رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

سایه دوست وقت رفتن بود

 

1- حرف که زیاده ، منتها این فیلترینگ مسخره دل و دماغی برای آدم نمی ذاره که مطلب پست کنه. انتخابات مرحله دوم و لاجرم به حکم آراء ، یک نفر جالس روی کرسی ریاست، که میشه حدس زد کیه. 

 

2- کمتر میشد که فاصله دو تا پست من اینقدر طولانی شود، امان از سرشلوغی. امان از دست رئیس روسا ! امان از دوست پیوند گسسته! و در مورد حکایات رئیس ، به همین جمله اکتفا میکنم که:
 "سع
ة الصدر آلة الریاسه " و دیگر هیچ !

 

3- زنده مون که فایده نکرد ، لااقل مرده مون یه جا فایده داشت! یک هفته قبل، یکی از دوستانی که قدیما شاگردم بود ، اومده بود و چند تا مشکلش رو باهام در میون گذاشت. اغلب خانوادگی . مادرش دکترای روانشناسی داره ولی در رتق و فتق امورات بچه ش مونده.( البته منظوری ندارم ها ! توهین به دوستان عزیزی که در این وادی تحصیل میکنن یا می خوان بکنن نشه خدای نکرده ! ) این خانم من رو هم میشناسه. الغرض ، این دوست ما بعد از صحبت با من رفته بود و به مامانش گفته بود فلانی ( یعنی من ! ) می خواد با شما صحبت کنه. که مادر ایشان تمام اصول روانشناسی رو ول کرده بود و احتمالا دو سه تا فحش هم تو دلش به مازلو و بندورا و جان دیویی و اینها داده بود و گفته بود :" بی خود ! تو چرا رفتی حرفات رو به فلانی زدی ؟ بیا ببینم چی میگی" خلاصه ، برای یک دفه هم که شده نقاب روانشناس بازی رو برداشته بود و مثل یک مادر حرف زده بود و به گفته این دوست ما ، خیلی نتایج مثبتی به دنبال داشته. خلاصه اینکه ایندفه من با حرف نزدنم کلی کار کردم !!

 

4- چند روز پیش جایی دعوت بودیم و یک آقا پسری رو دیدم که سال اول دبیرستان بود. مدت زیادی خارج از کشور زندگی کرده بود. نمی دونم چرا این جور بچه ها اینقدر خوبن. ساده ، بی شیله پیله ، صمیمی و راحت. ما تو کشور خودمون با بچه ها چه میکنیم؟!  بهشون ناتو بودن و قهر کردن و بی ادبی یاد میدیم. به طور رسمی ! یک ساعتی که با هم حرف زدیم ، خیلی برام جالب بود. چقدر در مسائل مالی حواسش جمع بود. خاصیت خارجی ها . تو ایران یکی از این حرفا بزنه میگیم خسیسه. راحت استدلال میکرد که این رو نمی خرم یا این کار رو نمی کنم چون هزینه چنانه یا اینکه صرف نداره. اصلا ما به بچه هامون این چیزا رو یاد نمی دیم. فقط بلدن پول پدر و مادر رو نفله کنن!!

 

5- امشب در یک "مراسم جایزه دار" شرکت کردم. خوب بود. بالا و پایین . اشکها و لبخند ها. برای نشاندن لبخند روی لبهای یک نفر ، اشکم در اومد.

 

6- من می خندم ولیکن دلم گرفته، می خندم تا ندانی غم دل من،

استاد ما میگه : یا باید ساکت باشی ، یا اگر حرف میزنی، طنز .  یه مدته دارم رعایت میکنم و معجزه هاش رو میبینم. با جدی بودن کاری پیش نمی ره . بگو ، بخند. این است راه سعادت !

 

7- این را هم برای تو می نویسم ، یه جورایی جوابش رو بده!

 
با خوشه ای از انگور یادت٬ گیراترین شراب جهان را خواهم ساخت.

 

منصور

نظرات 8 + ارسال نظر
نصیر شنبه 4 تیر 1384 ساعت 01:01

سلام
۱. مشتاق زیارت.
۲. استاد ما در عین شلوغی و پر کاری همیشه در دسترس است.
۳. المومن نفسه فارغ عن شغله.
۴. خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
کاندرون خانه ام ابر است و بیرون آفتاب.
۵. مشتاق بند اول

شازده خانوم شنبه 4 تیر 1384 ساعت 01:39 http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام....مرسییییییییی عالی بود...من برای ورود به وبلاگم به مشکل بر خوردم.شما با چه اکانتی میای؟؟

یه آدم شنبه 4 تیر 1384 ساعت 11:03

حضرتعالی تو نستید این چیزها رو تو مد.... به بچه ها یاد بدید

[ بدون نام ] شنبه 4 تیر 1384 ساعت 18:56

همیشه این پاراگراف آخر برای من جذاب بوده(شما هم که بدتون نمیاد !)
مخصوصا با خصوصیاتی که از شما سراغ دارم.

علیرضا انصاری شنبه 4 تیر 1384 ساعت 22:09

به دل نشست!!!

صادق دوشنبه 6 تیر 1384 ساعت 11:46 http://restart.blogsky.com

از یاد نبر که از یاد نبردمت!

باران سه‌شنبه 7 تیر 1384 ساعت 06:21

گریه ی درونم را نمی شنوی
چرا که لبانم به خنده گشوده است .

عزیزالله حافظی چهارشنبه 21 دی 1384 ساعت 23:23

من از بر نا مه شما خیلی خوشم میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد