رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

که خدا نکرده خطا بزنی!

 سلام. بعد از مدتها و بعد از آن به قول رییس که:تاریخ را انباشتیم از کنکور و سیراب کرده ایم این تشنه سیراب ناشدنی را ! دلتنگی سراغمان را گرفت سر زدیم ،جرئت کردیم  روی پستهای ماهانه رییس(چه حرف تکراری و چه تکرار بی اثری!) پست بدهیم که شاید این اندک خواننده هم خجالت بکشد و ما آب بشویم و حساب کار دست او بیاید و تکلیف ما روشن بشود که ای جماعت، به قول شریعتی عزیز که :« شما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید ، پس از این جز سکوت نخواهم گفت.و شما که تنها صفحات سیاه را می خوانید، پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت. و شما که هرگاه حضور دارم بیش ترم تا آن گاه که غایبم، پس از این مرا کمتر خواهید دید.»ولی اینها رو نوشتم تا فقط یادی از مرحوم شریعتی کرده باشم که نه: من بیکارم تا شروع کنم ، پست بدهم ، آپ دیت کنم ،و شما خوش شانس ترین هستید که ترنج را میشناسید ، می خوانید و ...!

صحبت برای گفتن زیاد و حوصله ی شما کم. قرار بود زمانی رییس در باب ارتباط با آمریکا بنویسد که بی بهره ماندیم و بر سر دوراهی این رابطه بلاتکلیف ! ولی همه میدونن و این هم از اون معلومه هاست که:قاضی از متهم میپرسه: شما ازدواج کردین؟ متهم:بله. قاضی:با کی؟ متهم:با یه زنه. قاضی:خوب معلومه با یک زن...!متهم: نه همچین هم معلوم نیست.خواهرم با یه مرده ازدواج کرده!!!  خلاصه که اینجا ایرانه چه برای جریان ازدواج بالا چه برای آمریکای جهانخوار معلوم اســـت! و چه برای پیشرفت که« توش یکسری ... هستن که روی دو پا حرکت میکنن !»

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب/ گفتند که بیدارید گفتیم که بیداریم!

من راه ترا بسته ،  تو راه مرا بسته / امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

امیدوارم به خاطر نوشتن این شعر در روز ۱۸ تیر وبلاگ رو تعطیل و ما رو دستگیر نکنند که...!

بعد از خوندن این مطالب و احساس افتخاری که توی خودتون میکنید و امیدی که توی شما می جوشه خبر از ایجاد یه بخش جدید توی پستهام میدم به نام « چی بودیم ، چی شدیم؟! »(ربطی به تمدن ۳۰۰۰ ساله ایران و لوح های گلی نداره!) به این صورت: 

۱- جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۸۲دومین پست وبلاگ:
همیشه از شروع یک وبلاگ میترسیدم... چون فکر میکردم هر شب نتونم یه مطلب publish کنم و اونوقت دچار در جازدن و امثال آن بشوم . دیگه دل به دریا زدیم ! و به میمنت blogsky که کار باهاش خیلی راحته یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.
البته حتما این وبلاگ رو یه تیم جلو خواهد برد . وزمینه وبلاگ من اجتماعی و ادبی خواهد بود.
نظر بدید که خیلی مشتاق دیدن اونها هستم. «به نقل از رییس»

 ۲- چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳( یک سال و ۸ ماه بعد!)
به خواست خدا بازدید کنندگان وبلاگ به ۴۰۰۰۰ تا رسید - در مدت یک سال و نیم ( حدودا )

لازمه  از خوانندگان عزیز و محترم به خاطر لطف و مرحمتی که به تیم وبلاگ رویای نیمه کاره داشتند تشکر کنم و ازشون خواهش میکنم با نظراتشون بروبچه های تیم رو به کارشون دلگرم کنن.
کانتر به 30000 که رسید یه نفر از خوانندگان صفحه رو
save کرد و جایزه گرفت. منتها این دفعه از جایزه مایزه خبری نیست! گفته باشم !!

شاید یک عضو دیگر هم اضافه بشه به تیم. که تیم فوتبال کامل بشه ! تیم ترنج ! من هم میشم اسپانسر و رئیس باشگاه! و میریم تو خط ترانسفر نویسنده و یار قرضی و این حرفا ! اولین ترانسفر من هم معلومه که نصیر خواهد بود چون یک فصله که نیمکت نشین شده ! لژیونر هم داریم ! سه تا.« به نقل از رییس»

 

درآخر:

تو کمان گرفته و در کمین که زنی به تیرم و من غمین

همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا بزنی

                                                                                     علیرضا

 

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 09:42

علیرضا جان !
اولا که خسته نباشی از دل شکستن ٬ زیر سایه های تردید. منظورم همان کنکور است !
دوما(!) اینها که برای من نوشتی٬‌مدح شبیه ذم است یا ذم شبیه به مدح ؟!

کورش دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 11:58 http://www.vulturek.blogsky.com/

با " روی دو پا حرکت کردن " خفن حال کردم که یک هفته نیست مزرعه ی حیوانات رو خوندم !

حسین دوشنبه 19 تیر 1385 ساعت 21:44 http://totanj

خسته نباشی

محسن سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 10:42

خسته نباشید! عدم حضور رئیس و دلمشغولیهای زندگی اعضاء به شدت باعث افت کیفیت شده. شرمنده می بخشید ولی از وبلاگ ادبی بعیده شعر رو غلط بنویسه. عزیزجان مصرع دوم شعری که در آخر نوشتید هم سکته وزنی داد و هم ایراد انشایی. بیچاره شاعر فرمود ... که خدا نکرده خطا کنی ... واقعا چی بودیم، چی شدیم!

با اجازه علیرضا من جواب میدم:
نمی دونم کدوم محسن هستید؟ من لااقل ده تا محسن میشناسم. ولی شعر درست است. این شعر را هم بصورت« نکنی» دیده ایم هم بصورت « نزنی». و دیگر اینکه اتفاقا با کلمه « کنی» ایراد وزنی پیدا میکند و الان درست است. «کنی» یک هجا کم دارد از وزن این مصرع.
وزن این مصرع از وزنهای دوری طرب ناک عربی است: فعلن فعلن فعلن فعلن

منصور سه‌شنبه 20 تیر 1385 ساعت 11:47 http://toranj

اون نظر اولی مال منه. هول شدم اسم ننوشتم!

محسن چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 15:14

چه اهمیتی دارد که من کدامین محسنم؟ مهم این است که باز هم اصرار دارم به خطا زده اید و بد نیست مراجعه ای به نسخ دیوان داشته باشید شاید که ... خدا نکرده خطا کنی!!!

نصیر چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 23:23

سلام
۱. خسته نباشید.
۲. فکر می کنم شعر از هاتف اصفهانی باشد با مطلع
چه شود به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی ...

که اگر چنین باشد دوای کلمه بزنی یا کنی حل می شود.

پیام سه‌شنبه 27 تیر 1385 ساعت 17:33

سلام
۱.من برگشتم اما فقط در نقش بیننده...
۲.کلا با نوشته هات حال می کنم حالا هر چی بنویسی...
۳.از اون feed back که وسط مطلبت زدی خوشم اومد کلا ما ایرانی ها عاشق گذشته ایم(اهان نوستالوژی داریم)...
۴.از شعر ما خویش ندانستیم ... خوشم اومد از همون شعراست که با خوندنش می شه سر به بیابون گذاشت...یادته
۵.ماییم که از کنکور دادن خسته نشدیم چون همین الان هم داریم توی دنیا کنکور می دیم...بقیه اش از زبان عضو جدید وبلاگ insunset بخونید خوبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد