رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

پنجگانه!

-- در ادامه اکتشافات کشف شده به یه چیز قدیمی دیگه هم رسیدم:تفاوت و تضاد تو آدمها خیلی موثر و عالیه که چون مثل تیشه های تیزی هستند که وجود آرام و یکنواخت زندگی رو شیار میزنند تا از تو اون خلاقیت و دگرگونی و دگربینی بیرون بیاد و آدم نیرومند با تضادهای بیشمار جمع نقیضین میشه که که هر موقع از خاصیت به جای خودش که شاید لازمه با قبلی متضاد باشه استفاده میکنه! خیلی بدیهی بود؟!

۴-- در ادامه مطلب قبلی که یادتون باشه راجع به تجربه یه سفر و صحبت با مردم جنوب تو عید بود و : تو اون منطقه یه پسر چهارم دبستانی بود که بهش میگفتن « سید» و میگفتن حاجات برآورده میکنه و مریض شفا میده! از معجزاتش! اونکه یه خانمی بود که ۱۳ سال باردار نمیشد و خلاصه از اونا که همه متخصصین تهران و همه جا سر زده بود و اونوقت این سید به یه شیرینی با دعا و فوت که بعد هم خانم بچه دار شد! منم پرسیدم از کجا معلوم که با اون شیرینیه بوده؟ که گفتن : خانمه هم همینو گفت و اونوقت سید برا اینکه ثابت کنه دعا کرد ، که بچه بمیره و مرد!!! من اینجا حرف از خرافه نمیزنم که مردم منطقه از دوردست میودن که شفا بگیرن و حاجاتشون برآورده شه و مردم اونجام قسم که من شفا یافته اونم!!! خلاصه به ازای هر حاجتم ۲۰، ۳۰ تومن میگرفت که با این حرف همه ما گفتیم که اینم یکی دیگه از اون دکان و بقالی های خرافاته! خودم رفتم که باهاش صحبت کنم گفت: که این خاصیت رو از بابابزرگش به ارث برده و باباش و داداش هاش و بقیه خانواده ندارند که بابابزرگش داشته! بماند که مام گفتیم فال و تماشا که اگه ما هم بخوایم برآورده میکنی؟ که برای ما هم مجانی بود! البته قسطی واسه محرومین اون منطقه هم بود!ما هم یه چیزی خواستیم که بماند چه بود و فعلآ که خبری نیست!بچه های اونجا اکثرآ انسانی میخوندن و ماهم که ریاضی ،نماد نبوغ و استعداد! با یکی از پیش های ریاضیشون که صحبت میکردم میگفت اصلآ رشته ها رو نمیشناسه که بخواد انتخاب کنه که حالا چه پیش آید ولی خب! 
من همسن و سال پسر تو هستم ، تو همسن و سال پدر من هستی. پسر تو درس میخواند و کار نمیکند ، من کار میکنم و درس نمیخوانم. پدر من نه کار دارد ، نه خانه، تو هم کار داری هم خانه ، هم کارخانه ! من در کارخانه تو کار میکنم و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است: وقتی که من کار میکنم ، تو خسته میشوی. وقتی که من خسته میشوم ، تو برای استراحت به شمال میروی. همه کارها به نوبت است: یک روز من کار می کنم، تو کار نمیکنی. روز دیگر تو کار نمیکنی ، من کار میکنم و من...
شاید این باور خیلی از اونایی بود که ما تو مرکز (تهران) این چنینیم .من هم اینها رو نگفتم که آخرش بگم شماره حساب:۰۰۰ آماده دریافت کمکهای شماست و این شاید به تو مربوط نشه و ربط داره به ...! بگذریم که خلاصه تو یکی از روستاها امکان دسترسی به اینترنت هم بود و هرچه پرسیدم چه سایت هایی میرید نفهمیدم که در نهایت آدرس toranjرو بهشون دادم که نمیدونم الان این رو میخونن یا نه!آخرش از دیگر لغات انگلیسی رایج تو اونجا بگم:کپ(cup) و گلاس(glass) لیوان! آرزوی پسرای اونجا خریدن موتور و تفریح موتور سواری!
 
 ۳-- دریا(۵):
خوش نشینان ساحل بدانند          موج این بحر را ، رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند                بحر را ذوق اسایشی نیست
تا دریاست دریا ، به جوش است     شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید           آن زبونی که مرداب دارد

 ۲-- در آستانه جنجال های انتخاباتی و وبلاگ غیر سیاسی ما!
ثابت میکنم که دیکتاتوری و دموکراسی هیچ فرقی ندارند چون در دموکراسی اول رای می دهی و بعد فرمان میبری و در دیکتاتوری نباید وقتت را نفله کنی!

۱--دل است و  باز خیال تو را ،‌ به سر دارد
    که شب ، دوباره ز پسکوچه ها گذر دارد
    دل است و دیده ، چو یک لحظه می نهد بر هم
    تو را و حال تو را ، باز ، در نظر دارد

         علیرضا
نظرات 7 + ارسال نظر
کورش جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 14:07 http://vulturek.blogsky.com/

- خدا می دونه وقتی پیرهرات بند اول شماره ۴ رو بخونه چی می گه !!!

احمد جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 14:12 http://mirror.blogsky.com

خدا رو شکر که این چند گانه ها هست که :

۵- از کشف های جدید خبر دار شیم
۴- دلمون بگیره
۳- به خودمون بیایم
۲- وقتمون تلف شه !
۱- یه حالی بکنیم .

ایمان جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 17:56

کشتی شکست و مردم کشتی فدا شدند
ای ناخدا ، جواب خدا را چه میدهی؟
این ناخدا و کشتی برای همه دریاها!
تجربه سفر و نوشتن و خوندنش خیلی جالبه.کلآ.

پیر هرات جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 19:22 http://pire-harat

در زمینه ی شفا دادن من بهت اطمینان می دم که هیچ کس نمی تونه این کار را انجام بده مگر با اجازه از یک فرد عامل. که این کار مستلزم چله نشینی های مربوط به خود و راهنمایی های استاد این فن دارد. این مورد موروثی نیست باید بفهمی. پس به یقین درمورد اون پسر نمی توان این حرف را زد که می تواند شفا دهد.

درضمن چون مرز بین «خرافات و واقعیت» برای عامه ی مردم کمی مبهم هست پس به راحتی در این مورد اظهار نظر نکن و تشخیص اینکه چه چیز خرافات هست و چه چیز واقعیت دارد را به کسانی بسپار که در این موارد اطلاعات بیشتری دارند.

موفق و پیروز باشی.

منصور جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 19:41 http://toranj

نگفته بودی که آدرس بلاگ رو به اونجایی ها هم دادی! پس به معنای واقعی کلمه اینترنشنال شدیم !

دکتر۲۶ جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 20:31

به واژه هایت واژه آفتاب پلاست رو هم اضافه کن که یعنی آفتاب گردان.پلاست یعنی سلول.یعنی سلول آفتابی یا یه همچه چیزی.

سبحان جمعه 16 اردیبهشت 1384 ساعت 22:32

آدرس وبلاگ رو از یکی دوستان گرفتم و اولین باره که سر میزنم.اولین پستی رو هم که خوندم به نظرم جالب و متفاوت با بقیه وبلاگها اومد .موفق باشید.امیدوارم بازم بتونم سر بزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد