شعری که به حال و روز من می خورد:
به قصه های غریبانه ام ببخشایید !
که من ـ که سنگ صبورم ـ
نه سنگم و نه صبور !
دلی که می شود از غصه تنگ ٬ می ترکد !
چه جای دل که در این خانه سنگ می ترکد !
در آن مقام ٬ که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد ٬ که سنگ شدیم !
دلم از این همه سنگ و درنگ می ترکد
منصور
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست
شعر زیبایی بود و ترکیدن بغض سنگ را دریافتم...
و حال من نیز در این سوی روزگار بی فریاد بهتر از شما نیست
سلام
عیدتون مبارک
به من هم یه سر بزنین
یا علی
توروخدا یکی بیاد منو UPDATE کنه.
یاد قبلا ها به خیر!
یه تیمی بود!
امشب با منصور مهندس عمران سن ۳۳ سال تهران با هم بودیم.شب خوبی بود.خیلی یاد گذشته ها کردیم.تنها کسی بود که بعد ار تاهل جوان تر شده بود.حالا ما هم مهندس بودیم.مهندس هائی که روزی شر ترین شاگرد های مهندس بودیم.مهندسی اون کجا و مال ما کجا.اون به ما همه چیز یاد داد.حتی تئاتر!
((یکی مرد عرب اما بیابان گرد و صحرائی قدم بگذاشت در ام القری...))
یادش بخیر...
منم حالا مثلا کارگردان حرفه ای شدم.اما کارگردانیه اون کجا و من کجا...
سلام چند وقتیه از طریق سایت دوره به اینجاسر میزنم.
دوست دارم مطالبه زیبای جدید و update شده را ببینم.
مخلصه آقا منصورم هستیم.منتظریم.
سلام
با تمام ارادتی که نسبت به جناب آقای منصور داریم بی صبرانه منتظر مطالب جناب آقای نصیر هستیم.
با تشکر فراوان
همجنان در انتظار به سر می بریم....
halo rooze melater doroo va pasto faghat khoda midoone na kase dige ba sher ham nemishe fahmid, OFTAD?