رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

مارو با قطره ی اشکی میشه لرزوند و ویروون کرد

 

1

باور کنید در یک ماه گذشته ، این اولین شبی است که زود اومدم خونه ( ساعت 9:30 شب ) و کاری هم ندارم، تونستم بشینم سر نوشتن وبلاگ.

2

از روی خوانندگان خجالت می کشم. وبلاگی رو که با خون دل(!) بزرگش کرده بودم ، مطلب براش پست نمیکنم و خواننده ها دارن آب میرن.

3

قویتر سببی که باعث شد دست به نوشتن ببرم اینکه امشب توی اتوبان یادگار ، پاک فلان شد به اعصابمون ! من هم که غر زدنهام توی وبلاگ معروفه !

4

یکسری کارها دست یک مشت .... است ! ببخشید صریح و سریع حرف زدم. باند شمال به جنوب اتوبان یادگار – روی پل- چندین ماهه که در قسمت اتصال دو قطعه از پل ، یک دست انداز ایجاد شده و درستش نمی کنن و کیلومتری ترافیک میشه. نمی دونم عمدیه یا مسوولین مربوطه ...  تشریف دارن! اینهمه مردم بهشون فحش میدن ، نمی ترکن؟! بگذریم که اصلا این پل کی و چجوری و در چه مدت و... ساخته شد. دیر زمانی نیست. یادمه...

5

گفته بودم دزد اومد خونمون. هر روز ابعاد جدیدی از دزدی این بابا معلوم میشه. به مرور می فهمیم یه چیز نیست میریم یقه ش میکنیم و اعتراف میکنه ! شده عین این فیلم های کمدی. شکایت هم نکردیم از دستش . خونه رو فروختن برن گورشون رو گم کنن نمی دونم چرا دست دست میکنن .

6

آلبوم "حسرت پرواز" قشنگه! غیر از سه تا آهنگ آخر. مخصوصا خود شعر حسرت پرواز.

7

خیلی وقته که دستم رو آلوده نکردم و در مورد رئیس ننوشتم ! رئیس کلا خیلی خوبه! دوتاش از یکی بهتره. رئیس در سایه که معرکه ست! رئیس با مدل هزار دستانی که آخرشه. نمی دونم چرا هرکس داعیه دار یه چیزایی هست، به قدرت که میرسه از همه روسای قبلی بدتر عمل میکنه ! حالا این سوزش نداره ، چون در کشور ما عادیه، این کارها رو با ادعای دین و مصب انجام بدی خیلی ...

8

برزیل حذف شد خوشحال شدم! باعث بشه که "علی دایی" برزیل هم کنار بره! منظورم "ماریو زاگالو" ست !  حالا یه بار سال 1970 تیم رو قهرمان کردی بیا بگیر مارو بزن ! از تیم ایران هم نگیم که نشخوار کردن است! خداکنه پرتغال قهرمان بشه بگیم ما تو گروه قهرمان جهان بودیم که بالا نیومدیم وگرنه ...! ولی عشق است " فیل بزرگ" . منظورم اسکولاری ست. شخصیت قابل احترامی دارد . خیلی مقتدره. می بینمش حال میکنم. من که میگم تیمش رو قهرمان میکنه. با همون جنگ های روانی .

9

یه فحش هم به راهنمایی رانندگی بدم که بی نصیب نمونده باشه !  فقط بلدن بریزن توی اتوبانهای بالا شهر و برای نبستن کمربند ، حرف زدن با موبایل و جدیدا توی چمران " رفتن لنگ ماشین روی محدوده ویژه" تند تند جریمه کنن. اونوقت یه آش خور نمی زارن سر تقاطع هایی که ماشینا بهم گره می خوره و راه قفل میشه. گویی وظیفه شون این نیست. امروز یه صحنه دیدم که براتون بگم بد نیست. یه تصادف شده بود و ماشینها رو هم کنار نکشیده بودن ( البته کار درستی کردن ، من یه بار کشیدم کنار حقم پایمال شد ) افسره اومده بود ، 100 متر پایین تر وایساده بود با یکی حرف میزد ( نگاه کردم، حرف کاری نبود، بگو بخند بود) نمی اومد رسیدگی کنه . ترافیک هم وحشتناک. البته یه بار یکیشون بهم گفت دستور داریم نیم ساعت معطلشون کنیم بعد بریم سر صحنه تصادف. چون اولش حرارت بالاست ، تا نیم ساعت ای بسا آشتی میکنن که هم کار پلیس کم میشه هم به نفع بیمه ست! اینم وضع این ماجرا. تعدادی از ماشینا از لاین روبرو میرفتن و راه اونا رو هم بستن و ترافیک گره خورد. هیچ امیدی به پیشرفت کشور ما نیست چون توش یکسری ... هستن که روی دو پا حرکت میکنن !

10

خیلی با این تک مصرع حال میکنم :

                                                 فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته

 

منصور

نظرات 14 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 00:52 http://www.taraneh68.blogfa.com

سلام
وبلاگتون خیلی جالبه. به من هم سر بزنید
موفق باشید

محمد مهدی دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 14:41 http://pire-harat.blogsky.com

بعد چندین ماه و اندی سلام(البته از نوع وبلاگی)

این وبلاگ جدیدتون ( زیب+ا+تر ) از قالب قبلی است. (ببخشید مثل این که این جا نباید تکواژ نویسی میکردیم!)
فعلا تو باغ حال و هوای وبلاگ نیستم تا صحبت خاصی داشته باشم. فعلا سلام.
اما قبلا گفته بودید که این شیوه شماره گذاری شما توی همه وبلاگ ها مد شده. خب خوبه دیگه! آدم در باره هر مطلب که بخواد نظر بده راحت میگه در باره مطلب ( x | x € N ) باید بگم که ....

بله شما تحت تاثیر کنکور باید هم اینجوری شماره گذاری کنی!

نصیر دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 17:56

سلام
شما که تحویل نمی گیرید اقلا ما برای خودمان نوشابه افتتاح کنیم.
مطلب داغ و قشنگی بود فکر کنم اگر نیم ساعت بعدتر می توشتید؛ تیزی و تندی آن کمتر می شد.

کار ایران با خداست.

مشتاق دیدار آرام.

چشم ! چند تن از دوستان به تعریض یا به صراحت گفتند که چرا حرف بد زدی تو وبلاگ. چشم ! سانسورش می کنیم که ما به خود سانسوری دچاریم!

رسول دوشنبه 12 تیر 1385 ساعت 22:15 http://totanj........

یه زمانی میگفتن مملکت ما امام زمانیه ! ولی کار از امام زمان هم گذشته . واقعا خود خدا داره مملکت ما رو پیش می بره بعدا ملت میرن خدا رو با قوانین نظم و علیت و این حرفها اثبات می کنن. ..
شما هم اگه نیم ساعت دیرتر می نوشتی و یه آب به دست و صورتت می زدی و زیر کولر می نشستی هم به نفع خودتون بود هم ما نه؟ بالاخره حرص خوردن هم می تونه یه راه لاغری باشه!!!بعضی چیزها ارزش حرص خوردن رو نداره . یه کولر واسه ماشینتون بخرید همه مسائل حل میشه
سر جلسه کنکور ما هم یه سری ازاولیا که دیده بودن حوزه مون کولر نداره رفته بودن در خونه اینو اون رو زده بودن و کلی پنکه آورده بودن تو حوزه . دو سر کوچه رو هم با ماشین بسته بودن که یه وقت اتفاق خاصی نیفته! ای ول آدمهای پایه.....

اگه خدا یا امام زمان اداره کنند که اینطوری نمیشه . خیلی بهتر میشه . اتفاقا می خوام بگم که این ضرب المثل صحیح نیست که هر چیز بی حساب کتاب رو میگن امام زمان داره می گردونه.
حرص نخوردم فقط نوشتم! لاغری هم برنامه داره حسابی!‌ ماشین من کولر داره . می توانید بفرمایید بازدید نمایید.
کنکور کنکور کنکور. تاریخ راانباشته اید از کنکور و سیراب کرده اید این تشنه سیراب ناشدنی را.

حامد سه‌شنبه 13 تیر 1385 ساعت 14:30 http://toranj

دستی به بلاگ برده ای که مگو
شوری ز خود به پا کرده ای که مگو
دست بردن از برای پست نو
جرئتی خواهد ندارم ، پس مگو
در ترنـجم قصــّـه ها باریده اند
شـکوه های شـهر بی دادم مگو
پاک کـــردنِ آن ز هر دد و دیو
رستم دستان خواست بهر آن و مگو
حرف من را بشنو لیک دل مسپار
که تو خود بس بزرگواری و مگو
غریبم قصه ام چون غصه ات بسیار
از غمم به سان غمت هرچه خواهی گو

محمد رضا سه‌شنبه 13 تیر 1385 ساعت 18:37

در مورد دیر اومدن به خونه و اب رفتن خونندگان باهات همدردی می کنم ... ولی این نوع دید به دزیدی یه ذره تو ذهنم غریبه که باید بهش فک کنم!
.
.
.
فکر من باش که هنوز مث قدیمم
با همون صداقتو همون سخاوت
با همون دل، دل نزدیک همیشه
برای تو می زنه، تا بی نهایت...

:)

سوسکه سه‌شنبه 13 تیر 1385 ساعت 22:59

عزیز بابا ! چرا موندی پس؟ برو یه جایی زندگی کن که باحال باشه پلیس هاش هم ردیف باشن!
همونجا که سیاوش قمیشی هست ها، میگن خیلی توپه.
شاید یه دعوتنامه تونستی برای ما هم جور کنی. آرزو به دل مردیم!

شازده کوچولو چهارشنبه 14 تیر 1385 ساعت 01:01

می دونین چیه؟همیشه با خودم فکر می کنم که ایران جرا انقدر قاراش میشه؟همیشه هر قسمتی از اون رو که نگاه می کنی بی نظمی بی قانونی خود رای توش موج می زنه.از فوتبال گرفته تا تولیدات داخلی وراهنمائی ورانندگی و اموزش پرورش حتی دوستی ها همه و همه خرابند.ای کاش همه برای بهتر شدن از خودشان شروع می کردن.آه ه ه ه......

علیرضا چهارشنبه 14 تیر 1385 ساعت 01:35

چه عجب!

پایه غر زدن هاتونم :)

خدمات موتوری شهرداری !!!

دزده خونه رو فروخته ؟

(ما رو هم معتاد کردید ها ۲ روز فقط دارم همین ترانه ی حسرت پرواز رو گوش می دم.)
من از تویی که بد کردی با
گله می کنم ...
دل نمی کنم

من رئیس غایب رو بیشتر دوست دارم.

Viva France

...

خیلی قشنگ بود

رضا چهارشنبه 14 تیر 1385 ساعت 11:56 http://moghaddam.ir

راستش هیچ‌وقت با مطالب رئیستون حال نکردم !

علی شنبه 17 تیر 1385 ساعت 10:43 http://pire-harat.blogsky.com

نمی دونم چرا یاد اون روز اوفتادم. روزی که اولین بار شما رو دیدم. اردوی مشهده سال اول.(شما رو قبلا تو مدرسه هم ندیده بودم! حتی اون روزی که مجری بودید!!) هوا آفتابی بود و جز دوسه نفر شهردار کس دیگه ای تو حیاط مدرسه ای که اسکان کرده بودیم نبودند. من داشتم از طبقه ی سوم حیاط رو دید می زدم. که دیدم یک اقایی که دست چپش یک ساک آبی یا بنفش بود وارد حیاط شد و با اون دو سه نفری هم که اونجا بودند کلی سلام و احوال پرسی کرد. با خودم گفتم لابد یکی از معلم های سال بالاتری هاست! چند ساعت بعدش که دیدم چند تا از بچه های دوره مون دارن با اون آقا احوال پرسی می کنن تعجب کردم که از کجا طرف رو می شناسن! مخصوصا اینکه اون ها رو به اسم کوچیک می شناخت!! من کنار دیوار تکیه داده بودم و ایشون هم اون طرف سالن بود! از کنار دستیم با کنجکاوی پرسیدم: «اون آقاهه از کجا بچه های ما رو می شناسه!؟» اون هم گفت: «انگار تو اردوی جهادی با بچه ها بوده» من هم گفتم «عجب!...» موقع ناهار که شد سر سفره با آقای افشار بگو بخند راه انداخته بود! من با اینکه اون طرف بودم از بس خندیدم نفهمیدم چی خوردم! (مخصوصا اون خاطره ی معلم دبستانتون که خانوم بود!!)

وقتی این پست رو هم خوندم سه جاش کلی خنیدیم: شماره ۴ (قبل از اینکه سانسور کنید!!) شماره ۵ و شماره ۸

برای « من ِ بدبخت ِ خراب ِ شب گرد ِ مبتلا» هم دعا کنید!

فرهاد ـ تیری شنبه 17 تیر 1385 ساعت 11:36

سلام استاد
آقا همین که تیم پیشکسوتان تا اینجا بالا آمده اند جای خوشحالی دارد. منتظر یک خداحافظی باشکوه از زیدان هستم. او باید تمام آنچه در این ۸ سال به معرض نمایش گذاشته را در یک شب رو کند. در ضمن اگر هم زیزو نمی خاست خداحافظی کند هم خود گاتوزو کاری می کرد که مجبور شود از دنیای فوتبال خداحافضی کند. فقط دوست دارم فرانسه قهرمان شود. بازی را با دقت ببینید چون آخرین بازی زیزو و ماکه له له و تورام و بارتز و شاید ویرا باشد.
در پناه حق

حسین شنبه 17 تیر 1385 ساعت 22:28 http://totanj.blogsky.com

۱- سرگرمی و ..
۲- خواننده اگه خواننده باشه آب نمیره !!
۳,4 - اتوبان ؟‌ NAMANA
۵- چه دزده با حالی خوراک سریال ماه رمضون شبکه سه است!
۶- آلبوم مال کی هست ؟
۷- اتفاقا به نظرم مطالب جالبی بود . یه زمون قرار بود یه جا جمعش کنید و غیرو..
۸- اگه برزیل قهرمان میشد پر رو می شد !
۹- وقتی به بعضی مسایل فکر می کنم دچار یاس میشوم
۱۰ - با نوک خنجر رو درخت زنده باد درخت نوشتیم ..

؛؛ خیلی پایه بودم . شما هم حق بدید بعد یک سال همه کوپن یک سالمو خرج کردم !!

فرهاد - تیری دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 08:40

باختیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد