همین گونه خوب است
«همین گونه» یعنی ترا می شناسم
« محمدرضا عبدالملکیان »
منصور
فضا خاموش و درگاه قضا دور استزمین کر٬آسمان کور استنمی خواهم بمیرم ٬ باکه باید گفت؟
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
مثه همیشه کاملگفته چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگیم که غم از دل برود چون تو بیایی
من که نفهمیدم شما کی هستی؟یا من خنگم یا او نشان ندارد...
بعضی وقت ها فکر می کنم شعور ادبی ام صفر است این بعضی وقتها وقت هایی ست که چیزی که می خوانم را هیچ رقمه نمی فهمم .
زیبا! کنار حوصلهام بنشین!بنشین! مرا به شط غزل بنشان!بنشان مرا به منظرهی عشق!بنشان مرا به منظرهی باران!بنشان مرا به منظرهی رویش!من سبز میشوم.«محمد رضا عبدالملکیان»
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر٬آسمان کور است
نمی خواهم بمیرم ٬ باکه باید گفت؟
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
مثه همیشه کامل
گفته چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگیم که غم از دل برود چون تو بیایی
من که نفهمیدم شما کی هستی؟
یا من خنگم یا او نشان ندارد...
بعضی وقت ها فکر می کنم شعور ادبی ام صفر است این بعضی وقتها وقت هایی ست که چیزی که می خوانم را هیچ رقمه نمی فهمم .
زیبا! کنار حوصلهام بنشین!
بنشین! مرا به شط غزل بنشان!
بنشان مرا به منظرهی عشق!
بنشان مرا به منظرهی باران!
بنشان مرا به منظرهی رویش!
من سبز میشوم.
«محمد رضا عبدالملکیان»