- امروز دومین سالگرد تاسیس وبلاگ "رویای نیمه کاره" بود. وبلاگ دوساله شد و دیگه از شیر گرفتیمش! دو سال پیش کورمال کورمال وبلاگ رو راه انداختم و همکاران و هم تیمی های عزیزی انتخاب کردم و بسم الله بسم الله رفتیم جلو و تا حالا شکر خدا بد از آب در نیومده. در دوسال حدود 750 مطلب پست شده (یعنی به طور متوسط روزی یک مطلب) و بازدید کنندگان در آستانه 60000 نفر است یعنی به طور متوسط در این دوسال روزی 90 بازدید. با توجه به تعطیلی های متعدد بلاگ اسکای و غیره.ممنون از تمامی خوانندگان عزیز و سرمایه های این وبلاگ که با نظر گذاشتنهایشان ما رو دلگرم میکنند. و یکسری از اعضاءهم که نیستن و...
- دیشب رفتیم فرودگاه استقبال پسرخاله م که بعد از 10 سال از آلمان داشت می اومد ایران. پرواز ایران ایر هامبورگ – تهران که نیم ساعت تاخیر داشت و تشریفات گمرکی که یک ساعتی طول کشید. دردسرتون ندم ، اومد بیرون و جماعتی که اومده بودن استقبال به سویش دوان. اوضاع برایم عجیب و تا حدی ناراحت کننده بود. اولا که با همه روبوسی کرد از صغیر و کبیر و ذکور و اناث و کسی را بی نصیب نذاشت ! دوم اینکه به نظر نمی رسید خیلی خوشحال باشد از اینکه اومده ایران. سوم افراد را فیلتر شده تحویل میگرفت یعنی کم و زیاد داشت. چهارمیش که باعث شد چهارشاخ بمونم اینکه با وجود آمدن پدر (شوهرخاله م ) و برادر (اون یکی پسر خاله) و عموهاش و دایی هاش و خاله و و دیگر فک و فامیل ، خونه هیچکدوم نرفت و رفت خونه یکی از دوستاش ! و همه با چشمانی حیرت زده تعقیبش کردن تا زانتیای مشکی رنگ پارکینگ فرودگاه رو ترک کرد! نمی دونم .حالا مورد اول و دوم و سوم شاید با عوض شدن فرهنگ طرف به علت مدت طولانی خارج از کشور بودن قابل توجیه باشه ، ولی اینکه خونه پدرت نری و بعد ده سال که اومدی تهران ، بری خونه دوستت بمونی خیلی جای اگر و اما داره. شاید هم یه چیزی هست که من حالیم نمیشه و این کار در جامعه جدید حل شده ست و مشکلی نداره!
- دو روزه که بنا به عللی دارم جلسه با جلسه روشن میکنم ! فکر کنم یکشنبه و دوشنبه مجموعا دوازده – سیزده ساعت تو جلسه بودم. حالا چی بشه خدا میدونه !
- امشب برای اولین بار بعد از تعطیلات عید ، بعد از اتمام کار مستقیما اومدم خونه ! چون از 14 فروردین تا دیروز هر شب یه برنامه ای بوده . جایی رفتن ، استخر ، مهمانی ، جلسه و امثال آن . و امشب بعد از اتصال مسنجر به اینترنت ، نه آف لاینی دریافت کردم و نه ای میلی! یادم نمیاد تا حالا این اتفاق افتاده باشه. مسنجر رو شب به شب چک میکنم و همیشه در طول 24 ساعت یه چیزی رسیده بود. خلاصه در دومین سالگرد وبلاگ اتفاقات اینترنتی داشتم!
- بگم از تلویزیون؟! دیشب فوتبال منچستر و نیوکسل رو با تاخیر پخش کردند که از یک شبکه عربی( همون که لیگ اسپانیا رو نشون میدن) گرفته شده بود. نمی دونم پخش از اون شبکه قانونیه یا نه ولی بعد یک دقیقه دیدم زیر نویس عربی رفت رو تصویر و بعد 30 ثانیه ناظر پخش ، برنامه رو قطع کرد و بعد 10 دقیقه چرت و پرت نشون دادن ، با تایتل گذاشتن مسخره ، دوباره از اول پخش شد و...
-
همین گونه خوب است
همین گونه ، یعنی ترا می شناسم
همین گونه ، یعنی کسی در شبستان چشم تو
بیتوته کرده است
همین گونه ، یعنی از آغاز
گل در پی رنگ و بوی کسی بود
همین گونه ، یعنی کسی پای دل را
به باغ تماشا کشانده است
همین گونه خوب است
همین گونه ، یعنی که هرکس بگوید دلش را
همین گونه ، یعنی که آیینه را سرودن
فقط روشنی را سرودن
همین گونه ، یعنی نلغزیم
همین گونه ، یعنی همان فرصت سبز
«محمدرضا عبدالملکیان»
منصور
۱.مبارک باشه اجرتون با اقا...
۲.قدمش خیر باشه
۳.ما درون برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند...
۴.همه برا یه شب فراموشتون کردن با شایدم شما همه رو فراموش کردید برای یه شب...
۵.بابا اینقدر به این تیلفیزیون گیر ندید خوبیت نداره جلو در همسایه...
بند چهار قشنگ بود.
چه شعر زیبایی بود... دست شما درد نکنه... اینجور شعرا من رو یاد یه حس مردونه میندازه... یاد مردایی که عاشقانه شعر گفتند...مردا وقتی واقعا عاشقانه شعر میگن لطیفترین الفاظ رو به کار میبرن چون برای لطیفترین حس وشخص شعر میگن
جالب بود
بادا بادا مبارک بادا ... D: آقا به جون خودم من از ۲ ماه پیش چنگالم رو تیز کرده بودم دو ساله شدن وبلاگ رو تبریک بگم ولی یادم رفت =(( (چون همین امروز تولد یکی از خواهرهایم بود و اصلا انگار به کل از خاطرم تولد ترنج از یادم رفته بود)
زانتیای مشکی D: میگم شما هم امسال چون خانواده به فکر افتاده اند که ... باید ماشین رو عوض کنید ها و اگر نه با آآآآآآآردی که نمی شه رفت ... -زانتیا به شما خیلی میاد ۲۰۶ و این جور چیزا اصلا افت کلاس براتون -
از پسر خاله اتون بپرسید که :
راستی اونجا نور فانوس یه شبش کرایه چنده ؟
اکبر عبدی تو یکی از این فیلم هاش می گفت :ما که تو ژاپن بودیم ۱ ساعت جلسه می زاشتن ۱ ماه کار می کردن اما تو ایران ۱ ماه جلسه می زارن و ۱ ساعت کا ر میکنند (البته مقیاسش کمی کوچکتر بود )
راستش حالا که شعر رو کامل نوشتید می بینم که شعور ادبی من بد نیست ولی کمی قدیمی ست و هیچ رقمه با این جور شعر ها حال نمی کنم
ممنون که بالاخره شما تبریک گفتی
فکر نکنم اون پسر خالتون این جوری شده به خاطر مدت زیاد خارج موندن باشه. پتانسیلشو داشته از قبل!!!!!
الان دو ساله دارید وبلاگ می نویسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب تو این کار استقامت به خرج دادید. بعد از دو سال چرا این وبلاگ بچه معروف نشده؟
مبارک باشه
پسر خاله بعد ۱۰ سال ..!؟
اشکال شرعی هم داره !
کدوم حسین؟
سلام. مبارکه. هنوز صد و هیژده سال دیگه باقیه. فکر آینده باشیم. یا علی
نمی فهمم صد و هیجده چیه؟
مبارکباشد. انشاءا... سالهای سال زیر سایه شما و البته با حضور دوباره استاد نصیر سرزنده باشید.
خیلی کم به استادیت شما در نثر اعتقاد داشتیم بیشتر هم شد!
نصیر به زودی برمیگرده
استادیت ؟!!
معمول شعر اینه که ؟؟آخرش یکی باشه
{قافیه} البته سلیقه شماست دیگه نمیشه کاریش کرد. به هر حال من از این شعر ها خوشم نمی آید حتی اگه سرم ...
ارشاد شدیم ...!
آقا ما دوباره اومدیم یه سوک سوک بکنیم بریم...
آقا دمتون گرم اسم ما رو هم گفتین تو وبلاگ...
ولی سر «لینک» معامله مون نشد ها...
«باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد»
یا حق
ساک ساکه نه سوک سوک !
برو دیگه دوست ندارم. با شما هستم آقا منصور
حسابی حالم رفت تو قاطی وقتی دیدم به همه نظرها جواب دادید به غیر از من!!!!!
من اعتراف می کنم ......
ای بابا آقا احسان !
۱- از دستم در رفته
۲- اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی
۳- این همه نظرات قبلی رو جواب دادم
۴- حالت رفت تو قاطی یا قوطی؟!!
۵- گذشته از همه اینها٬ اینهمه رفاقت و سابقه دوستی و ارتباط و تعامل و این حرفا همش با یک جواب ندادن سهوی به نظر شما فوت شد رفت هوا ؟!! بابا ایولا !!
ک هبگی برو دیگه دوستت ندارم ٬ اسمتو نمی خوام بیارم...
سلام ...
من یه عمو دارم که ۴۰ ساله آمریکاست ... اومده بود ایران با زنهای فامیل دست داد و با مردای فامیل روبوسی کرد . بعضی از خانومای پر جرات که احتمالا شما هم یکی از اونها را می شناسید دست عموی من را پس زد و بهش فهماند که اینجا ایرانه و ما هم مسلمان ....
اما در مجموع ۳ تا دایی دارم که ۲تاشون آمریکا هستن و یکیشون کانادا هستند . هیچ کدوم اهل دست دادن با زنها و ماچ و بوسه نیستند . دایی بزرگه که ۳۰ سال آمریکا بوده و بقیشون و حتی اون عموم از اول ورودشون به ایران به خانه پدری رفتند و عاشقانه با آنها بودند تا لحظه آخر که با گریه و حق حق از هم جدا شدند ....
می رسیم به پسر خاله شما ! دلایل رفتنش از ایران چه بوده ؟؟ شاید دعوایی چیزی در میان باشه که شما خبر ندارید چون فکر کنم یه آدم خارجی هم بعد از حتی ۱ سال برگرده به کشورش صاف میره پیش پدر و مادرش ....
تولد وبلاگتون مبارک باشه ... دو سال از وبلاگ شما گذشت و ما بیشتر و بیشتر فهمیدیم که :
این قافله عمر عجب می گذرد
یا :
نه این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست .... برفی که به روی و موی ما می بارد .
تلویزیون فقط دوربین خبر ساز ....
زت زیاد
البته این خودشم قاط زده. از کارهای بعدیش که نوشتم معلومه کاملا.
البته یه چیز که باید گفت اینکه اینها بچه که بودن مامانشون فوت کرد( یعنی خاله من) و عامل تفرق و پخش و پلایی شد.
یعنی خونه پدرش میشه خونه پدرش و زن باباش. اوکی؟
جناب آقای منصور خان خوندی ببینی چی گفتن؟...
http://raze-nahofte.persianblog.com
کجارو خوندم؟
در مورد پسر خاله
این کارها اصلا عادی نشده. اصلا این طور فکر نکنید! عناصر اناث فامیل هم باید با کنار کشیدن خودشون به ایشون میفهموندند که اعتقاداتشون چیه.( البته اگه متفاوت هست)
دلیلش فکر کنم همونیه که تو جواب یکی از کامتها نوشتید؛ خونه باباش و زن باباش.
ایمیل من چی شد؟؟
توضیح بیشتری ندارم! صد و هیژده یه عدده. با دو سال میشه ...
بر روی ما نگاه خدا لبخند می زند
هر چند راه به ساحل لطفش نبرده ایم
اتفاق نزدیکه......
وبلاگ زیر رو میگم
یه نامه خفن توش زدن به مدرسه
http://raze-nahofte.persianblog.com
شاید خونه دوستش نزدیکتر بوده. شاید هم ادرس خانه باباش را فراموش کرده. پاراگراف ۲ خط یکی مونده به اخر اما واگر نه اگر و اما
سلام
دورسته دوسال گدشته و لی چون بطور رندوم ارشیو هارو می خونم این و هم خوندم
با این حال تبیرک میگیم