رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

برف نیامده و دهان سوخته !!


1) برفِ نیامده و تعطیلی مناطق یک تا پنج. غنیمتی است ته منطقه دو باشی. اونور آزادی. شب قبلش نتونسته بودی بخوابی . نصفه شب حالت خراب میشه . می دونی تعطیلین ولی میری. به هوای اینکه همراهی پیدا کنی برای رفتن به کوه. کوه در روز برفی . و البته  می فهمی که همیشه هم جوینده یابنده نیست.

 

2) یار غاری نیافتیم و کوه را که بی خیال شدیم . نصیر هم آمده بود. رفتیم به یکی از انتشارات معروف و کتاب دیدیم و خواندیم و صحبتها راندیم. نصیر که میرسه به کتاب دیگه مارو نمی شناسه !

 

3) دفعتا تصمیم بر آن شد که بریم بهشت زهرا. و رفتیم. شنبه صبح و هوای برفی بهشت زهرا دیدن داشت. تا اونجا نصیر متن فیلمنامه هزار دستان ( اثر مرحوم علی حاتمی) را خواند و حالی بردیم.

 

کفیل نظمیه: دنیا هم در حقیقت یک مسافرخانه است ، جناب خان.

خان مظفر: و ما هم مسافران سمجی هستیم که به این زودی ها قصد ترک هتل را نداریم. در هتل همه با هم مهربانند، چون همه میهمانند. حتی این وضع در مورد منم که مقیم دائم هستم رعایت میشه. جالبه ، برای ما پیرها …

.

.

مملی: اگه اوسا امونم بده، روم به دیفال ، خلاف ادبه ، بلا نسبت ، میگم که این بشکه جات چقذه دری وری گفت.

شعبان: قسم به اون تاج و دوتا شیر جناق سینه ام در امونی مملی.

مملی : قسمت میدم ، علاوه بر اون تاج و تخت و دوتا شیر جناق سینه ات، به تخت سلیمون و دو تا ملائکه بالدار میون دو کتفت در امونم؟

شعبان: امونی.

 

4) نمی دونم چقدر هزاردستان رو یادتونه یا دیدید. بزرگا مردا که علی حاتمی باشه. اگه هزار دستان با اون فیلمنامه و قلم فوق قوی علی حاتمی و اون حساسیتهای ساخت و بازی های فوق عالی ،اسمش فیلم و سریال باشه ، این اراجیفی که این خوشگل خلوت های مفتخور در این روزگار برای تلفیزیون می سازند ٬ اسمش چیه؟ عجب روزگار سفله پروری! باید بی سواد و ضعیف باشی تا جایگاه داشته باشی. نخبه اوت میشه٬ فورا. باید هیچ چیز حالیت نباشه ،  باید بی سواد باشی…

 

5) رفتیم قطعه هنرمندان. بی نظیر بود و دیدنی . روی قبرها رو برف روبی میکردیم تا نوشته ها ظاهر بشه و معلوم شه قبر مال کیه. زرین کوب رو پیدا کردم. بقیه چندان فرقی نمیکرد.

یه سری قطعه شهدا و یه سر به مادربزرگ و در راه برگشت باز هم هزار دستان . و حرفهایی که همیشه با نصیر هست برای زدن. صبح خوبی بود. از این بهتر نمیشد از این فرصت اسفاده کرد.

 

قسمت بود که کوه نشه و اونجا بشه و باقی قضایا…

 


و یک چیز دیگه :

 

از بس که نمودم و گسستم توبه                          فریاد کند همی ز دستم توبه

 دیروز به توبه ای شکستم ساغر                          امروز به ساغری شکستم توبه

 

صد بار تصمیم می گیری که دیگر چیزی نگویی ، حرفی نزنی ، کاری نداشته باشی.

صد بار به خودت می گویی "لعنت بر من اگر بار دیگر دست و زبانم را اسیر دلم کنم" ولی نمی توانی بر سر قرارت بمانی.

وقتی یک نفر دائم حرف خودش را میزند، منطق بخصوص خودش را دارد، در بحث بیچاره و مستاصلت می کند، گوشش به هیچ حرفی بدهکار نیست، برخوردهایش "بی ملاحظه گی" قابل توجهی دارد، و به خودت می گویی که دیگر کاری ندارم ولی بر سر حرفت نمی مانی. به تو چه میگویند؟ احمق؟ ضعیف النفس ؟ بی اراده؟ یا ... ؟

 

منصور

نظرات 12 + ارسال نظر

سلام:
ایشالا که خوش باشین. ما آفلاین( (; ! ) پیغام میدیم به شما. عرض ادب می کنیم. ولی جوابی نمی بینم. گفتم اینجا بنویسم شاید اثر کرد. اینم کامنت از من خواننده ی بی کامنت.
ضمنا من اولین نفرم D:

اختیار دارین قربان ! آف لاین ها رسید. جواب میدیم حتما. ممنون از حسن توجه شما

محمد یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 07:40

خدایی این مدرس م... هم به خاطر دراز بودن منطقه ۲ از تعطیلی ها حسابی بهره می بره.

دراز بودن منطقه دو فواید دیگری نیز دارد که در این مقال نگنجد!

محسن یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 07:53

خوش به حال شما که لااقل تعطیلی ناخواسته دارید که استخوان سبک کنید اینطور. جای من که حسابی خالی بوده، منصور و نصیر و هزار دستان، زهی دست که بر زانوی تغابن باید زد ...

ببینم چه اصراری است که بشر برای خود صفت تعیین کند؟ بابا وقتی کسی منطق خود را دارد و از این حرفها به آدم چیزی نمی گویند، بشر هزار هزار نوع متفاوت دارد، خوب ایت هم یک نوعش !!!

شما که تعطیلیتون دست خودتونه چی؟!
بله موافقم . بشر متفاوت است و نباید زنخدان را به جیب فرو برد !

نصیر یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 11:18

سلام
۱. ما به عشقت هزار دستانیم.
۲. روز بسیار خوبی بود.
۳. هنوز هم مشتاق دیدار مفصل.
۴. رایانه هنوز در خماری و بیماری. محرم نزدیک است باید علاج چاره کرد.
۵. بهار توبه شکن می رسد ه چاره کنم

رایانه و محرم؟ چه تناسبی دارد؟

محسن یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 16:12

ببخشید یه اشکال فنی داشت چیزی که گفتم.
دست رو که بر زانوی تغابن نمی زنند، دست تغابن را بر زانو می زنند.
فلذا تکرار می کنم: زهی دست تغابن که بایدم بر زانو زد ...

آقا محسن ! ادبیات اونه که شما میگی نه اینکه مطلب شما رو با ادبیات بسنجند !
کماکان منتظر تذکره ایم ...

احمد یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 17:20 http://mirror.blogsky.com

اولندش:شماتنها نبودی که برف ندیدی و تعطیل شدی والا همه ی ما پایین شهری ها همین اتفاق برامون افتاد ولی خوب عیبی نداره از قضای الهی که نمی شه فرار کرد ممکنه بچه پایین شهر باشی ولی چون قسمته ته که تعطیل شی میشی دیگه ...
دومندش: تو این زمونه که آقا یار غار پیدا نمیشه که کجای کاری ...
سومندش : برای بار صد و یکم تصمیم بگیرید نا امید شدن خیلی از توبه شکستن بد تره !

یا علی

پیر هرات یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 18:53 http://pire-harat

اون دیالوگ اولی من رو یاد این بیت انداخت:
ما کاروانیم و دنیا کاروان سراست
در کاروان سرا نکند کاروان٬ سرا
این بیت ساغر و توبه خیلی قشنگ بود.

عالی بود- ممنون

بهرنگ یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 20:30

Mansour khaan
matlabet mesle hamishe jaaleb bood
movafagh baashi
man chaakeram

بهرنگ عزیز.
در ای نروزگار بی معرفتی ٬ دیدن نوشته هایت خیلی مغتنمه . ایشالا که برقرار و سلامت باشی

محمد امین یکشنبه 18 بهمن 1383 ساعت 23:11 http://toranj.blogsky.com

جستیم وهیچ یافت نشد زیر آسمان
سیمرغ وکیمیا وخرمند شادمان
هر جنبشی به گیتی از آن بود تا شود
شادی نصیب مرد خرد پیشه بی گمان
اما هماره بوده وبینی هنوز هست
اندوه بهره بهر خردمن از زمان

شادی مخواه وخرمی ار مرد بخردی
کاین است ناگزیر تو در زیر آسمان
ویژه که با خرد بودت یار٬ در سرشت
رادی ومردمی ونکویی به مردمان.
----------------------------------------------
گویم: ببین که از پس چل سال ٬ وبیشتر
باز این همان بهار و همان کوه وبازه است.
بر شاخسار شور گز پیر٬ مرغکی٬
گوید: نگاه تازهبیاور که بنگری
در زیر آفتاب٬ همه چیز٬ تازه است.
----------------------------------------------
گاهی چه تنگ می شود آفاق پنجره
هر چیز در نگاه من این لحظه و
سکون.
تنها نشانه حرکت٬ در نگاه ٬ آه!

بله ! گاهی چقدر زود دیر میشود

علیرضا دوشنبه 19 بهمن 1383 ساعت 20:36

آقا ما می خواهیم با ۵-۶ تا از برو بچ یه بلاگ بزنیم هی بنویسیم و هی خودمون در مورد هم نظر بدیم D: خوب هوای هم و دارین و هی هر کی برای اون یکی کامنت میزنه ها

تیکه نندازا ! به هم میرسیم!!
بابا یک نفر از اعضا در مرود دیگری نظر داده- خوب ما خواننده هم هستیم. چی کار کنیم پس؟

حسین دوشنبه 19 بهمن 1383 ساعت 23:34 http://totanj

۱- دلم واسه کامنت گذاشتن تو ترنج تنگ شده بود!
۲- من پایه انواع کوه و ... هستم
۳- باقی قضایا

۱- خدا رو شکر که دلت وا شد!
۲- والا میخواستیم بریم ولی هوا خیلی خراب بود.
۳- باقی بقایت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 بهمن 1383 ساعت 02:28

سلام منصور،
گله کرده بودی ملّت کامنت نمیزارن، منم جیگرم آتیش گرفت و اومدم کامنت بزارم، اونوقت دیدم جا نیست!
اگه دونستنش کمکی میکنه، یکی از رید-انلی ها منم، خیالیه داش؟
نوشتنت قالب ویژه ای پیدا کرده که باحاله. خوابیدن زیر درخت گردو و قطع و وصل نور خورشید که از درز پلک ها تو میآد، آخر سور آلیسم بود مشدی، حال داد.
بعدشم... خودت خوبی؟ کسالتی نداری؟!

محسن،
زانوی تغابن خیلی باحال بود - ولی اگه این استعاره ی مکنیه هست، چه فرق میکنه که تغابن دست طرف باشه یا زانوش؟!

کریم

چه فایده !‌خودت را معرفی نکردی ای غریب آشنا!
کیستی ای ستاره ی سحری
آهوی مرغزار و کبک دری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد