1- از تمامی دوستانی که از طریق تلفن ، ای میل ، حضوری ، اس ام اس ، نظر گذاشتن در وبلاگ ابراز همدردی کردند و تسلیت گفتند تشکر میکنم.همچنین تشکر میکنم از همه دوستانی که بر من منت گذاشتند و در مراسم ختم شرکت کردند. مخصوصا عزیزان دانش آموز دبیرستان م...
2- از مسجد که برگشتیم، برادرم اینا (!) اومدند خونه ما. در فاصله بعد از ظهر تا شب که میخواستند بروند خانه خودشان، دسته کلید برادرم شامل تمام کلیدهای منزل و سوئیچ ماشین و کلید قفلهای ماشین گم شد. اینجور مواقع هم میدونین گشتن بی فایدست. بردمشون تا خونه خودشون که کلیدهای یدک رو بیارن و ماشین رو بردارن. سر تقاطع لبافی نژاد و کارگر، یک پیکان چراغ قرمز رو رد کرد و اومد گذاشت وسط ماشین من! به همین سادگی. بطوریکه بچه برادرم روی صندلی عقب از اینور ماشین پرت شد اونور ماشین. باران شدید می بارید و هوا هم سرد بود. ماشینها رو کشیدیم کنار که تقاطع بند نیاد. تلفن زدم 110. گفت برای آمدن افسرباید نیم ساعت صبر کنید. حالا خوبه که پایین میدون انقلاب بود نه یه جای پرت وگرنه معلوم نبود چند ساعت باید وامیسادیم. تا افسره بیاد با راننده مقابل کلی رفیق شدم هرچند از دستش شاکی بودم که چراغ قرمز رو رد کرده بود و لااقل 100 تومن به من خسارت زده.
یک بنز راهنمایی رانندگی اومد و فهمیدم چرا مردم ماشیناشون رو نمیکشن کنار و صحنه رو بهم نمی زنن.بی خیال پیامهای نیرو انتظامی که از تلویزیون پخش میکنه!( مثلا تصادف روی پل داداش سیا با اون خانومه که در پیامش میگه ماشین رو باید کنار کشید اگر منجر به جرح نشده باشه) چرت میگن چون افسره که اومد نمی تونست بفهمه صحنه تصادف چیه! میگفت اینجا تقاطع چراغ داره نباید قاعدتا این اتفاق بیفته ! گفتم حالا که افتاده. من چی کار کنم. باور کنید راننده پیکان بهش میگفت من چراغ قرمز رو رد کردم و مقصرم ، قبول نمی کرد!! نمی دونم اینا کین که به ما مسلط کردن. یه سری آدم با ضریب هوشی کم و آموزش ندیده، شدن ضابطین راهنمایی و رانندگی . با قبضهای جریمه و بنزهای خوشگل بر مردم پولدار تهران مسلط شدند و میکنند کارهایی را که باید بکنند!
مدارک من رو گرفت . راننده مقصر گواهینامه نداشت(پیوست بود) گفت نمیشه کروکی بکشم. باید گواهینامه راننده مقصر باشه. گفتم من چیکار کنم که یک نفر به من زده که گواهینامه نداره ! میگفت نمیشه. باید بیاین منطقه اگه جناب سرهنگ دستور داد میکشم! دو طرف هم گرفتاری داشتیم . اونا مریض تو ماشینشون بود. ما هم که گفتم مشکلمون چی بود. بچه داداشم هم بی تابی میکرد. خودش هم گیرهای کار رو میگفت ! میگفت فردا صبح بیاین که ما نیستیم فردا شب هم بیاین بهتون میگن تصادف دیشب رو چرا امشب اومدین!!! بی خیال شدم. تشکر کردم و رفت.
چیزی که آزار دهنده بود ، چهره بشاش و خندان آقای جناب سروان بود! بهشون گفتن که به مردم لبخند بزنین بعد هر جوری میخوان دهنشون رو صاف کنین! ترو خدا قوانین مملکت و ضابطینش رو می بینین؟لطفا نگین که همش مشکلات و غصه مینویسی. کجا باید حرفمون رو بزنیم؟ دیشب، بی صدا فریاد کشیدم. برای هر کس ماجرا رو تعریف کردم ، گفت بابا ! باید یه پولی میدادی کروکی می کشید برات ! گواهینامه چیه؟! من هم که نه تا حالا از این کارا کردم و نه اگر بخوام بکنم بلدم!!
الغرض تلفن دادم و گرفتم قرار شد من برم ماشین رو درست کنم تلفن بزنم به آقا خسارتم رو بده! من هم که خیلی آدم این کارام!! هیچی به هیچی... حتی حاضر نیستم که بریم بیمه که بدون کروکی 50 هزار تومان میده. عطایش رو به لقایش بخشیدم. اونجا هم بریم ، باید دو ساعت ثابت کنیم که بابا به خدا ما تصادف کردیم و صحنه سازی نیست ! کلا بی خیال شدم...
3- دیشب با یکی از دوستان صحبت میکردم، میگفت به صورت روزانه نوشتن در وبلاگ ، از خود نوشتن ( مسائل روزمره) ، بالاتر بودن سن نسبت به میانگین سن وبلاگ نویسها و علاقه خوانندگان جوان به سردر آوردن از دنیای یک نفر با سن بالاتر ، از عوامل توجه به وبلاگ شماست. شما چه نظری دارین؟
با همه این حرفها :
بنشینم و با غم تو سازم
پنهان زتو با تو عشق بازم
منصور
سلام
من هم امکان نداره در بدترین شرایط صحنه را به هم بزنم .. حتی سر اون تصادف کذایی ماشین رو وسط خیابون قفل کردم و بچه را پیاده رساندم بیمارستان !!! .... علل توجه به وبلاگ شما دلایل بزرگتر از اینا داره .... زت زیاد
لطف دارین شما
والا ما هنوز سنمون به این که در باره تصادف و پلیس و اینا نظر بدیم قد نداده...
بعدش هم اون نظر کساییه که مطالب شما رو میخونن...
اختیار دارین قربان
سلام
۱. سر خم می سلامت.
۲. بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم.
امروز وفا نمی کند کس
تنها تو کنی تو میکنی بس
- خب دیگه...اینا همه از برکات خاک پاک وطنه ...ولی همیشه میگن ما هم شنیدیم که هر چه از دوست رسد نیکوست...اصلن اگه این چیزا برا آدم اتفاق نیفته که اینجا رو با اروپا عوضی میگیره خب!!!
- تحویل؟!...اختیار دارین!
کجاش میزونه این مملکت ؟!!!!
۳. یعنی این دوست شما فکر کرده شما چهقدر پیرید؟ ؟
باز هم می گم:
مبر ز موی سپیدم گمان ز عمر دراز
جوان به حادثه ای پیر می شود گاهی
...
بله- ما که حادثه نیومده پیر شدیم
سلام. یعنی وبلاگی با ۱۰ نفر عضو و نفر پشتیبان و ... نباید همین قدر هم مورد توجه باشه. راستی یک صدقه درست و حسابی بزارید این قضا وبلای روزگار هم بدجور داره مانور می ده :)
هم غصه بخون با من تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ لعنت به چراغ سبز
\\\\\\\\!!!!!!!!!!!!!!!!!!///////////////
در پایان عرایضم باید بگم که ا ی ی ی ی جوووووووووونم !
خدا رحمت کنه مادر بزرگت رو .....و شرمنده از اینکه نتونستم خدمت برسم.
مادربزگ من هم ۱۲-۱۳ روزه بیمارستان بستریه....دعا کن لطفا.
سلام عزیز . از صمیم قلب بهت تسلیت میگم و برات از خدا آرامش میخوام .شاد بشی
در مملکت رو باید رو گل گرفت!!!!
سلام
خوب همه از همه چیز ایراد میگیریم. خدا کنه اون وقت که نوبت ما میشه تو زرد نباشیم و به اونایی که از ما شاکی میشن بتونیم جوابی بدیم که قانع کننده باشه نه مثل پلیس راهنمایی فقط توجیه کنیم و انتظار داشته باشیم مردم هم نفهمن. آقا منصور تا حالا فکر کردیم اونچه میگذره برا چی میگذره و چرا یجور دیگه نمیگذره؟ اگه حال داریم یه ذره فکر کنیم بسم الله. اگه نه ببخشید با خودم بودم!