاده و سرشون شلوغه. یاسر که فعلا رفته ژاپن ٬ امیر و صادق گرفتار امتحاناتشون هستن٬ نصیر هم یا کامپیوترش خرابه ٬ یا اگه درست هم باشه مودمش خرابه ! خلاصه یه مدته که من زیاد نوشتم و لاجرم حال خوانندگان عزیز از یکنواختی نوشته ها بهم خورده است!
در راستای بالا بردن وزن مطالب وبلاگ ٬ دعوت کردم از دوست ادیب و فرهیخته خودم ٬ محسن - که همان
غریبه ای آنسوتر باشد - به صورت افتخاری با ما همکاری کند. یعنی هر از چند گاهی که فرصت کرد مطلبی در وبلاگ ما بنویسد. البته من که چشمم زیاد آب نمی خورد! چون محسن وبلاگ خودش رو یک ماه به یک ماه آپ دیت می کنه! حالا کی وقت کنه که اینجا مطلب بده. البته یکی دیگر از دلایل دیر به دیر مطلب دادن ایشان٬ پیدا کردن یک مطلب درخور برای وبلاگش است ٬ نه مثل من که هر چی دم دستش میاد مینویسه!!
منصور
۱. من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیممنا به رفیقان خود رسان بازم
۲. ما هم دیروز از ساعت ۱۱ صبح تا ۹.۳۰ شب آب نداشتیم
۳. ...
سلام اقا منصور
خوبه بابا جان همینشم غنیمته تا یه مدت دیگه خودتم وقت نداری . به ما هم سر بزن . خداحافظ
حال من که از نوشتههای شما بهم نمیخوره!!
حالا بقیه رو نمیدونم.
سلام. ما نوشته های دم دستی شما رو پایه ایم :)
۱۲ ساعت از روز که در دسترس نیستس ۱۲ساعت دیگه هم گوشی بر نمیداری .۲۴ دیگه رو خبر ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!
آقا...دل خوش سیری چند؟
باز همان قصه و همان حکایت:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
تازه میشید مثل وب لاگای دیگه...پس باید از ما هم خسته بشن...!!