رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

این گروه خشن!

 

1- در هفته معلم به اتفاق سه تن از رفقا رفتیم منزل استاد ابوالفضل خدابخش. آقای خدابخش در سال سوم و چهارم دبیرستان ، دبیر درس هندسه ما بودند. شهره به دقت نظر و مرتب نویسی و منظم گویی و اهل شعر و شاعری و بداهه سرایی و ادبیات و فن بیان و مسلط به زبان فرانسه. شاگرد اساتیدی مثل پروفسور هشترودی و پروفسور فاطمی. الگویی مثال زدنی برای کسانی مثل ما که می خواهند معلم باشند. ثبات ایشان برایم خیلی جالب توجه است. لباس پوشیدن ثابت و سنگین ( نه مثل من که با کتونی سر کلاس رفتم تا شلوار جین و پیراهن پیچ اسکن و ...!) راه رفتن ثابت ، پوزیشن ایستادن سر کلاس ثابت ، فرم برخورد ثابت و آدم احساس ثبات می کرد نه مایی که هر روز یه جور با ملت برخورد می کنیم !

 یادم نمی ره ، سال 76 و 77 که برنامه مدرسه را من می نوشتم ، تعمدا وقت اساتید قدیمی را در یک روز می انداختم . زنگ تفریح ،دفتر مدرسه را تصور کنید! جای این حسین آقا خالی . دکتر شکیبا ، آقای امامی افشار ، آقای خدابخش و مرحوم حاج آقا شکوری . من پلک هم نمی زدم .

 دو سال تلمذ های بی وقفه من بود در دفتر دبیرستان در زنگهای تفریح. چقدر می خندیدیم . مخصوصا موقعی که آقای خدابخش به یک نفر یا یک موضوع گیر می دادند! دکتر شکیبا که حرف میزد ، کسی برای کلاس رفتن بلند نمی شد. حاج آقا انصاری می اومد تو دفتر چراغها رو روشن خاموش می کرد که معلما پاشن برن سر کلاس ! دورانی بود. نمی دونم همچین اساتیدی داشتیم ، چرا خودمون هیچی نشدیم!

خلاصه ،  عندالورود دیدم کلید را روی در کوچه جاگذاشته اند. کلید را برداشتیم و شد دستمایه شوخی وخنده. رفتیم و با همون صفا و گشاده رویی همیشگی از ما استقبال کردند. محور صحبتهای این دفعه خاطرات و آموزه های حضور ایشان در دبیرستان البرز بود و البته همکاری ایشان با دکتر مجتهدی .

حقوق ساعتی 55 تومان در سال 48 ! خیلی پول بود. آشنایی با مفید در سال 60. از شعرهایشان خواندند و از سابقه آشنایی با استاد شهریار و استاد اخوان ثالث. و از هر دری سخنی راندیم تا خسته شدند و دو ساعت و نیم شد که نشستیم و پاشدیم که بیشتر مصدع نشویم.

 

2- برنامه نود را دیدم. افشین امپراطور .  آدم گنده ، رفتارهایش بزرگ است دیگر. کسی که خارج ایران بزرگ شده. ناراحتم که این را می گویم ولی نمیدانم ما در این کشور با بچه هایمان چه می کنیم. همه تنگ نظر و پرخاشگر بار می آیند. هر مربی ایرانی که بود حتی آدمهای باکلاسی مثل جلالی و ذوالفقار نسب ، شروع می کرد به گلایه و شکایت و اسم این و اون رو بردن که چه کردند و چه نکردند. ولی این فردوسی پور که خودش هم خوب بود، از موانست با مربی ها و افراد قد کوتاه ، کوتاه شده ، هر چه سعی کرد که لب قطبی را باز کند به حرفهای شکایتی و اسم بازیکن بردن و ضایع کردن این و اون ، در حالی که مربی تیم قهرمان بود و موضوعیت هم داشت، موفق نشد و قطبی کلاس خودش را خراب نکرد. و هی گفت مهم این است که قهرمان شدیم و دیگر حرف اختلافات را نزنید.

ما با ناراحتی و در فشار بزرگ می شویم . اشتباهی توی صف پمپ بنزین بروی ، فحش می دهند. اصلا کسی احتمال نمی ده که شاید اشتباه کرده باشی. البته آدمهای آشغال هم زیاد داریم که واقعا زرنگی می کنند و شاید تقصیر اونی که فحش می ده هم نباشه. به هر حال به مسوولین فرهنگ مملکت تبریک می گم ! نه بخاطر اینکه که الان اینجاییم، بلکه به این خاطر که هیچ کاری نمی کنند که چیزی عوض بشه.ادب و احترام نداریم . یکی می گفت که ما با محدودیت امکانات بزرگ شدیم که اینجوری شدیم ولی شاید ربطی نداشته باشه. به تعاملات طرفینی ربط داره. بچه هامون رو در محیط ناخوبی بار می آریم و حواسمون نیست.

 

3- شعر ندارم ولی می خوامت !

 

منصور

نظرات 9 + ارسال نظر
کاظم چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 13:38 http://www.shahne.com/weblog

به حضور انور شما عرض شود که این فرهنگ را شما معلم ها باید به بچه ها بیاموزید. و البته نه از دبیرستان. بلکه از دوران عقبتر..

محسن چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 16:02

همه ی مشکلات جامعه ی ما اینه که خودمون نشستیم منتظریم مسئولین برامون یه کاری بکنن.در حالی که این ما هستیم که جامعه رو میسازیم.البته منظورم این نیست که مسئولین نباید کاری بکنن ولی اونها که نمیتونن یه تنه همه مشکلات رو درست کنن مخصوصا تو بحث فرهنگ.پس بهتره انقدر دنبال مقصر و مسئول نگردیم.باید خودمون خودمونو درست کنیم و نسلهای جدیدمونو درست بار بیاریم تا لا اقل در آینده جامعه ی درست و حسابی داشته باشیم.

هادی الویری پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 06:02 http://mosafer-passenger.blogfa.com

سلام به جناب آقای منصور!
بابا شما چقدر وقته وبلاگ داشتید و من از همه چیز بی خبر!
فرهنگ سازی باید از طرف حکومت باشه به نظر من. هر چقدر هم یک نفر بخواهد از خودش شروع کنه- تا وقتی جو حاکم بر جامعه این مجال رو نده- موفق نمی شه کاری از پیش ببره.
بازم سر می زنم.

محسن ع. پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 12:10

از طرف بنده هم دست استاد رو می بوسیدید. اینجور وقتا یه ندائی بدی ما با سر میایم ها برارجان! البته اگر اساتید به حضور بپذیرند. عرضشود خدمتتان که بحث امکانات نیست. مدرسه هم خیلی تقصیری ندارد (کمتر مقصر است). ناهنجاریها از خانواده و محیط زندگی شروع میشه بعد همینطوری تلنبار میشه تا آدم به اینجا میرسه! بث مفصل است و حوصله کن. انشاءالله فرصتی باشد و فراغتی تا به تفصیل برود.
یا حق

تنهاترین پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 13:37

دیگه سلام نمی کنم آخه تکراری!!!!!

فکر کنم هرچی زمان به جلو می ره آدم های بزرگ کم می شن یعنی یک جور هایی آب می رن مثلا همین جناب شهریار (با آن سریال کذایی....) در زمان ما شاعر چیره سخنی است اما او کجا و حافظ و مولانا و ...الخ.

از فرهنگ گفتید خندم گرفت چون امروز به هشتمین موتوری که از بغلم تو پیاده رو رد می شد ونزدیک بود من و با ۱۱۰ کیلو وزن زیر بگیر یک فحش کمی تا قسمتی رکیک صادر کردم!!!!

منم شعر یادم نمی یاد ولی یک جمله بود که از خودم است:

آسمانی ها را چه به خاک.......!!!

پیوست۱:در آن مورد مذکر مراجعه بنده حقیر دو سه بار مراجعه نموده ام اما موفق به دیدار حضرت عالی نشدم

پیوست ۲: از اینکه در یاد داشت های وبلاگ شما برای خودم وبلاگی ساختم معذرت می طلبم.

رضا م جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 00:19

http://moghaddam.ir/gharar/

حسین فروزان سه‌شنبه 14 خرداد 1387 ساعت 22:55

دوستان به جای ما...

اگر چه که برخی از دوستان به پیش کسوتها جفا کردند و حرمت آنها را نگه نداشتند.. اساتید دل شکسته هم ..هرکس از گوشه ای فرا رفتند. پیرمرد چند برگی هم درد دل نوشته بود. نمیدانم خوانده اید یا نه. البته بعد هم.. خون نا حق پروانه شمع را....

از اینکه از حضرت استاد نوشتید سپاسگذارم.

علیرضا چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 23:31

آقا خیلی مخلصیم.

علی سعیدی شنبه 8 تیر 1387 ساعت 10:51

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد