***
رهروی شنید و گفت : کار عاشقان پاکباخته ست! گفتم : ای رفیق راه ؛ یک نگاه مهربان که از تو ساخته است. (فریدون مشیری)
***
سلام من همان قدر بیرنگ است که بر شما خدا حافظی ام . سالی و ماه ها گذشت ومن آنچه پندار می کردم بر کردار روان نشد . کنون فصلی نو آغاز می کنم که فارغ از قیل و قال مدرسه ام و عبور از پلی تازه را پیش روی دارم . از ادامه ی کار در ترنج چشم پوشیدم که روزی با چه ذوقی سلام کردم و نوشتم وپی بردم روزمرگی چنان خواننده های ترنج را با خود برده است که آغازی برای راهی نو در آن بی معناست . سخن از پل و پول و رنگ و گرانی و خوان و خانه مرا می پژمرد که هرگز در این منزلگه قدم محکم نخواهم کرد . پس قدم بر می دارم و می گذرم .بلاگ جدید که ادامه خواهیم داد به سویی تازه : www.booksociety.blogsky.com
***
آرزو می کنک به کردار باد بهاری در آیم ؛ تا در وزیدنم بر آنان که اندوهناک اند نظری بیفکنم . (ساساکی نوبوتسونا)
باشید و پاینده
صد درود و دو بدرود
حامد - علیرضا
شیرینی وصال را نخواهم به قیمت تلخی که در وداع هست.
آیینه به روز شد...
خوشحال شدیم از این که رفتی......آخه تو اینجا حیف بودی...جدا...
از رفتن آدمها معمولا ناراحت می شوم و اینبار نیز جای خوشحالی نبود از جداشدن دونفر از این وبلاگ. اما دوستان جوان ما نیک است بیاموزند که وداع خود تلخ است، گزندگی طعنه در آن تلخترش می کند و البته تحملش را راحتتر. انسان خوب است ظرف خود را بزرگ ببیند اما زود است بزرگتر از استاد خود ببیند! موفق باشند انشاءالله!
به این می گن یک استعفای درست و حسابی...البته ما که حضورتون رو اینجا زیاد حس نمی کردیم
ولی ای کاش کودتا می کردید جای استعفا( بنده به عنوان شعبون بی مخ حاضرم...) !!!
وداع خود تلخ است، گزندگی طعنه در آن تلخترش می کند و البته تحملش را راحتتر.
روزمرگی هفت ....و .. دت رو برده!!!
کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره...!
از اینکه اینطوری رفتید معلومه بهتون اساسی جفا شده ...
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ُ همتی کن و بگو ماهیها حوضشان بی آب است ...
با نظر آقای عزیزی موافق هستم.
امیدوارم آن چه نوشتید واقعیت باشد. که تجربه این وداع را تائید نمی کند.