دست تو زخمی ، دست من پینه
تو داس خشمی ، من پتک کینه
خوب ، اینقدر پست نفرستادم که دیگه روم نمیشه! یه مدت هم که فعال نباشی ، پشتت باد می خوره و شروع مجدد سخت میشه.
پشتیبان فنی یه دستی به سر و روی وبلاگ کشید و یه رنگ و رویی پیدا کرد.
حرف و بحث زیاده ، نمی دونم از کدوم شروع کنم. اعضای جدید که قرار است اضافه شوند را بنویسم یا گله کنم از یاران نیمه راه که ما را گذاشتند و رفتند.
حکایت رئیس بنویسم؟ ارزش داره؟ استادی می گفت : انسان باید یا سخنی دلپذیر داشته باشه یا دلی سخن پذیر. خدارو شکر این رئیس جماعت هیچکدوم رو ندارند !
بقیه ش بمونه برای بعد !
اما همیشگی تویی ٬ ستاره ی دنباله دار
منصور
سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.
سلام
سال نوتون مبارک
صد سال به از این سالها!
سلام
بالاخره چشممان به پستتان منور گشت !
باز هم منتظر هستم !
ارادتمند
چشم خودم هم منور شد!
درود بر حاج منصور گل،
۱- منصور جان البته این شعر مساله داری که نوشتی قشنگ است اما ظن غالب من این است که مصرع دوم «تو داس خشمی من پتک کینه» باشد!
۲- دست پشتیبان فنی درد نکنه.
۳- درست که یار با ما بی وفائی می کند اما سوگند به نور که بنده شما را در نیمه راه نگذاشتم. ما در اول راه مانده ایم عزیز چه رسد به نیمه آن، به قول شاعر گفتگو آئین درویشی نبود.
۴- البته بند ۳ برای محکم کاری بود وگرنه من که میدانم منظور شما حقیر نیست!!!!! ضمنا یک شاعر خیلی!!! شهیر هم می گوید : دلم روی زخمش نمک می زند خودش با خودش نی لبک می زند!
۵- مشتاق دیداریم و تشنه نوشیدن از سر چشمه های حکمت منصوری. ما را هم به دیداری بنوازید، گرچه بهانه عید باشد و نوروز کهنه شده.
سلام حاج محسن
راست می گی ٬ نمی دونم چرا نوشته ام «زخمی» اشتباه لپی بوده
یار با ما بی وفایی میکند ٬ یک دو چندی خودنمایی میکند
ور نه با تو ماجراها داشتیم
یک شاعر شهیر تر می گوید:
هی بل بل بل بل بل بل بل بل ........
جناب منصور عزیز،
اول از همه همون شکایت همیشگی از دست زمون که...
کسی که رسم سفر می نهاد اول بار
چگونه ریشه برید از دیار و رشته ز یار؟
بر آن سرم که گر اشکم مدد کند ناچار
« به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم»
به کوچکترین لحظه فراغت که میسر شد سری به ترنج زدم و دیدن پست شما بسیار سبب شعف شد.
دل من ! دشت پر از آهوکان شد تا چند
تو و در قلعه ی یک یاد حصاری بودن؟
آتش عشقی از امروز بتابان تا کی
زیر خاکستر پیراری و پاری بودن؟
خلاصه توی ترنج رییس جماعتش (برخلاف بقیه رییس جماعتا!) سخن دلپذیرش آبروی وبلاگه ورونق اون ولی فقط به اون امید که دوباره بادی نیاد و به پشت آدم نخوره که اون وقته که سخته تا ...!!! از یاران نیمه راهم که اگه خدا بخواد و همین روزا یه وقت کوچولویی پیدا بشه حتمآ از میون بر برای ادامه راه میرسم کای کاروان آهسته ران(آهسته تر از این!!)!!!
همچنان حرف و بحث زیاد و درد دل فراوون ...
ولی آخر کلام از منزوی برای دلی سخن پذیر:
چه شد که دور شدیم آن من و تو زین تو و من؟
حرف شعر ! حریف شب شراب کهن !
خوشا دوباره خوشا با تو با تو جام زدن
«خدای را مددی ای رفیق ره ! تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم»
سایتون همچنان مستدام.
اوهههههههههه....رفت تا این ((بعد)) برسه... وعده سر خرمن ندید اقا منصور... :)
به مرگ گرفتید خوب به تب راضی میشیم.
بابا ده سال بعد باید دومیش بیاد ؟
ساملک
دوست داریم شما رو زیارت کنیم اونم ار نوع با معرفتش ولی نه فرصت در م... مهیا میشه نه جای دیگه . دل خوش داشتیم به همین مجاز مکان که آن هم از ما دریغ میفرمایید .
نقلی نیست ...
قال داش آکل : وقتی مرد غم داره یه کوه درد داره
زت زیاد