رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

Last time I cried…

 

داشتیم فوت استاد حدادی را به فراموشی می سپردیم که خبر تاسف بار دیگری بما رسید. حسین متولی به دیار باقی رفت. همراه مادرش در اثر سانحه استنشاق گاز متصاعد شده از بخاری. خدایشان بیامرزاد.

باهاشون کلاس داشتم. هندسه سال سوم. بچه خوبی بود . همیشه خنده رو. یادش بخیر. باورم نشد اولش. تا حالا 2-3 تا از شاگردانم فوت شدند ، حس غریبی ست.

 

بنزین بنزین بنزین. تاریخ را انباشته ایم از صحبت درباره سهمیه بندی بنزین و سیراب کرده ایم این تشنه سیراب ناشدنی را. دیگ کرمشون جوشیده 20 لیتر اضافه کردند و ما قراره که راه بریم ! سلامت باشن! کاملا قضیه اون ورودی شهره که مردم گفتن باجه ها رو زیاد کنید !

 

دو روز پیش نزدیک بود که دشمن شاد بشم ! توی اتوبان شیخ فضل الله ( حال میکنید اسم اتوبان رو !) 90 -100 تا سرعت داشتم یکهو درب موتور ( کاپوت جلو) بلند شد خورد تو شیشه و شکست و دید من کور شد. خدا رحم کرد که تونستم اون وضعیت رو جمع کنم و چپ نشد یا به گارد یا ماشین دیگری نخورد. هرکس هم که ماشین رو دید اولین حرفش این بود که تصادف کردی؟ به کجا زدی؟! اصلا احتمال این رو هم نمی دن که اتفاق دیگری افتاده باشه. یاد مثال یکی از دوستان افتادم که می گفت : ما اگه یه دفعه معلوم بشه ایدز گرفتیم اطرافیانمون اصلا احتمال نمی دن که بر اثر فراورده های خونی آلوده یا از طریق دندانپزشکی و آرایشگاه و امثالهم باشه ! همه فکرشون می ره به اینکه بعله ! اونم نه از اون نوعش بلکه از اون یکی نوعش ! سربسته گفتم . نمی شد واضح نوشت .اهل فن فهمیدن چی میگم !

 

امروز یکی از دوستان قدیمی تلفن زد . یکی دیگه از دوستان قدیمی هم اومد به دیدنم. امروز در خاطرات سیر کردم. و رفتم به گذشته ها.

 

ساعت شنی قشنگه. بازی نسرین مغانلو (شایدم مقانلو) . تنها فیلمی که میبینم بیژن امکانیان خوب بازی کرده! اینها هم که هر وقت تدوین سریال جا مونده باشه خلاصه قسمتهای قبل رو پخش میکنن! تایم پخش هم در نوع خودش جالبه. شبهای زوج. خوبه. نگاه می کنم. صریح و دریده ست. تیغ زدن از جوانهای هالو ، رحم اجاره ای ، زنهای مطلقه که مردم با دید بد نگاشون می کنن.

 

 ترا گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

 بدین سان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

 

منصور

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
معصومه یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 16:05

همون مقانلو !

حامد یکشنبه 25 آذر 1386 ساعت 21:44 http://lahlah.blogsky.com

سلام


۱-باز خدا رو شکر که شما گهگاهی افتخار می دید و مطلب جدید در برابر دیدگان ما می گذارید!

۲-امیدوارم اینجا تبدیل به محلی برای خوندن آگهی ترحیم عزیزان مفیدی نشه و این حضرت عزراییل(همان مامور معذور سابق) دست از سر این جماعت بردارد!

۳-اتفاقی که برای اتومبیلتون افتاد در نوع خودش بی نظیره؟ مگه نه!

۴-حافظ چه نالی گر وصل خواهی/خون بایدت خورد در گاه و بیگاه

۵-عرض ارادت و این حرفها!


در پناه حق

رضا دوشنبه 26 آذر 1386 ساعت 18:41 http://moghaddam.ir/gharar/

شما که سربسته بگید از بقیه انتظاری نیست !

علی اصغری پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 18:13

با اجازه صاحب وبلاگ

ناشناس محترم
نمی دونم شما کی هستی ولی اگه به این بنده خدا انتقادی هم داری کما اینکه من به عنوان کسی که نزدیک ۲۰ ساله می شناسمش به بعضی کارهای اون و خودم وخیلی های دیگه نقد دارم خواهش می کنم : اولا: در نوشته هایتان ازدایره ادب خارج نشوید که فکر نمی کنم به هیچ وجه شایسته باشه دوما: آرزوی مرگ کسی را داشتن فکر نمی کنم درهیچ مرام ومسلکی پسندیده باشه ثالثا: من هم با شما موافقم که نشستن وغرزدن کاری رو حل نمی کنه و ما هم جزئی از همین جامعه هستیم واحتمالا به سهم خودمون مقصر ولی شاید بشه این غر زدنها نوعی تخلیه روحی وروانی دونست وآخر اینکه به عقل حقیر می رسه اگر این صحبتهای ۲ طرفه در محیطی خصوصی غیر ازوبلاگ که فکرکنم عمومی باشه مناسبتره

آرش طباطبائی پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 18:57 http://sarasjt.ir/weblog

سلام
آقای ناشناس!
اولا که ادب داشته باش! لااقل در محیط عمومی!
ثانیا حرفتو رو در رو و با اسم بزن! اینجوری بقیه فکر می کنن که خدا نکرده مرد نیستی!
ثالثا حرفهای حقی هم که می خواستی بزنی رفته تو حاشیه ... هدفتو خراب کردی

اما حاج منصور!
من هم دنبال باجه اضافی ام! 3 ساعت تو صف گاز، 1 ساعت تو صف بنزین .....
اتفاق کاپوت برای ماشین بابای من هم (آردی سفیده) داشت می افتاد، مثل اینکه بحث مربوط به مدل 79 میشه!
ولی خدا بهت رحم کرده!
یا حق!

شازده پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 20:09

(در مثل مناقشه نیست)دیل کارنگی میگه:هیچ کس به سگ مرده لگد نمی زند.پیگیری مطالب حاج منصور توسط شخص ناشناس و هر بار بد و بیراه گفتن ایشان اثبات این مطلب است که ایشان باید واقعا کسی باشن که تونسته انقدر مورد توجه کسی باشه که با وجود این همه نفرت باز مطالب ایشان رو دنبال میکنن.
و اما...
ساعت شنی که باید بگم فوق العاده است.بهترین بازیگران زن یک جا جمع شدن والبته بازی خوب امکانیان رو نمیشه چشم پوشی کرد.

ناشناس پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 21:01

از همه ی عزیزانی که به نوعی به لحن حرف زدن بنده انتقاد کرده بودند واقعا متشکرم و از خوانندگان عذرخواهی میکنم (البته نه از منصور)چون خیلی عصبانی بودم
ولی باید بگم به غیر از یکی دو مورد از نوشته هام بقیه شون کاملا درسته و به اونها اعتقاد راسخ دارم و تا حد زیادی منطقی و منطبق با حقیقت هستند.
یا علی

رضا پنج‌شنبه 29 آذر 1386 ساعت 22:32 http://moghaddam.ir/gharar/

تو جاده‌ی طبس بودم. فکر کنم 160 تا داشتیم میرفتیم که کاپوت پرشیا اومد بالا!!! البته فقط 4-5 سانت و خدا رحم کرد قفل دومش درو نگه داشت!

[ بدون نام ] جمعه 30 آذر 1386 ساعت 21:03

کاش حرفای ناشناس رو پاک نمی کردین تا ما هم میفهمیدیم چی گفته...

[ بدون نام ] شنبه 8 دی 1386 ساعت 16:40

سلام نگران شدم جدی که نگفتی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد