بوی ماه رمضان می آید. امشب یک کیلو زولبیا بامیه خریدم بردم خونه واسه سحر. خدایا شکرت که دوباره شب اول ماه مبارک رو درک کردیم. من که می گم فردا اول ماهه. شما چی دیگین؟!
|
|
شبهای قدر امسال چیکار می کنی؟ نگاه که می کنی کارهات تو شب قدر تا اینجا که "کاسبی" بوده. ول بچرخ ، یه شب برو چرت بزن ، زور بزن بیدار بمون ، دعا بخون ، نماز بخون که خدا ببخشدت ! که رحمت الهی بریزه سرت ! نمی دونی تو قرآن چی هست، یه ذره ش رو نخوندی و فکر نکردی ، هی بگیر رو سرت بگو " بک یا الله " .میری دکتر بهت نسخه میده عوض اینکه بری داروخانه دارو ها رو بگیری بخوری ، نسخه رو می گیری رو سرت هی می گی : آموکسی سیلین ، آموکسی سیلین ! انتظار هم داری خوب بشی!!
چه شبها پاتوقی رفتی مراسم احیاء . بریم مسجد ا.... ، بریم مسجد کـ....، بریم حسینیه ..... ، بریم مدرسه ..... ، پاتوقی ، چون رفقا می رن ، چون بعدش کلی آشنا میبینی و سلام علیک می کنی ، در جریان قرار میگیری که کی با کی رفت ! کسی زمین نموند! کله پاچه میرید! به اسم عزاداری و سخنرانی و مراسم شب احیاء ، مزخرفات و اراجیف تحویلت میدن، تو هم دلت خوشه که معنویت کسب کردی ! لابد مقدرات یک ساله ت رو هم به بهترین صورت رقم زدی دیگه ! می خوام امسال شبهای احیاء برم بشینم وسط پارک گفتگو (!) و جزواتم رو بخونم. فکر کنم . قرآن بخونم. مغبونم؟ محرومم؟ یا اوناییکه این جلسات رو تشکیل میدن مغبون میشن که یک نفر از مشتری هاشون کم میشه؟!
من که به اون صورت چیزی سرم نمیشه ولی گمان نکنم اینطور باشه که یک سال واسه خودت بچرخی اونوقت یک شبه همه کارات رو ردیف کنی . نمی دونم...
ان شاءالله از این به بعد زود به زود پست می فرستم. همه گرفتارن. اعضا نیستن تقریبا. عضو جدید هم کیمیاست. پیدا نمیشه . کجایید ای یاران من!
دوست عزیز ما – علی درویش – بر اثر یک سوء تفاهم وبلاگی از ما رنجیده. اما قدرش اینقدر هست که در یک پست به این موضوع اشاره کنم و دلجویی کنم. امیدوارم دوباره با وبلاگ آشتی کنه. به حق نون و نخودی که با هم خوردیم تا حالا !
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
منصور
امیدوارم ماه رمضان امشب پر بارتر از هر سال باشه یا حق به منم سر بزن
بیخیال منصور :)
سلام
قرآن نور است و هدایت. قرار نیست کاری کنی قرار است کاری کنند.
الباقی التماس دعا
یه کم خجالت میکشم اما میگم ... تو اینهمه سال که فهمیدم شب قدر چی هست پارسال اولین بار بود که رفتم به یه مسجد... اولش اینقدر خوب بود که حد نداشت... نمیتونم تعریف کنم که چقدر حال کردم اما باور بفرمایید اون قسمت که یکی یکی چهارده معصوم رو صدا میزد اونموقع که ملت قرآن رو سرشون گذاشته بودن قدر یه قرن برام گذشت... خود من که قرآن نذاشتم سرم... به نظرم اصلا کار جالبی نبود... تنها بخاطر همین قضیه اصلا دلم نمیخواد امسال برم مسجدی جایی... تنها اشکهای اونشب بود که برام قشنگترین لحظه ها رو ساخت..اون لحظه که دیگه از هیچکس خجالت نمیکشیدم واسه اشک ریختن که اونو فکر کنم امسال تو خلوت خودم بیشتر ازش لذت ببرم... ظواهر این امر خیلی بچه گانه است... چیز دیگه ای تو این شب نهفته است که انشالله لایق باشیم که خدا بهمون نشون بده...التماس دعا آقا منصور
تحلیل به تفکربرانگیزی بود از شبهای قدر!
التماس دعا
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است
جناب منصور عزیز،
به قول معروف فصل رونق بازار شکسته دلی مبارک!تشکر که از اول ماه خوب جوری حواس آدم رو جمع شب قدرش کردید تو فکرم امساله نسخه رو به هر قیمتی ولی نه از هر بازار و ناصرخسرویی بگیرم ! خود طبیب ما رو دریابه ، اگر بخواهد...!
دوم حیف که هرازگاهی فقط مجال در حد کامنت! و مام همچنان ارادتمند.
آخر کلام به قول شوقی:
ماه رجبم ، جمله به عصیان بگذشت
مانند رجب هم مه شعبان بگذشت
گویم رمضان کنم تلافی آن را
شوال بگویمت که چون آن بگذشت
یا علی!