رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

بدون عنوان !

به یاد قدیم دوباره می شمرم :

 ۱ . اولین جمله من تو ترنج ( رویای نیمه کاره سابق ) عصر پنجشنبه پنجم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و سه ! : « دلم می خواد میوه ممنوع رو بچشم ! مزه اش یادم رفته.دیگه بعد از این همه سال تلخی اش از دهنم رفته. ... ! »

شروعش از اینجا بود و همونجا دروازه ورود من به دنیای مجازی و وبلاگ شد ، اول ترنجی شدنم از اون شب جمعه بود و از اون روز چه آدمایی از چه جاهایی اومدن و رفتن ( در اون حد که قرار بود اون موقع یه تیم فوتبال بشیم به قول یه خواننده : میگم چه طوره یه نفر دیگه رو هم بیارین. آخه اون جوری می شین یه تیم فوتبال کامل ! ) ، از در و دیوار و زمونه نوشتن ، جلسه وبلاگی گذاشتن و لیست نگارندگان ترنج کم و زیاد شد ( مگر بر حسب قدمت که خب طبعا قدیمی ترین همیشه موندگاره ! )  و امروزم من بعد از سه سال اسمم از اون گوشه حذف میشه !

حرفم واسه اینجا اینه که فقط :

مرا به یاد نگه دار!
مرا به یاد نگه دار!

دوباره بوسه ی جادو، به خاطرم بسپار!
نگاه آخر آهو، به خاطرم بسپار!
هجوم بغض غزلْ گو ، به خاطرم بسپار!
مسیر خاطره تا او ، به خاطرم بسپار!

مرا به یاد نگه دار، همیشه در یادم!
که من تمام غزل را به چشم تو دادم!
مرا ببر به حصارت که خسته از خویشم،
ببر که با تو از این بند کهنه آزادم!

۲ . تشکر میکنم از علیرضا به خاطر اولین مطلبش و ورودش رو خوش آمد میگم. امیدوارم موفق باشه. ( نظر رییس ! منتهی اولیش !!! )

شیرینی وصال را نخواهم به قیمت  تلخی که در وداع هست. ( بازم نظر رییس ! انگاری آخریش و احتمالا یکی مونده به آخریش !!! )

دیروز یه مختصر با رییس صحبتی داشتم ، نمیدونم تا چه حدیش جزو پشت درهای بسته محسوب می شد ، ولی اونچه که به نظرم میاد بگم و خوبه ، اینه که به قول ایشون وبلاگشون بیشتر یه جور وبلاگ شخصیه که خودشون به سبک خودشون اون چیزی رو که دوست دارن می نویسن ! و یه سری دیگه هم از دوستان بودند و هستند و احتمالا خواهند اومد ! و به خاطر اقتضای جایگاه رییس خیلی از آدما میان اینجا و خلاصه زیاد به این وبلاگ سر میزنن ! و باز هم به فرمودشون شاید دیگه اینجا واسه من جایی نبود ، شاید باید خودم برم یه جا دیگه بنویسم ! در هر صورت از رییس به خاطر لطفاشون و ( به قول خودشون تبعیض هاشون در حق من !!! ) باید یه مرسی گفت ! این خونه خودش صاحب خونه داشت ! خب منم باید برم خونه خودم ، دیگه !

( وسط نوشت : توی آرشیو کنار صفحه ، دی ما ۱۳۸۴ رو که بیارید ، اولین پست به اسم لطیفه قرن که نوشته منه و جدای از خودش که مربوط به رییس  ، تو نظراتش رییس یه چیزی گفته که همونجا می گی : ای روزگـــار !!! حبذا و زهازه ! )

حرفم واسه رییس اینه که فقط :

هم قسم! کجای این فاصله ای؟
تو کدوم سطر همین دلْ گله ای؟
نگو چش براه خورشیدی هنوز؟
آخ! چه طاقتی ! عجب حوصله ای!

۳ . نظر دو نفر از خوانندگان عزیز :
 ۱/۳)یه مدتی بود نیومده بودم اینورا...حالا که میام میبینم اقای علیرضا خوب از وقتی که رییس تاهل اختیار کرده زمام امور رو به دست گرفته ها...رییس کجایی... که نایب ات داره خیلی ازت میزنه جلووووووووووووو :پی (جمعه ۵ آبان ۱۳۸۵ )


۲/۳)سلام منصور جان،
راستش این تنها شما نیستس که دل و دماغ نوشتن نداری، بنده هم دیگه میلی به کامنت گذاشتن در این وبلاگ ندارم. ای کاش هنوز این رویا نیمه کاره بود! حقیقتش حرف تلخیه ولی می زنم: چراغ وبلاگ شما مرد! یعنی این نویسنده شما مرگ رویای نیمه کاره را رقم زد! فقط دلم از این می سوزه که یه صدائی تو گوشم می گه کاش این چراغ ایستاده مرده بود.( چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵ )

از همه اونایی که زیادم هستند و به ترنج سر میزدند ممنونم ، حالا به خاطر هر چی و هر کی !!! اگه تحمل کردید یا استفاده در هر صورت برقرار باشید !

حرفم واسه خواننده ها ( چه نظر بذاراش و چه بیننده هاش ! ) اینه که فقط :

 اگه فرصت داده بودی ، نحسی سیزده به در بود
 با تو شمع بودن من ، یه سر از ستاره سر بود
 اگه فرصت داده بودی ، این حصار رو می شکستم
 بین موندن و نموندن ، با ترانه پل می بستم
اگه فرصت داده بودی ، می نوشتم خنده ها رو
 پر می کردم با ترانه ، جای خالی صدا رو

 هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که شب
 از نگاه من مث یه روز تازه روشنه
هنوزم عاشقتم نشون به اون نشون که عشق
 مثل خورشید رو نوک قله ی آواز منه

۴ . و حرف آخرم و آخرین جمله من تو ترنج ( رویای تازه فعلی ) شب سه شنبه نوزدهم تیر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش ! : من هرچی که نوشتم فقط برای تو بود و به امید اینکه تو ، یه روز شاید بیای اینجا و بخونی ! نمیدونم چند بار اومدی و چند بار از من خوندی ! دلم فقط واسه تو تنگ میشه و بس !

هم حرفم واسه تو بوده و هست ، اینم رو بقیش :

به اعتبار چشم تو، ترانه زاده می شود!
کشف معمای غزل، پیش تو ساده می شود!
از پس آن خاطره ها، به خواب من رسیده یی!
آشفته گیس تر بیا ! که شعر ناشنیده یی!
به پینه زار شانه ام، ابر عقیم را ببار!
واژه ی ناب عشق را، به یاد دفترم بیار!

سکوت را بهانه کن، که عشق خواندنی شود!
بخوان که از صدای تو، ترانه ماندنی شود!

قصیده می شوم اگر تو تشنه ی شنیدنی!
به اوج می رسم اگر، تو بی قرار دیدنی!
بیا که درهوای تو، از نو نفس تازه کنم!
بیا که این حماسه را با تو پر آوازه کنم!
کلید این کهنه قفس، ظهور یک نگاه توست!
مسافر خسته نفس، تشنه ی جان پناه توست!

سکوت را بهانه کن، که عشق خواندنی شود!
بخوان که از صدای تو، ترانه ماندنی شود!

علیرضا

نظرات 1 + ارسال نظر
منصور چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 01:35 http://toranj.blogsky.com

خوب بود- مثل همیشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد