رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

با عذر بی قراری !

مدتی در کار ما تأخیر شد / مدعی در غیبت ما شیر شد

لاجـرم در ما معـایب یافـته /  آسـمان بـا ریسمان دربافته

۱-چند روزی نبودن ما به سبب سفر زیارت مشهدالرضا بود که گویا در این ایام بر سر شعر هاتف جنجالها به پا شد و هرچه نظر بود درباره قافیه و خطای ما و یا بیت بود که حتی کار نظرات به پست رییس هم کشید که آخر ما «خطا نکنیم» یا «خطا نزنیم»! پاسخ این شبهات را همه با بیت دیگری از همان غزل خطاب به همه دوستان مخصوصآ جناب رییس و تمامی محسن ها می دهم که:

 ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنایت و این کرم / همه از تو خوش بود ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی

تمامی صحبت ها جهت پاسداشت ادبیات بود و عنایت و کرم در حق این عاصی ولی قافیه این غزل «کنی» است که من با علم به آن صورت دیگری از بیت را که جایی خوانده و به نظرم موزون تر و زیباتر بود نوشتم که «خطا کردم » و ...! در هر صورت:

ما نداریم از کسی اینجا گله / کم نمی آید عقاب از چلچله

مثـل بـاد سرد که بـرف آورد /  مـدعـی ما را سـر حرف آورد

ور نه ما که اهل دعوا نیستیم / یا اگر هستیم ، حالا نیستیم!

۲- جدیدآ به نتیجه رسیدم که جدی بودن خیلی چیز بدیه!!! مهم ترین حالات و اتفاقات موقع هایی هستند که جدی نمیگیریمشون! (این به این معنی نیست که جدی عمل نمی کنیم و این خیلی فرقه!) به قول انیشتین که همیشه از خودش می پرسید که چرا بهترین اندیشه های من زیر دوش به سراغ من میان؟! و یا جدی ترین اتفاقات بشری و کشفها در داستانهای تاریخ علم در غیر جدی ترین و عادی ترین لحظات اونها بوده مثل گالیله و فیثاغورث و ارشمیدس و نیوتن و مندل و...و حتی خود شما که صد در صد چنین تجربه ای رو داشتین .این طور نیست؟ و درک کردید که انسان تنها در بازی انسانه! وقتی که عادیه و باید به طور جدی خودشو جدی نگیره!!!

۳- در ادامه بخش« چی بودیم، چی شدیم؟!» هدف از نوشتن این مطلب فقط تجدید خاطره برای خواننده های قدیم و نگاهی به سیر روند ترنج برای هممونه . سعی می کنم در آینده نظرات سابق خواننده های پر و پاقرص امروزمون رو هم بنویسم!

شنبه 30 فروردین 1382
   (۳ـ۲ـ۱) تیم ما چی میشه؟
دارم اعضای تیم رو جمع میکنم! تصمیم دارم همه از خارج کشور باشن!!! امشب با بعضی از دوستان در انگلیس ٬ کانادا ٬ و آفریقای جنوبی چت داشتم و باهاشون مطرح کردم که با من تیم بشن برای این وبلاگ و اونا هم استقبال کردن. فکر کنم اگه راه بیفته شاید در نوع خودش بی نظیر باشه !!...منتها هماهنگی طول میکشه و ایام امتحانات اوناست و ...
امروز هوا عالی بود و زدیم به دشت و دمن- امامزاده قاسم و ظهیرالدوله. عجب جائیه این ظهیرالدوله. ۱۰۰ بار رفتم باز هم دوست دارم برم . قبرستان هنرمندان و شعرای قدیم. فروغ-ایرج میرزا- رهی معیری- قمرالملوک - رفیعی - ملک الشعرا - لقمان الدوله - شاهزاده های قاجار و ... احساس خاصی دارم اونجا مخصوصا سر مقبره رهی . عشاق جوان هم معمولا هستن و سر قبر فروغ شمع روشن میکنن !
به هر صورت به امید خدا و با لطف ومساعدت شما دوستان ما این وبلاگ رو ادامه میدیم ٬ تا  چی پیش بیاد...دو تا یار هم از داخل کشور پیدا کردم و جالب  اینه که اعضای تیم احتمالی هیچکدوم همدیگر رو  نمیشناسن !!!

 برای چی وبلاگ مینویسم؟(۱)(بخش اول از قسمت اول)شنبه 31 خرداد 1382
برای چی دارم وبلاگ مینویسم... که چی بشه؟ فایدش چیه؟ و از این حرفا........   از شما چه پنهون که یه خورده هم دچار  یاس وبلاگی (!) شدم ....
یکی از دوستان هم در نظر این دفه گفته برای چی وبلاگ مینویسی؟

میخوام که یه خورده در این مورد بنویسم...
اول یه مقدار خودمو بیشتر معرفی کنم برای کسانی که وبلاگ رو میخونن( البته خیلی از خواننده ها کامل منو میشناسن) :
من مهندسی عمران دانشگاه پلی تکنیک خوندم. در حال حاضر ادبیات فارسی میخونم در دانشگاه پیام نور. معلم هستم (بیشتر پیش دانشگاهی) رشته ای که تدریس میکنم هندسه و هندسه تحلیلی است . غیر از کار معلمی در زمینه های کامپیوتری در یک شرکت مشغول به کار هستم. یه کار دیگر رو هم شروع کردم تا خدا چی بخواد. قصد دارم هر کاره ای که باشم و هر جا که باشم ٬ معلمی رو هم در کنار کارهایم ادامه بدهم ...

به خاطر نوع کارم(معلمی) این وبلاگ رو شروع کردم و اتفاقا به همین خاطر هم تا حالا ۱۰ بار تصمیم گرفتم که ادامه ندم!!

یک سری ازخواننده های این وبلاگ٬ دانش آموزان قدیم و حال حاضر من هستن... خواستم که با تشکیل وبلاگ یه مطالبی بگم که احتمالا به درد بخور باشه (خوب٬ معلم خیلی دوست داره اگه بتونه مطلبی به دیگران ارائه بده ٬ این رو هم بگم که خیلی از شاگردهای سابق الان دوستان و همکاران من هستن و من از اونا چیز یاد میگیرم)
 تا الان برنامه من بال و پر گرفتن وبلاگ بود و جا افتادن و بیننده جذب کردن... برنامه هایی برای ادامه وبلاگ دارم که تا الان ارائه نکردم (البته خیلی به اعضاء تیم بستگی داره که نمیدونم تا چه حد موفق باشیم) 
اگه یه وقت دیدین من وبلاگ نویسی رو ول کردم و از بچه های تیم خواستم که این کارو ادامه بدن٬ بدونین این هم به خاطر معلمی بوده!! بعضی از خواننده ها و برخی از افراد کم ظرفیت مطالبی میگن یا نظراتی بی ربط میذارن که آدم عطای وبلاگ رو به لقای اون ببخشه . چون برای این موقعیت کاری مناسب نیست و درست نیست که یک معلم با این جور چیزا در نظر دانش آموزانش حاشیه داشته باشد.

(تمامی مطالب بالا مشخصآ از جناب رییس بود!نــه!!!)

 ۳- برای شعر پایانی این بار، جبران دفعه قبل! ۲ شعر یکی از آرشیو :

شنبه 24 خرداد 1382
...

  گرمی  دست  نوازشگر تو
  مرهم زخمای کهنه ی منه
  
منصور

و بیت آخر امروز از منزوی هر روز و همیشه!:

منگر چنین به چشمم ، ای چشم آهوانه / ترسم قرار و صبرم برخیزد از میانه

ترسم به نام بوسه، غارت کنم لبت را

با عذر بی قراری - این بهترین بهانه - 

     علیرضا

نظرات 5 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 27 تیر 1385 ساعت 21:36

یک مادر مطلب واقعی !!
____________________________

جالب بود .مخصوصا یاد آوری مطالب.
به دوستان توصیه میکنم . به جای غر زدن درباره دیر مطلب دادن رییس نگاهی به مطالب قبلی بکنند مخصوصا وقتی وبلگ در" اوج " بود . ( زمستان 83 تا همین اواخر..>
بس خواندنی است...

$ 2- قبول دارم . گاهی جدی گرفتن آدم رو داغون می کنه. به طور غیر قابل جبران . کاش به طور جدی تر در این مورد بنوییسی . منتظرم.

رضا سه‌شنبه 27 تیر 1385 ساعت 23:42 http://www.delshodegan.blogsky.com

۱.آدما با خاطراتشون زندن... با اونا هم می میرن...
۲. دل... شده .. گان ... آمد...

داش کوچولو چهارشنبه 28 تیر 1385 ساعت 08:58 http://insunset.blogsky.com

۱.سلام...
۲.راستش اولین باره که برا شما نظر می ذارم خیلی سخته...
۳.راستش من شما رو می شناسم اما شما منو
نمی شناسید...
۴.توی کل کتابهامون برا کنکور یه کتاب بود که من خیلی حال کردم...کتابمبتکران فیزیک...تو مقدمه اش از انیشتین یه جمله نوشته«قوانین ریاضی انجا به واقعیت رجوع می کنند که قطعیت ندارند...»
۵. ... (من عاشق...(بخونید سه نقطه)هستم منظورم اینه که حرفات رو ناتمام بذاری و بری چون خیلی تاثیر داره...)

محسن چهارشنبه 28 تیر 1385 ساعت 09:14

این طرفها پیش از این پیشی نبود / گفتگو آئین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم ...

علیرضای عزیز، خوب بود جالب بود زیبا بود. حقیر سراپا تقصیر هم مدعی نیستم که در شما معایب بیابم و آسمان و ریسمان ببافم. بابا اصلا آن پشه نیز خود تویی ما اصلا در این میان نیستیم! فقط خوب بود به حرمت مرحوم صابری (گل آقا) می فرمودید که اشعار طنز جذابی که حوالت فرمودید ار ایشان است. اینو هم گفتم که باز یه ایرادی گرفته باشم‌:)
زت زیاد!

کورش پنج‌شنبه 29 تیر 1385 ساعت 00:50 http://www.vulturek.blogsky.com/

گذشته رو بدون، افراط نکن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد