رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

ماجراهای امروز


1- تا حال کار عبثی کرده اید که خودتان از قبل بدانید بیهوده است؟! لابد میگید این دیگه کیه! اگه میدونی بی فایده ست برا چی انجام دادی. ولی من کردم. نمی دونم چرا . امروز نامه ای نوشتم یا بهتر بگم نامه ای را جواب دادم که با قاطعیت می دانستم دارم کار بیهوده ای میکنم. نمی دونم . مثل اینکه یه وقتهایی عقل انسان زایل میشود. و کارهای خبط میکند. از دست خودم کلافه شدم.

 

2- امروز روز بسیار شلوغی بود برای من . باور کنید وقت دستشویی رفتن نداشتم! نماز ظهر که می خوندم ، سه بار پیجم کردن ، دوبار تلفن زنگ زد! در عرض این سه دقیقه ! ناهارم را با پررویی تمام سر جلسه خوردم که علاوه بر رئیس کوچک ، رئیس بزرگ هم در این جلسه حضور داشت! خیلی جرات میخواست این کار! اگه از فردا منو ندیدین  ، حلال کنین! رئیس جدید به این چیزا حسابی حساسه. تاخیر ورود ، چرت زدن سر جلسه ، حرف زدن سر جلسه ، چیز خوردن سر جلسه ،  .... زیادی خوردن سر جلسه ! ، خارج موضوع حرف زدن ، زیاد حرف زدن ، سر تکان ندادن،  در مباحث شرکت نکردن ، در مباحث شرکت کردن ، انجام ندادن تکالیف محوله ، زود رفتن ، وسط جلسه بیرون رفتن ، تلفن و موبایل جواب دادن ، خندیدن زیاد ، دنبال نکردن مباحث و هی تکرار این سوال که :"جمع بندی بحث چی شد" !!! که الحمدلله و المنه من همش رو مرتکب می شم!

 

جلسه یک و نیم ساعت بیش از سقف دو ساعته و نیمه اش (!) طول کشید و من به حکم ضرورت کارهام موند که امشب تا ساعت 2 باید بشینم پای کامپیوتر و انجام بدم. ولی خدا رو شکر ، راضیم. از ساعت 7 صبح تا 8 شب یک دقیقه وقت پرت ندارم. اغلب در یک زمان دارم دو تا کار انجام میدم ، اگر سه تا نباشه.

 

3- بهم می گن ازدواج کنی ، آدم می شی !! وسط این هیر و ویر ، یکی از دوستان ما رو یقه کرده بود که : " یک مورد خوب سراغ دارم ، یالا بجنب"!! من هم گفتم فعلا بذار برم دستشویی از صبح تا حالا نرفتم ! و ساعت 7 بعد ازظهر بود ! نمی دونم ، ازدواج آدم رو سر به راه میکنه؟! همسری هست با این سیستم کاری بسازه؟ من ساعت 3و 4 خونه برو نیستم!

 

4- الغرض ، وسط این روز شلوغ خفن ، من احمق وقت گذاشتم به نوشتن نامه ای که شرح آن رفت که بعدا بتونم به حماقت خودم تبریک بگم ! بسه دیگه ! زیاد به خودم فحش دادم!

 

5- امروز مادر یکی از دانش آموزها زنگ زد و گفت پسرش تو خونه زود از کوره در میره و با اهل خانه درگیر میشه و اخیرا بددهنی میکنه. خواست که باهاش صحبت کنم و نصیحت کنم ! می دونین که یکی از کارای مهم ما نصیحت کردنه که 99 درصد موارد هم موثره !! پسره رو صدا زدم گفتم :" مرتیکه الاغ احمق بی شعور کثافت ! حمال گوساله !  چرا تو خونه فحش میدی؟!"  و اینچنین بود که مشکل حل گردید !

البته این رو برای مزاح گفتم ، برخورد واقعی یه جور دیگر بود ! نوع فحشها فرق میکرد !

 

6- هنوز هدیه روز مادر نگرفتم ! راهنماییم کنین.

 

7- توانستن خواستن است.

 

منصور

فدای سرت اگه دلمو شکستی

ایستگاه اول )

 

ای آخرین ، تنهاترین ، آواره ی عاشق

هر شب عمرم ،همراه با من ، ستاره ی عاشق

تو بودی و هستی هنوز سهم من از این روزگار

 

ایستگاه دوم )

 

نمی دونم چرا هیچ جوری  نمی تونم به این کسانی که روانشناسی تربیتی و مشاوره و از این چیزا خوندن اعتماد کنم! همش فکر میکنم از سر استیصال همچین رشته ای رفتن و افراد تیز هوشی نیستن. و مطالبشان هم یک مشت یاوه ست ! بس که به چشم خودم دیدم. ولی متاسفانه زورشون پر زوره !! حرف بزنی محکوم میشی به سنتی بودن و مخالفت با هرگونه تغییر و پیشرفت و علمی(!) شدن ماجراها !

دیشب یکیشون اومده بود توی برنامه صندلی داغ . یه مثال قالبی تکراری که همشون میزنن رو گفت و دیگه هیچ حرف جدیدی نزد.

گیر کردم خلاصه. یه جور دیگه فکر میکنم . راه برون رفت از مشکلات روحی ، تربیتی ، اخلاقی را چیز دیگر میدانم ولی همه می خواهند با این متدهای کتابها بروند جلو. در این علم هم 50 سال از غرب عقب تریم. زعمای قوم دارند روشهای سالیان قبل اونها رو سق میزنن بدون توجه به اینکه ما اون مبانی رو هم نداریم . لااقل حضرات آپ دیت ! برید مسائل روانشناسی روز رو هم بخونین ببینین روشهای جدید چیه و ببینید که چقدر از همون روشهایی است که در دست ما بوده و خودمون داشتیم .

خدایا ! شکایت به خودت می برم . چرا هر چه نالایقتر ، بالاتر . چرا هر چه کوته فکرتر ، رئیس تر. چرا هر چقدر احمق تر ، پست کلیدی تر. قانون بشره ؟ توی برزخ همه چی سر جاش قرار می گیره ؟!

 

ایستگاه سوم )

 

وبلاگ نویسی هنگام انتخابات نوشت :"کاش همیشه انتخابات بود "

مردم یک روستای دور افتاده در استان کهکیلویه و بویراحمد به خبرنگاران گفته اند: "مسوولان ما را فقط برای رای دادن می خواهند"

 

ایستگاه چهارم )

 

بچه های مدرسه رو بردیم شهرستانک . کوه پیمایی و راه پیمایی از طریق قله توچال بسمت روستای شهرستانک در کیلومتر 55 جاده چالوس. برنامه ای یک روز و نیمه که کاملا جدی و مردونه است. باورش سخته که تعداد زیادی دانش آموز این راه طاقت فرسا رو طی کنن. و احساس مسرت بعد از اتمام که با نگاه به پشت سر به آدم دست میده.

شب در یک مدرسه ساکن شدیم. چند خانواده هم آنجا بودند . متفاوت بودن سیستم ما برایشان خیلی جالب بود. کلی رفیق شدیم. معمولا این جور مواقع در اردو ها ما دعوا مرافعه داریم که : « آی ! سر و صدایتان مزاحم است ، بگید ساکت باشن و... »  ولی این دفعه اینطور که نشد هیچ ، آخر کار به ما هدیه دادند. بدو ورود میوه تعارف کردند . موقع رفتن صف کشیدند برای خداحافظی.


موقع برگشت تعدادی از بچه ها راهی را که باید طی میکردند تا به ماشین ها برسند ، اشتباه رفتند و گم شدند . و آغاز داستان دنبال گشتن های ما. مخلص کلام اینکه با دوربین شکاری از بالای یک بلندی همه روستا را زیر نظر گرفتیم تا گمشده ها را بیابیم ! این طرف رو بگرد ٬ اون طرف ٬ جاده های اطراف . عملیات جستجو(!) و یافتن یک ساعت و نیم به طول انجامید و تا این زمان ماشینهای برگشت به حکم ضرورت راهی شده بودند. و من ماندم و آنها و کنار جاده چالوس . دست بلند کردن برای هر ماشین بزرگتر از سواری که ما را تا یک جایی که لااقل موبایل آنتن بدهد ببرد. و برگشتن ما داستانی شد بس بدیع. مترو کرج تهران را نیز به قدوم خود مزین کردیم ما که تا حال سوار نشده بودیم .

 

ایستگاه پنجم )

 

با رئیس سابق رفتیم و سخن ها راندیم و بر عمر تلف کرده تاسف خوردیم ! رستوران شیوا !

 

ایستگاه آخر )

 

در آستانه مسافرت مشهد ، انگار دوباره عوامل ماوراء الطبیعه دست به کار شدند ! یک چشمه ش رو توی شهرستانک دیدم. یک نفر سر راه بچه هایی که مسیر رو اشتباه رفتند سبز شده و راهنماییشون کرده . من رو هم میشناخته ! وسط بیابونی !  اسم من رو می دونسته و ارتباط ما رو بهم خبر داشته . چقدر احتمال داره؟!

 

پیاده شیم )

 

روزی دل من طویله بوده ست ای دوست                                        «رسول یونان»

 

منصور

 

پوشیده چه گوییم ، همینیم که هستیم

 

1- روز زن و روز مادر را تبریک میگم خدمت همه آشنایان و دوستان ، مادر ها و همسرهای دوستان عزیزی که وبلاگ را میخوانند.

 

2- امشب برادر و خواهرم اومدن خونه ما. برای تبریک روز مادر و دادن هدیه. من هیچی نگرفته بودم. وقت نشد. البته فقط این نبود. من به طور کلی در زمینه هدیه گرفتن آدم بی شعوری هستم. حالیم نیست. تولد یک نفر ، مناسبتهای اینجوری ، اصلا مقید نیستم سر وقت هدیه بدهم . مثلا هدیه روز مادر رو دو هفته بعد میدم. امسال هدیه تولد خواهرم را بعد سه ماه دادم ! نمی دونم کار خوبیه یا نه! مسافرت میرم سوغات موغات آوردن تو کارم نیست . اینجوریه دیگه.

 

3-  عقاب تیزپر دشتهای استغنا

     اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی

 

آره ! با یکی از دوستان خارج کشور چت میکردم، این شعر رو برام نوشت. خوب که نگاه میکنم میبینم همینه. عقاب تیزپر نیستیم ولی اسیر تقدیر می شیم.

 

4-  چقدر بشر به درمان عشق درمانده ست

     مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده ست

 

فیلم بی نظیر "مادر" اثر بزرگ مرد عالم نوشتن و فیلمسازی ، شادروان علی حاتمی ، امشب پخش شد و برای بار ششم یا هفتم دیدم. در این مجال نمی گنجه ولی می تونم دوساعت در موردش حرف بزنم. عالی ، همین . " مادر مرد از بسکه جان ندارد "

 

5- قراره برم به یک مسافرت دو روزه . اطراف تهران . همراه با دانش آموزان مدرسه. تا خدا چه خواهد.

 

6- ...

 

منصور

معلم و معلمی


1- امشب خیلی کار دارم ، دو تا گزارش باید تهیه کنم ، ولی بی خیال ! حرفام گیر کرده باید بزنم ! چی کار کنم؟

 

2- خیلی سخته جایی باشی که حرفت رو نفهمن، یه جور دیگه فکر کنن و از قضا اشتباه هم باشه . خیلی مشکله کنار افرادی بودن که یه جور دیگه فکر میکنن. مفهوم زجر و عذابه.  مانده ام سخت عجب.

 

3- آقا ! چرا این حرفا رو نزنیم؟ می خوام بگم.  قبل انقلاب امریکایی ها اتوبان ساختن تا الآن آخ نگفته. اتوبان پارک وی ( چمران فعلی) ، اتوبان شاهنشاهی (مدرس فعلی) ، اتوبان تهران قزوین. کاملا با حساب و کتاب و رعایت مسائل فنی راهسازی و روسازی. شیب مناسب ، زهکش مناسب ، پیچهای درست ، دید کافی ، یکنواخت نبودن مسیر ( خواب نرفتن راننده) ، شیب عرضی (دور ) صحیح . تا حالا تو این اتوبانها آب گرفتگی و آب افتادگی یادتون میاد؟

 

اما اتوبانهایی که بعدا ساخته شده ! اتوبان ساوه ، اتوبان زنجان قزوین رفتین؟ قرص خوابه . راست و یکنواخت . قطعا خوابت میبره . اینا فکر کردن اتوبان خوب باید صاف باشه و لابد کلی هم به پیچهای ملایم عمدی اتوبان قزوین ایراد گرفتن ! زمستون یک بارون معمولی میزنه بسته میشه. آب روی روسازی میمونه و یخ میزنه. اتوبان نیایش هم همین مشکل رو داره. شیب  اتوبان یادگار خیلی زیاده و من به شخصه هر هفته یک تصاف رو می بینم که به این علت ایجاد شده. اتوبان رسالت ، دید ناکافی ، خروجی های خطرناک ، روسازی داغون . نمی دونم باید به کی گفت ، کجا رفت ، چیکار کرد. شاید هم نباید این حرفا رو زد !

 

4- یکی از دوستان میگفت که از بستگانش ، یک نفر که علی الظاهر تاجر هم هست ، اومده بره افغانستان ، بهش ویزا ندادن و برگردوندنش ! قضاوت با خودتان !

 

5- می خواهم راجع به معلم و معلمی بنویسم. این هم از حرفایی هست که بدجور بیخ گلوم گیر کرده و بغض هر روز منه و یه جایی می خوام که فریاد بکشم و کجا بهتر از وبلاگ!

همه از مقام شامخ معلم تقدیر میکنن ولی این شغل اصلا جایگاه اجتماعی نداره. سر این قضیه اعتصاب معلمین به خاطر حقوق ، این جایگاه اگر چیزی تهش مونده بود رو هم مالوندن به هم!

شهریاری یه برنامه داره که آدمها رو دعوت میکنه در مورد شغلشون حرف میزنن. یک قسمت ناشنواها و مربی هاشون رو دعوت کرده بود . یک نفرشون پرستاری خونده بود و در حال حاضر معلم ناشنواها بود. شهریاری این آدم رو معلم معرفی کرد. مادرش همون موقع زنگ زده بود و گفته بود پسر من پرستاره ، معلم نیست ! فورا این اشتباه رو تصحیح کرده بود. معلم بیچاره اینقدر بدبخت شده که کسی حاضر نیست یک دقیقه اسمش رو اون بمونه!

 

برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو هم یک آدمهای بی ربط و ضعیفی دعوت میکنن در مورد مسائل آموزشی مملکت نظر بدن که آبروریزی شدید ایجاد میکنن برای کل آموزش و پرورش مملکت.

 

در این سالهایی که معلم بودم و یا مشاور ، اولیاء دانش آموزها خیلی احترام بهم میذاشتن و تعارف تیکه پاره ما میکردن . ولی همیشه تو صورتشون و نگاهشون خوندم که این حرفا تا موقعی هست و به دلیلی هست که بچه شان زیر دست ماست و کارشون گیره. و منو میخوان برای اینکه بچه شون رو خوب ترو و خشک کنیم ! بچه ای که با اخم آویزوون و داد و بیداد میرفته خونه ، ما نصیحتش کنیم که میره خونه خوب باشه که مامانش راحت تر باشه ! باور کنید به همین سادگی و در همین حد چیپ ! یک کلام اینکه اولیا ما رو به عنوان سرگرم کننده بچه شون میدونن نه به عنوان یک انسان والا که جانشین پیامبر است و شغلش انبیایی است و از این حرفا !

هیچ وقت یادم نمیاد که پدر یا مادر دانش آموز خارج از مسائل مدرسه وصرفنظر از معلمی ، روی ما حساب کنه. هیچ موقع یک پیشنهاد جدی در یک کار که تخصص ما یا مشورت ما را بخواهد به ما داده نشده. به خاطر بچه شون خم و راست میشن و احترام شدید میذارن ، ولی واقعا ارزش و جایگاه قائل نیستن. حالا خدا رو شکر که مهندسیم و همه میدونن، وای به حال کسانی که مرکز تربیت معلم رفتن و بعد معلم شدن.

مجمل گفتم ، فرصت بیشتر نوشتن نیست. باشه بعد...


۶- حیفه از فیلم فوق العاده «مهمان مامان» که امشب پخش میکنه چیزی نگم. با بازی فوق عالی گلاب آدینه و ژاله علو .

فیلمی عمیق و سرتا سر نمادین. مادر یوسف بهش فحش داد ٬ کتلت هم داد براش ببرن.
بعضی صحنه هاش خیلی روم تاثیر داشت.

۷- نمی دونم٬ نباید اینجور میشد . ولی خودت خواستی. بخدا دلم آشوبه...

۸- دوباره و دوباره ، رویای نیمه کاره

  اما چه فایده داره ، رویای نیمه کاره

 

منصور