رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

خبر


                 به نام خداوند جان‌آفرین                                 حکیم سخن در زبان‌آفرین 
                 سلامی چو بوی خوش آشنایی                      بدان مردم دیده روشنایی

چه خبر؟ امروزه همه دوستان و آشنایان را که می‌بینی بعد از سلام و احوال‌پرسی می‌پرسند چه خبر؟ دیگه چه خبر؟و... و از هر دری سخنی می‌رود. اما به راستی همه خبرها همین است؟ و خبر دیگری وجود ندارد؟ ذائقه ما اینقدر به خبر‌های الکی و کشکی عادت کرده‌است که یادمان رفته کجاییم و چه باید بکنیم. ذهنمان پر شده‌است ازقیمت مرغ و تخم مرغ (راستی چند روز پیش روز جهانی تخم مرغ بود،یادم باشد بیشتر که آشنا شدیم در این زمینه حرفهای بزنم)،نتیجه فلان بازی،آخرین نوار فلان خواننده و ....
همه این‌ها را گفتم که بهانه‌ای باشد برای آشنایی. بالاخره آدم تازه‌وارد یک‌جوری خودش را معرفی می‌کند.من هم این‌جوری. ببخشید اگر خیلی مطابق معمول نبود. بعضی وقتها خلاف‌آب شنا کردن مزه می‌دهد. امیدوارم مطالبی را بنویسم که به آن خبر حقیقی و حقیقت خبر نزدیک باشد. به قول حافظ : 

 ای بی‌خبر بکوش که صاحب‌خبر شوی                تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
یقیناًً منظور حافظ از صاحب‌خبر شدن خبر های روزمره‌ای که ما می‌شنویم،نیست.

در ضمن امیددارم-در حد امکان- آخر هر نوشته را با یک جمله یا عبارت کوتاه تمام‌کنم.والسلام

*** هر بی‌خبری لایق بیخبری نیست.

نصیر

آقا شب میخوابن صبح بلند میشن از خودشون یه قانون در میارن. یکی نیست بگه تو که فرق بهمان رو با فلان نمیدونی غلط میکنی میای بخشنامه ابلاغ میکنی. یارو دو زار بارش نیست اومده ابلاغیه داده که باید دو سال برین طرح بگذرونین. آخه طرح چی کشک چی. مگه مهندسی پزشکی هم طرح داره؟ این وزارت بهداشتیا اندازهء بهمان هم عقل ندارن. حالا چون تو اسمش پزشکی هست باید مثل اونا ۲ سال بره طرح؟ خنده داره.  اصلا بره طرح چیکار کنه؟ خود فارغ‌التحصیلاش عین چی موندن تو گل. نمیدونن چیکار کنن. ۲ ماه کارآموزی میخوان بفرستن جا پیدا نمیکنن اونوقت ۲ سال طرح. این وسط وزارت علوم هم که دیگه آخره شاسکوله. هر چی اونا گفتن اینا هم زیرش یه امضا زدن که برید طرح. خاک بر سر همشون کنن دو دستی. 
 
آخیش راحت شدم. ببخشید اگه چیزی از متن بالا نفهمیدید. اینقدر عصبانیم که نمیدونم چی دارم مینویسم. این هم یه جورشه دیگه. وبلاگه دیگه. الان فقط تو مد فحش دادن به مسوولان وزارت علوم و بهداشت هستم. ۴ شنبه  باید از پروژه دفاع کنم. دعا کنید خوب بشه.
قربون همه
احسان

کشکول


بابا دلمون خوشه تیم داریم! کوشن اعضای ما؟ ماشالا همشون کارو زندگی دارن و علافشون منم! نصیر(عضو جدید) دو ماهه داره میاد!
مردم چی میگن؟ صد نفر عضو داریم مطلب خبری نیست!
علیرضا از اون خواننده ها و نظردهنده های خوش ذوقه . اگه اونم بیاد تو تیم نور علی نور میشه ولی دیگه خواننده نخواهیم داشت! نمی دونستم وبلاگ داره. بابا آدرس بده شاید لینک بهت دادیم !!
شاعر در مورد برد استقلال میگه :
 چه خوش باشد که بعد از انتظاری      به امیدی رسد امیدواری
روبی پیره هم به ما لینک داده - ممنون.

در مورد فشردگی کلاسها و کارها هم بگم که گاهی چاره ای نیست! امروز سر کلاس به خودم فحش دادم که چرا معلم شدم!! و حالا که شدم چرا معلم هندسه !!! بابا به خدا بعضی ازبچه ها نمی فهمن. آدم صاف میشه. خوب گناهی ندارن ٬ ذهن نمی کشه. مگه همه آفریده شدن که هندسه یاد بگیرن؟ ای لعنت به این سیستم آموزش مملکت ما که خیلی آشغاله! خیلی مال یه دقیقه شه! یه کسی که بهره هوشیش 40 هم نیست به زور فرستادنش رشته ریاضی! که چی ؟ آقازاده مهندسی قبول شه ! یه مهندسی مزخرف تو دهات کوره دانشگاه فخیمه آزاد! بعد باباش پول بده بیاردش تهران . که آقازادش مهندسه! میخوام نشه! احمقیت(!) و ازگلیتش مال ماهاست ٬ مهندسیتش واسه مامانش! خوب بابا ! اونو باید بفرستی رشته  کار دانش فرستادی رشته ریاضی! بدبخت مخش نمیکشه مثلا بفهمه قضیه لولا چیه ! چه جوری من حالیش کنم... بساطیه خلاصه.

منصور 

اگه بخواد نشه نمی شه !


از علی درویش ممنونم که مارو مورد محبت کله پاچه ای قرار میده! استقلال برده کی می خواد دیگه جمعش کنه !! به توصیه امیرحسین هم گوش میدم چشم !

روبی پیره رفت اصفهان ٬ من هم با یکی دوتا از دوستان قرار بود بریم(آخر هفته) ولی بهم خورد. یکی از دلایلشم بازی استقلال پرسپولیس بود ! که از اونجایی که روی شانس ما .....  ٬ یه ربع مونده به شروع بازی مجبور شدم برم بیمارستان برای گچ گرفتن پای یکی از نزدیکانم ٬ و پنج دقیقه بعد از تمام شدن بازی برگشتم ! یعنی خدا اگه نخواد تو بازی رو ببینی ٬ هزار تا تمهیدات هم بچینی نمی تونی ببینی . بعد اومدیم و از نتیجه مطلع شدیم و دیگه نگم بقیشو...

یه نفر هم خودش رو آشنای ترنج معرفی کرده که من اصلا نمی دونم کیه .
پدرام یکی از دوستان است که احتمالا از طریق سعید با وبلاگ من آشنا شده . قبلا با هم همکلاسی بودیم. و در نظری که گذاشته به من لطف داشته. مطلب اونم کله پاچه ایه ! خاطره چند سال قبل رو یادآوری کرده ! یه بار هم بیرون مدرسه دم ماشین من (جا قحط بوده) نیمرو درست کردن و به من هم هیچی ندادن!! یاد قدیما افتادم . ببخشید اگه اواخر یادداشت شخصی شد.

منصور

من از پایان می ترسیدم و آغاز کردم


می دونین این تیم ما (رویای نیمه کاره) از کجا تشکیل شد و به اینجا رسید؟
من با امیر و یاسر شروع کردم ( رضا هم بود که فعلا دیگه همکاری نداره تا مدتی مدید) لطف دوستان و خواننده ها بدک نبود و بازدید کننده داشتیم . تا اینکه دو تا از دوستان قدیمی که از نظردهنده های پرو پا قرص وبلاگ بودن رو دعوت کردیم که به تیم اضافه بشن(صادق و احسان). حرکت خوبی بود! و باعث شد وزن مطالبمون بالا بره ولی در عوض حجم نظرات کاهش پیدا کرد.

حالا یه دوست دیگه هم قراره که به تیم اضافه بشه. که من چند بار تا حالا با نام عضو فرهیخته ازش نام بردم. بادی از شرق اومده رفته به غرب یه نظر از ایشون آورده توی وبلاگ ما !با نام نصیر. خلاصه هر چی خواننده که داریم یواش یواش می شن جزو تیم و ما می نویسیم برای هیچکس !‌ و بعد یه مدت باید خودمون برای خودمون نظر بذاریم ! چون خواننده ای نمونده.

قبلا هم گفتم که ما خیلی اهل لینک دادن و نظر دادن در وبلاگ های غریبه نیستیم که خواننده و نظر دهنده جذب بشه و اکثر خواننده های ما از نزدیک با ما آشنا هستن و قدم و قلم همشون هم سر چشم ماست. و شاید این فرم از اهداف وبلاگ دور باشه ولی اینجوریه دیگه .

و من در طول برپایی این وبلاگ دو سه تا دوست قدیمی رو که مدتها ازشون بی خبر بودم پیدا کردم. که آخریش پدرام هست که برای مطلب قبل کامنت گذاشته. تو یادداشت بعدی جواب نظرات رو میدم.
پ.ن. : آیا همین یه فایده که از وبلاگ در این مدت بهم رسیده بس نیست ؟
 
منصور