رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

خسته شدم بس که دلم دنبال یک بهونه گشت

 

- چند روز پیش رفته بودم استخر، با یک آقایی شروع کردم به گپ زدن. داشت برام آب گرم سرعین رو توضیح میداد که هفته قبل رفته بود.استخر اصلی آب گرمش سربازه . داخل آب جوش هستی و برف که بر سرت می بارد! راست هم میگه ، خیلی حال میده. میگفت الان وقت رفتن به "گاموش گلی" است. خدا قسمت کنه ! راهها (اگر باز باشه) خلوت، هتل ها خلوت و ارزون و لها فواید اخری ...  بهش گفتم : من تعطیلی گیر بیارم عشقم اینه که بشینم خونه و کتاب بخونم. یا پای اینترنت مطلب بخونم و بنویسم.اینقدر اینور اونور رفتم که هیچ علاقه ای دیگر ندارم. همه سوراخ سمبه های ایران رو رفتم. تعجب کرد از اینکه یه نفر رو پیدا کرده که دوست داره توی خونه باشه و نه در سفر. منتها از این وضع هم خسته شدم! بسه ! تعطیلی بسه آقای هیات دولت ! من ربط تعطیلی مدارس با عدم افت فشار گاز رو نمی فهمم.

 

- امروز صبح خونه یه برنامه ای داشتن که زنونه بود و من لاجرم با یک اردنگ (!) از خانه بیرون . مدرسه که تعطیل ، بیرون کار دیگری هم نداشتم. حس غریبی داشتم . داخل ماشین بودم و بی هدف. چی کار باید می کردم ؟ از معدود دفعاتی بود که احساس تنهایی میکردم ! عادت کردیم به شلوغی دور و بر و همزمان با هشت نفر حرف زدن.

رفتم دانشگاه . به چند تا از آشناهای قدیم سر زدم. چند تا از استادها، روابط عمومی دانشگاه . بعدش رفتم نشستم توی قرائت خونه دانشکده عمران به یاد ایام ماضیه و دوتا گزارشی را که باید آماده میکردم ، نوشتم. حال و هوای خوبی بود. دانشجو جماعت چقدر عوض شدن. قیافه های عجیب غریب . اخلاقیات بچگانه . یاد سال 70 افتادم و بچه های هفتادی. علیرضا ، عطا ، نادر ، رضا ها ! ، فواد ، غفار ، ابوالفضل ، شایان ، نصیر، امید و  ... مهندس ساسانی ، مهندس طاحونی ، دکتر کرامتی ، دکتر لطفی ، مهندس پیدایش و ... دلم گرفت . تامل ایام گذشته کردم و بر عمر تلف کرده تاسف خوردم. بخواهم اندر باب بعضی از اساتیدمون بنویسم که خودش پستهای جداگانه ای میشود. از نصیر میخواهم کمک کند که مطالبی راجع به اونها بنویسیم . مخصوصا دکتر کرامتی! عالی بودند و البته هستند. خدا حفظشون کنه. یاد دکتر زراتی که استاد هیدرولیک مون بود به خیر. واقعا استاد بودند ، معلم بودند. اونوقت من هم اسمم رو گذاشتم معلم ! خاطرات خوبی زنده شد. اگه یکی دو تا آشنا از دانشجوها نمی دیدم دلم می پوسید! هر کس می پرسید "از این طرفا " می گفتم از خونه بیرونم کردن منم اومدم اینجا ! باورشون نمیشد.

 

- ما در امر تعلیم و تربیت خیلی موفق نیستیم. عوامل مداخله کننده زیادند. خودمان هم بضاعتمان کم است. دانش آموزان وجودشان نازک است. نوعا مردونه رفتار نمی کنند. محکم نیستند. نمی شود با خیلی ها جدی رفت جلو. قهر میکنند. مامانشون رو صدا میکنند. اومدن که بگن و بخندن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه. بدرد 45 دقیقه بازی دوستانه میخورند نه 90 دقیقه بازی قهرمانی اون هم توی فینال ! ما توی تعلیم و تربیت خیلی موفق نیستیم.

 

- بعضی چیزا باید وقتش بشه، همین! مثل کورک که باید برسه تا دهن باز کنه. بیخودی نباید زور زد وقتی "مانده تا برف زمین آب شود " هر چقدر تلاش میکنی یک نفر چیزی رو بفهمه ، فایده نمی کنه. پدر جان صبر کن! موقعش می رسه . گذشت زمان و وزیدن بادهای خزان بر ابدان ، حالی آدم میکند که کجاست و چه باید بکند ؛ منتها :

                                                                "صبرم زیاده اما ، عمری نمونده باقی"

 

منصور

نظرات 14 + ارسال نظر
ناتور سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 01:08 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

فقط بعضی چیزا؟!

علی درویش سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 09:37

سلام جناب ... دیشب در فاجعه مسجد ارگ مادر آقای موذن زاده به رحمت خدا رفتند . روحشان شاد .
آرزو دارم موقع مردن که توی مجلس روضه بمیرم

زت زیاد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 15:57

http://4mull.persianblog.com/
هم همسنتونه هم همکارتون:)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 19:23

سلام منصور،
اوّل، جور شدن وقت، خونه، و ماشین با هم کم پیش میآد! فکر بد نکن! منظورم اینه که آدم وقت داشته باشه که با ماشین بره سر خیابون نون تازه بگیره بعد با ماشین برگرده بیاد خونه با پنیر و انگور بخوره! ولی اگه دو تا از این سه تا هم جور بشه میشه یه کارهایی کرد!
دوّم، سر عین اردبیل دلم رو برد...
سوّم، تعجّب کردم که در مورد آتیش سوزی مسجد شاه زبان به اعتراض ننمودی(!) و دهان به شکوه نگشودی!

قربانت،
کریم

یاس سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 20:20 http://www.saraedoosti.persianblog.com/


سلام در تربیت کم آوردم اگه یکی هم بتونه با جامعه ایی که درست شده نمی تونه بدرستی به نتیجه برسه ...شاید خواستن بچه های مردم از سرما نچان ولی خیلی وقته چاییدن کسی نفهمیده چیزی که فشار عشق به خدارو زیاد می کنه باید بیاد وگرنه...وبلاگ جالبی دارید ولی چرا اینقدر اعضا موفق باشید منتظر حضور سبزتون هستم

آوای من سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 20:38 http://avayeman.blogsky.com

راجع به اساتیدتون حتما بنویسید. اونهایی که واقعا استادند و . . .

التماس دعا در این ایام.

علیرضا سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 22:28 http://toranj.blogsky.com

جناب منصور عزیز!
ادامه موج سرما،برودت دما،یخبندان معابر عمومی(معابر خصوصی کجاست؟) و حالا هم افت فشار گاز ! هر روز یه بهانه و ما هم کاش بحث تکراری و احمقانه کمبود وقت میذاشت کمی مطالعه و روزی ۸ کتاب! و برای ما تعطیلات به همون کشکی تعطیل شدنشون گذشت و هنوز اندر خم ...
ولی سرعین هم بهشت یخی اردبیله !با آبگرمای جهنمیش!!!

منم انقدر دلم میخواست یه سر به راهنماییمون میزدم !بچه ها که گاه گاه زنگ میزنن دلم یه ذره میشه! کاشکی منم از خونه با اردنگی مینداختن بیرون(صد البته موقتآ) تا منم سری به راهنماییمون میزدم!ولی باز هم بهانه احمقانه وقت فرصت اردنگی خوردنم نمیده!!! کاشکی معلمامو حد اقل تو صف اتوبوسم شده ببینم ! کی فکرشو میکرد یه روزی اینقدر مشتاق دیدار بشیم!!!

آقا منصور ، اگه ما تو نیمکت ذخیره هاتون نباشیم و ما رو هم بازی بدین ، تا آخر ۹۰ دقیقه اش رو هم هستم!(با اینکه تا بحال تو تمام عمرم یه بارم فوتبال بازی نکردم! باورتون میشه!) ولی فکر کنم تو بازی زندگی تا حالا قهر نکردم .این طور فکر میکنم و میتونم این طور ثابت کنم!حداقل، حداکثر تلاشمو میکنم!

این ذره ذره گرمی خورشیدوار ما ، یک روز ، بی گمان ، سر میکشد ز جایی و خورشید میشود!
ارادتمند همیشگی رو به خاطر کوتاهی اخیر در کامنت گذاشتن ببخشید!
مرسی!!!

احمد سه‌شنبه 27 بهمن 1383 ساعت 22:59 http://mirror.blogsky.com

- خوب سعی کنید برید سوراخ سمبه های دیگه ی دنیا رو بگردید شما که نباید از رئیستون کم بیارید!

- امید وارم این دفعه آقا نصیر لطف کنه و یه حالی به وبلاگ بده

- بله آقا جامعه متکثره دیگه هر وری شو بگیری یه ور دیگش وا میره!
در مورد بازیکن های فوتبال هم که نظرم رو گفتم

- بعضی چیز ها نه همه ی چیزها باید وقتش بشه تا بشه !

الهه مهر چهارشنبه 28 بهمن 1383 ساعت 01:43

*وای... گفتین رضا...!!!
**وجود دانش آموزا نازکه ، نازکتر هم میشه... آره،... شیشه نازک دلشون منتظر تلنگره... .
***ساعت چنده...!!!مامان... جی..بوس ...لالا.

روبی چهارشنبه 28 بهمن 1383 ساعت 08:40 http://roobipire.blogspot.com

یاد استاد معظم و دوست داشتنی دکتر دیلمی رو چرا نکردی....:))

مصطفی محوی چهارشنبه 28 بهمن 1383 ساعت 13:12

راست میگین بعضی چیزها باید وقتش برسه دقیقا مثل ازدواج. من میگم ادم نباید بره دنبالش بلکه خودش می آید و...

نصیر پنج‌شنبه 29 بهمن 1383 ساعت 15:35

سلام
۱. مدینه گفتی و کردی کبابم.
۲. گفتی با کمک من؟؟!! ما را که بدان پای سری نیست.
۳. دانشگاه و هزار و یک خاطره یک دنیا سخن.بهترین روزگار بود.

هاجر جمعه 30 بهمن 1383 ساعت 22:57 http://tiktak-h.blogsky.com

اول راجع به مدارس:منم هر چی فکر کردم ربطش رو نفهمیدم.فقط اینکه درسا همش عقب افتاد و پدر ما برای جبرانش در میاد.
تعلیم و تربیت:تربیتم تربیت قدیم توی مدارس .اینه که می بینید یه دیپلم قدیم ۱۰ تای یه لیسانس و.. الان.(البته به شما جسارت نباشه ها)زندگی ادما (دانش اموزا) شده حفظ و فقط حفظ درسا و اینترنت و خیابون و پاساژ گردی و خوندن رمانای مزخرف .چی می فهمن ؟هیچی۱۲ سال درس می خونی دریغ از این که ی کلمه بفهمی زندگی یعنی چی چه جوری باید زندگی کرد.توی هیچ کدوم از کتابای درسی ننوشته.حالا هی بیا بزن تو سر خودت و فلسفه منطق و ریاضی و شیمی و... بخون اخرش که چی.بری دانشگاه و اسم دانشجو روت بمونه؟بازم که چی؟
هر چی همه چی داره پیشرفت می کنه و ارطباطات گسترده تر میشه ادما کمتر با هم تعامل رو در رو برقرار می کنن.
در یک کلام:گاهی این زندگی ماشینی خسته کننده می شه.

یه بازدید کننده شنبه 1 اسفند 1383 ساعت 07:24

چرا می گویید دانشگاه و استاد و دانشجو عوض شده؟
همه عوض شدن و این خاصیت گذشت زمانه.
چاره ای هم نیست؛ باید هر چیز رو اون جوری که هست قبول کنید نه اون جوری که می پسندید.


یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد