1) این مطلب از آف لاین هایی است که هر روز برای آدم میاد ، ولی دو سه تاش باحال بود گذاشتم شما هم ببینین:
چند سوال: چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟ چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟ چرا تارزان بعد از این همه وقت که تو جنگل بوده ریش و سیبیل نداره؟
2) و از بیانات ناب یکی از روسا : مردم به سهمیه بندی بنزین عادت می کنن! تحلیل کنین ببینین یعنی چه !
3) باز هم دولت عزیز با بیانیه و دستورالعمل و اعلام(!) می خواد قیمتها رو بیاره پایین. باور کنید کار بلد نیستن. هی میگن : پس از سهمیه بندی بنزین نباید قیمتها بالا بره!
4) و ما بنزین می خوایم چیکار. با این سیستم حمل و نقل عالی که در تهران وجود داره چه نیاز به ماشین شخصی؟
5) اون پرادو سوار و یا i630 سوار ، که ککش نمی گزه. بنزین لیتری 300 تومن هم می زنه. باز هم به ضرر بدبخت بیچاره هاست این طرح.
6) رفتم اداره پست برای گرفتن کارت هوشمند ماشین برادرم، واقعا به نظرم رسد که باجه ها رو زیاد کنن! اگه کسی جوکش رو می دونه که فهمید ، اگر نه ، اینجا نمیشه نوشت. حضورا در خدمتیم برای گفتنش !
7) مورینیوی بزرگ برد ، باز هم می بره. به لطف یزدان و بچه ها! از روحیات نامتعادل و جرقه ایش خوشم میاد! و خلاقیتهای زیادش ٬ سختگیری هاش و اظهار نظرهای غیر عادیش و دعواهاش یا فرگوسن!
8) فیلمcube رو دیدیم. با حال بود البته با پایانی مزخرف.حال کردم از مسائل ریاضی که اون دختره مطرح می کرد.یه جورایی ماتریکس بود. "مرد دوقرنی" را هم دیدیم. حیف از رابین ویلیامز عزیز که این فیلمنامه ضعیف را بازی کرده.
9) و "خون بازی" که هرکسی خواست بره ببینه، بیاد از من 500 تومن بگیره بذاره روی پول بلیطش ، بره علی آقا یه استیک و قارچ و پنیر بعلاوه ماءالشعیر بخوره و پنجاه تومن هم پس بگیره بذاره تو جیبش حالش رو ببره !
10) دو کوهنورد که از دوستان ما هستند ، از سه روز پیش در مسیر قله دار آباد به توچال گم شدند و تلاشها برای پیدا کردنشون فعلا نتیجه نداده. پرواز هلی کوپتر برای پیدا کردنشون به خاطر شرایط بد جوی انجام نشده . براشون دعا کنید .
11) گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم.
برعکس می گردم طواف خانه ات را دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند «فاضل نظری»
چه کرده رئیس!
می بینم که عکس ۳x۴ از مورینیو می ذارید ...!
صفت < بزرگ> و عکس سه در چاهار! بزرگ بودنش تو فینال معلوم میشه! حیف که تقدیر چنین رقم خورده که میلان بزرگ جام رو بالاسر ببره!
تارزان رو نشنیده بودم ولی تو تعطیلات عید sms پلنگ صورتیش بهم رسید ...< روزها می گذرند و ... کسی نمی داند که چرا پلنگ صورتی ...>
خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچ اش الا هوس قمار دیگر!!!
آقای آقاخانی سلام
من اولین باره که وبلاگتون رو دیدم ... عجب وبلاگ خوبی دارینا
قربان شما
سلام...حالا دیگه عکس مورینیو رو می ذارید؟؟؟
مورینیو معلوم نیست از کدوم برنامه ی کامپیوتری واسه مربیگری استفاده می کنه... هر وقت تونست مثل آرسن ونگر از بچه های ۱۵ سالهتوی چند سال فوق ستاره بسازه اون وقت تازه می شه راجع به چیزایی گفت... فعلا که چلسی هر چی خوب بازی می کنه مدیون حرکات انتحاری و جالب دروگباست... به هر حال... زورتون به آرسنال نرسید زدید اول فصل آنری رو مصدوم کردید... فصل بعد می بینمتون...
موفق و موید
جناب منصور عزیز ، سلام ، چند وقتی است نظرتان به سوی نظری رفته است و فاضل در ترنج و میان پستهایتان نما یافته و گویا منزوی ، کنج انزواست ! طبیعت و نقد نیست !!! ( هرچند که من زیاد از شخص شاعرش خوشم نمی آید ولی کوته بینانه است ، مغز شعر فاضل پر معنیست !!! ) این شعر از اوست برای شما :
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم
به غواصان بگو کافی ست هرچه بی سبب گشتند
در این دریای طوفان دیده مرجانی نمی بینم
چه بر ما رفته است؟ ای عمر! ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟!
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم...
ولی چه کنم حیفم آمد حرفی از گلرویی نیاید که گل سر سبد ترانه سرایی ماست و این صفت را به حق یغما برده است !!! این هم از او به شما به هوای تمام پستتان و هر آنچه که هست ، هوای گس دور و برمان:
از چکیدن ستاره، روی دفترچه ی خالی،
تا ربودن یه بوسه ، از یه خاتون خیالی،
فاصله ، سطر نخست اولین ترانه بود!
از غزلخونی خورشید، پس پشت پلک سایه،
تا رسیدن به غروب سرد آخرین گلایه،
فاصله، خط زدن شعرای عاشقانه بود!
از شکوه نقش لبخند، رو لب برده ی آزاد،
تا وقاحت تبسم، توی صورت یه جلاد !!!،
فاصله، بیداری چشمای پشت میله بود!
از چراغونی مهتاب، رو نوک صخره ی نیرنگ،
تا سقوط بی دریغ ، آخرین پلنگ دلتنگ،
فاصله، لالایی عتیقه ی قبیله بود!
بگو از حراجِ فانوس، توی شهرِ نون نخورده،
تا شب مرثیه سازی، واسه گلخونه ی مرده،
فاصله، چن تا شب نشکن پروانه کش؟
از رجزخونی سلاخ، پیش چشمای قناری،
تا آتیش بازی تلخِ ، تک درخت یادگاری،
دل خسته به کدوم مرهم نامریی خوش؟
یه خرابه ی قشنگ، هزار تا آبادی زشت!
این جهنم عزیز نفروختیم به بهشت!
دل ما غافل از این فاصله های کهنه بود،
ما تو شب زاده شدیم، همینه پیشونی نوشت!
همین و بس !
سلام. مورینوی -بزرگ :))- باخت، پایه علی آقا هم هستم بعد که خون بازی رو دیدم :)
عارفان با عشق عارف می شوند
بهترین مردم معلم می شوند
علم با عشق مکمل می شود
هر که عاشق شد معلم می شود
روزتون مبارک.
معلم گرامی جناب آقای آقاخانی؛
روز معلم مبارک!
ارادتمند،
همچنان "خارج"م؛ بله.
تو فیلم مارمولک وقتی رضا مارمولک حسابی اون عزیز دل انگیز رو می زنه میره به شاگردش میگه حالا برو اوستات رو بتکون. شما هم زحمت مورینیو رو بکش....
روزتون هم با تاخیر مبارک.
تند٫ مثل همیشه...
سلام. در مورد فیلم مرد دوقرنی باهات موافق نیستم. اگه اصل فیلم رو ندیدی و ورژن جمهوری اسلامیش! رو دیدی حتما اصل فیلم رو گیر بیار و دوباره ببین. فیلم واقعا بی نظیره.. تلاش یک روبوت به خاطر انسان شدن و اون هم فقط واسه اینکه روبوتها حق ندارن <عاشق> بشن و فقط انسانها هستند که می تونند عاشق بشن. اما انسانها قدر این رو نمی دونند و مرد خونه فکر می کنه رابین ویلیامز واسه اینکه مستقل باشه و یا حساب بانکی خودش را داشته باشه می خواد اونها رو ترک کنه! و اینکه هیچکس اصلا حرف اون رو نمی فهمه که چی میگه. گاهی ما انسانها خیلی ابلهیم!!فیلم می خواد بگه به نظر من که ما دچار روزمرگی شدیم و از زبون یه رباط جنبه های آدمیتمون را یاد آوری می کنه!
وای چقدر حرف زدم p:
ایول!علی آقا فقط استیک قارچ و پنبر!