می دانم ، می دانم که دیر به دیر پست می دهم و خوانندگان عزیز که مراجعه می کنند دست خالی بر می گردند.بر من مگیرید! تنها ماندم تنها تر از خدای تنها ! کسی از یاران نمانده. نه وبلاگ نویس مانده و نه نظر نویس. فقط کارهایی که با موس قابل انجام باشه ! کیبورد ممنوع !
تنها هم میشود. مگر اینهمه افراد وبلاگ یک نفره نمی نویسند؟ منتها سخت است. یک شب در میان مطلب بدی. باور کنید نعشم میرسه خونه. خیلی خیلی خسته هستم. حداکثر شبی 5 ساعت می خوابم . نمی دونم چرا کارهام اینقدر زیاده . شدم مثل داستان ملک جمشید و پیرزن جادوگر! هر چه سر دیوها را قطع می کرد جاش دو تا سر، سبز میشد. من هم هر کاری می کنم کارهای بیشتری سبز میشود .
روز یکشنبه ، معلم هندسه ما ، آقای خدابخش ، آمده بود مدرسه. ایشان را بعد از مدتها دیدیم. مطالبی هست برای گفتن که در این مقال نمی گنجد. یعنی می گنجد ولی خواب امان نمی ده. دیشب هم رفتیم یک مهمانی که حرف برای گفتن داره. باشه تا فرصتهای دیگر.
بخوان پرنده ، سکوت بهار جانکاه است
منصور
سلام
مرسی ولی همیچیز واسه دفعه بعد که اومدم میگم!!!!!!!!!!!!!!
همش که شد باسه دفعه بعد که...
نظر من هم باشه باسه یه وقت دیگه!!!
سلام آقا منصور طراحی جدید مبارک انهم یک کار با کیبورد به خاطر دل شما با اجزه زت زیاد.
همه عمر تلاش کردم ،
که بگویم : خدا در همین نزدیکی است .
باد آمد ، طوفان شد .
کاکتوس پشت پنجره افتاد .
آه ... خداتان با باد رفت !
خیلی خودتون رو ناراحت نکنید واجب نیست هر دوشب یه پست بفرستید..به بقیه بر نخوره اما من هروقت می اومدم اینجا در صورتی پست رو میخوندم که نویسنده اش اقا منصور باشه... نمیدونم چرا اما با نوشته های شما ارتباط بهتری برقرار میکنم همیشه... خسته نباشید
سلام حضرت منصور
استاد خدابخش چطور بود؟ چطور آمده بود مدرسه؟ گفتنی نغز چه داشت؟
سلام ...
من خسته شدم هر روز به امید مطلب جدید این وبلاگ رو باز کردم ... اگر حوصله نوشتن ندارید درشو تخته کنید بریم دنبال کارمون !!!
زت زیاد