رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دیشب مثل هر شب جزیره اومد تو خوابم !!!


- اسعد الله ایامکم. مبارک باشد سوم شعبان ٬ سالروز ولادت امام حسین علیه السلام.

- این عوامل ماوراءالطبیعه هم دست از سر من بر نمی دارن ! قبلا تو وبلاگ نوشتم. ماجراهایی که در مشهد شروع شد و هنوز بابت اون اتفاقات گیجم ٬ بعدا هم ادامه پیدا کرد ٬ دیشب هم یک پرده دیگرش برام رو شد.
موضوع اینه که : روز آخر برای یکی از خانمهای فامیل یک روسری به عنوان سوغات خریدم.( فکر خاصی نکنید !  این خانم بچه ش هم سن منه!!!) توی مغازه بین یک عالمه روسری یکی رو انتخاب کردم. هنگام خرید یکی از دوستان هم همراهم بود ٬ او هم گفت خوبه. تا دیشب فرصت نشده بود سوغاتی رو بهش بدم. روسری رو کادو کردم بعلاوه زعفران و نبات و اینجور چیزا رفتیم خونشون. در رو که باز کرد ٬ دیدم همون روسری که من کادو کرده بودم و دستم بود ٬ سر کرده ! چقدر احتمال داره ؟ همون طرح ٬ همون مارک ٬ همون رنگ ٬ همون جنس...
یک نفر احتمالا میتونه در جهت روشن شدن این ماجراها کمک کنه ٬ کمک کنه دیگه...

- مناسبتهای مختلفی در این مدت داشتیم و داریم . سیزده رجب ٬  بیست و هفت رجب ٬ شهادت امام موسی کاظم علیه السلام - سوم شعبان و... توی محل کار ما ٬‌ دریغ از یک حرکت و برنامه ای ولو مختصر . نمی دونم چه مشغله ای دارند که هیچ کار نکردن؟ اینقدر ساختارها پیچیده شده که خودشون هم پیچیدن بهم؟ حساسیتها کم شده؟ بی توجهی؟

- ماشاءالله بعضی از اعضای وبلاگ ما به وبلاگهای دیگه که سر میزنن ٬ برای کامنت گذاشتن فقط اسمشون رو مینویسن ٬ یا نهایتا ای میل میذارن. خلاصه اینکه لینک وبلاگ رو نمی ذارن. بابا ! شما اعضای این وبلاگ هستین!

- جای شما خالی ! مسافرت خیلی خوش گذشت . مسافرت خانوادگی بود. همراه خانواده دو تا از خاله ها. مسافرت با خاله ها خیلی خوش میگذره . پسرخاله ها منافع مشترک با هم دارند ! خاله هم مثل مادره . با این حال که من از پسر خاله ها بزرگتر بودم ٬ ولی کارای بچه گانه کردیم و خیلی کیف داد! اردوهایی که با دانش آموزها میرم به خاطر ملحوظاتی که وجود داره خیلی از کارا رو نمیشه کرد ! ولی اینجا که اون جوری نبود ...دیوونه بازی در آوردیم حسابی!

- نمی دونم به راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ چه میشود گفت ؟ مامورین مچ گیری ؟ مامورین «هر جا لازمه نیستن» ؟ لولو سر خرمن؟ ترافیک ساز؟
امشب مسیر همیشگی که ازش رد میشم ترافیکی داشت فوق العاده سنگین. نمی دونم چی شده بود امشب. محض رضای خدا در هیچکدام از تقاطع ها یک مامور راهنمایی رانندگی نبود که کاری بکنه. علت ترافیک هم این بود که ماشینهای دو طرف می اومدن وسط تقاطع و راه هم رو می بستن و گره میخوردن. چیزی که تا حالا هزار بار تو تهران دیدین. یه مامور اگه باشه ٬ ماشین های یک طرف رو نگه میداره و مشکل حل میشه. ولی حتی دریغ از یک سرباز.
فقط بلدن یکسری سرباز آموزش ندیده رو به همراه یک قبض جریمه مسلط کنن به یکی مثل من ! که لنگ ماشینت بره روی خط وسط خیابون نگه دارن و جریمت کنن. تسهیل در امر ترافیک و یا راهنمایی کردن رانندگان اصلا. مچ گیری ٬‌ کمین ٬ قدرت نمایی. با یکی از این سربازهای وظیفه راهنمایی رانندگی حرف میزدم . باور کنین مفهوم یکی از تابلوها رو بلد نبود ! اونوقت ماشالا روزی ده تا قبض تموم میکنه!

- بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست.

منصور
نظرات 12 + ارسال نظر
سجاد ح پ یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 00:24

۱. من غلط کردم . دیگه از کسی ایراد نمی گیرم . خوب شد ؟
۲. البته اون ماجرا هم به نظر من زیاد به ماوراء الطبیعه و این مزخرفات مربوط نمی شه . البته باز هم غلط کردم .
۳. از shift+2 هم متشکرم . البته اگه غلط نکردم !
۴. دانی که چیست دولت ؟ دیدار یار دیدن / در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

ماوراءالطبیعه مزخرفات نیست.

سجاد یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 00:37 http://paknevis.com/weblog

سلام. از دست عوامل فوق الذکر که ما هم در عجبیم ولی واقعا باید گفت به امید دولت منصور :)

روزنه یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 01:32 http://www.rozaneh1001.blogsky.com

سفر باشه اونم با خاله باشه چی میشه...ماجرای روسری خیلی جالبه...بامزه که همون موقع هم که شما بردید روسری رو همون روسری سرشون بوده نه روسری دیگه...

رضا یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 03:31

عجب تیتری گذاشتید آقا منصور ؟

حسین یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 03:47 http://www.totanj.blogspot.com

خیلی جالبه ... بی نهایت ... همون روسری از مشهد
تازه بعد از کلی مدت که بردین پیشش...
وای خدای من کمک ...

پیر هرات یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 14:20

منم عاشق دیوونه بازیم. البته فکر بد نکنیدا !!!

ببخشید یکی میشه به من بگه این قضایای معلوم الحال مشهد چی بوده ما هم بفهمیم؟

علیرضا.ش یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 19:44

سلام!
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
به نظر من یه نفری؛ یه چیزی؛ یه جایی؛یه جوری داره می چینه که جورچینش حرف نداره. این چیدن همه جا هست فقط بعضی وقتها متوجه اش میشیم آخه من معتقدم تا بحال کسی دیده که یک درخت بدود؟! به هرحال بهترین چیزها همین چیزهایی است که تا بحال کسی ندیده.این طور نیست؟این اتفاقات هم کمی کمتر همانهاست که دیدنش خیلی جالبه و به نظر من طبیعیه .همه تجربه اش میکنند فقط باید فهمید منظور چیه نه سردرگم شد.باید به اونی که باید رسید ؛ رسید .همین .البته نمیخواهم حتما به خدا برسونم چون من وقتی راه می افتم تو خیابون با خودم میگم چقدر خوب میشد اگه گلهای خاکی کنار جاده هم میرفتند حموم تا دیگه بهانه ای برای خاکی بودن نداشتند! یعنی همه بهانه ها در عین اینکه مال خودشه ولی به اون برنمیگرده.
درباره مناسبتها و توجه به اونها به نظر من فوق العاده تر و جالبتر از این نیست که روز تولد دو برادر(اون هم ناتنی ولی در عین حال هر دو از یک تن ؛علی)پشت سر هم و روز مرگ(شهادت)اونها هم با هم !!! وابستگی و دلداگی بزرگتر از این سراغ ندارم که نام عباس و حسین تو تولد و شهادت با هم می آد .اونوقت واسه شهادتشون چه میکنیم (که صد البته به حقه)و واسه تولدشون چه؟!؟!(که باز هم صد البته نا حقه)نمیدونم چرا؟؟؟ ولی تبریک و خیلی مبارک.
دیگه اینکه سفر خیلی خوبه(نه بابا ؛غیب گو!!!)ولی اگه اونجور که میخواهیم خوش بگذره نوره علی نوره .تازه دیوونگی همیشه حال میده و به قول معروف: گفت تو دیوانه نه ایی؛ رو که از این خانه نه ایی؛رفتم ودیوانه شدم.(منظور همینه دیگه!!!)
درباره همونم که هیچی نمیشه بهش گفت جز:....!!همینه که هست دیگه چیکار کنیم.همه چیمون به همه چیمونباید بیاد دیگه .نه؟
ببخشید خیلی طولانی شد.

علیرضای عزیز ! رسیدن به خیر
در مورد نوشته ات حضوری حرف میزنیم

آوای من یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 20:45 http://avayeman.blogsky.com

جزیره تو خواب شما هم میاد پس!!

-عید شما هم مبارک!

-اینها همه نشونه است؛ نشونه . . . خیلی خودتون رو سردرگم نکنید.

-آقا نصیر هم یه مطلبی چند وقت پیش با تتیر تقویم داده بودند! حالا شاید تو محل کار شما هم تقویم ندارند. یکی براشون بخرید!!

-این وبلاگ به اندازه کافی بازدید کننده داره! حالا چه بچه‌ها لینک اینجا رو بزارند چه نه!! طمع نکنید آقا منصور!!!

-هرکسی هستی یه دفعه؛ قد بکش از پشت نقاب!!
شما هم گویا با پسرخاله‌هاتون که میوفتید نقاب معلمی رو برمی‌دارید دیگه!!

-من هم یه بار با یه افسر لیسانس(!!) وظیفه تو بلوار دانشگاهمون دعوام شد!! یالقوز؛ نمی‌فهمید دیگه!!

-اگر رسیدن تورا همیشه خواب دیده ایم
بیا که چهره تو را در آفتاب دیده ایم

ممنون- نظر جالبی گذاشتین- دقیق و خوب

پیر صبا دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 00:57 http://pire-harat.blogsky.com

- اسعد الله ایامکم ایضا

-این عوامل ... رو فقط میتونم بگم که به یه مشاوره معنوی نیاز دارید... مشاورش هم که خیلی دم دسته...!!!

-مناسبت ها هم هم بی توجیه...هم حساسیت کم شده... هم این که اونها دقیقا خودشون هم پیچیدن به هم...

-مشکل فنیه دگه!!!

-زیاد زود قضاوت نکنید...

-- .....(...)

علی درویش دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 12:09

سلام .... الساعه با جناب ترنج چت می کردم ... شاکی بودن از بابت نذاشتن کامنت .... شرمنده ... این هم کامنت ! ... یا حق

علیرضا انصاری دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 12:24

با سلام:
فقط خواستم بگم سلام.
دیشب نبودین. یکشنبه بود.

کرکس دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 12:47 http://vulturek.persianblog.com

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست...
شرمنده چند روزه پی سی ندارم نیومدم سر بزنم
الان هم کافی نتم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد