رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

قدرت

سلام...

 متنم را به رنگ قرمز می نویسم که البته علتش را همتون بخوبی می دونید و اگر هم نمی دونید فکر کنم جمعه حتما متوجه بشوید.
هفته دیگه تعطیلاته میترمم هستش که وقتم بیشتر آزاد می شه و بیشتر می توانم به کارها رسیدگی کنم.

امروز می خواستم در مورد قدرت صحبت کنم و دوست  دارم که حتما نظر شما رو هم بدونم.

ما به چه کسی می گیم شخص با قدرت؟ آیا قدت تعریف می شه به قدرت فیزیکی شخص؟ آیا قدرت بر می گرده به مقام و درجه؟ مثلا چون آقای ایکس رییس جمهور فلان کشور هستش بهش می گویند شخص پر قدرت و با نفوذ؟!(البته کشور ما استثنا هستش منظورم جا هایه دیگست!!)     یا تعریف دیگه: مثلا به ثروت!! هر کی پول بیشتر  داره بهمان نسبت قدرتش هم بیشتره.؟ آیا می دانید که ۵۴٪ ثروت کل دنیا متعلق به فقط ۶ نفر هستش و این ۶ نفر اگه اراده بکنند هر کاری را می توانند انجام بدهند؟

پس دقیقا  قدرت را چگونه می توانیم تعریف کنیم؟ آیا می توانیم بگو ییم که تعریف قدرت در هر جا بستگی به شرایط خاص خودش را داره و یا اینکه بگوییم قدرت عبارت است مجموعه عوامل بالا؟

همین دیگه...منتظر نظر ها تون هستم!!

یاسر

حلیم + زندگی سگی + کامنت !

 



بعضی وقتا توی ماشین که هستم در حال رانندگی یه چیزایی به ذهنم میرسه ولی نمیتونم یادداشت کنم . اونوقت شب که میام پای کامپیوتر یادم میره چی بود !!! وحالم گرفته میشه.
امشب هم از اون شباست. صبح امروز جاتون خالی 6 نفری رفتیم حلیم! توی خیابون یکم دریان نو. چسبید. البته دوستان عزیزم که خارج کشور هستن می بخشن که یه غذای تمام ایرانی که احتمالا اونجا گیر نمیاد رو به یادشون انداختم  ! خداکنه هوس نکنن! پسرخالم که ده ساله تو هامبورگ زندگی میکنه یه بار بهش گفتم بیچاره ! ده ساله کله پاچه نخوردی! گفت فکر کردی! یکشنبه ها میرم کلن اونجا یه کله پاچه فروشی هست خیلی ردیف ! صاحبشم افغانیه ! خلاصه فهمیدم از من بیشتر کله میخوره!
چهارشنبه ها یه روز سگیه برای من ! یعنی زندگی سگی! کلاس از هفت ونیم تا 10  . یه کلاس دیگه از 11 تا دو ونیم. بعد یه جلسه از 3 تا 5 بعد یه جلسه دیگه از 6 تا هفت ونیم . و یه جلسه دیگه از هفت و نیم تا 10 شب ! که امشب الحمد لله این آخری کنسل شد! خلاصه دور از جون شما چهار شنبه ها شب نعشم میرسه خونه!
و یه چیز دیگه . من وبلاگ مینویسم ولی وبلاگیست نیستم! یعنی به وبلاگ های دیگه کمتر سر میزنم و دوست وبلاگی ندارم و اهل لینک دادن و بده بستون های معمول وبلاگی نیستم. اکثر کسانی که وبلاگشون رو میخونم از نزدیک می شناسمشون و اکثر کسانی که برام کامنت میذارن آشنا هستند. و به همین تعداد قابل ملاحظه ای از خوانندگان وبلاگ من خودشون بلاگر نیستن.  می بینم کانتر شماره انداخته ولی کسی نظر نداده یا خیلی کم نظر داده شده. چون معمولا بلاگ نویس ها یه جا سر بزنن نظر میذارن حتی اگه اصلا مطلب رو نخونن! لذا از دوستان عزیزم که مطالب وبلاگ مارو میخونن خواهش میکنم که نظر بذارن تا ما خوشحال بشیم. وبلاگ به نظر خواهیش زندست.
از نظر دهنده های پرو پا قرص وبلاگمون هم تشکر زیاد و حجیم(!) دارم . علی الخصوص علیرضا.

منصور

کاچی بهتر از هیچی!!


ما هیچوقت کشور توسعه یافته ای نمیشیم! به سیاست و حکومت هم ربطی نداره. به دولت هم مربوط نیست! ملت ما مشکل اساسیه و فرهنگ های غلط رایج در جامعه!
ما افتخارات فرهنگی و پیشینه با ارزشی داریم ولی از لحاظ فرهنگی اوضامون خیلی خرابه.
موتور سوار هارو ببینین! امشب یه تاکسی تو یادگار ازم اومد سبقت بگیره تو سرعت حدود 100 و یه خورده خورد به آینه من. انتظار نداشتم که یارو بیاد و عذر خواهی کنه ولی انتظار داشتم که لااقل طلبکار نباشه . رفتم جلوتر دیدم داره بد و بیراه میگه !
میری تخت جمشید روی میراث فرهنگی ما با اسپری نوشتن ممد و کریم از شهریار!
همه جا بی کلاس و ادای کلاس در میارن!
ما توسعه یافته می شیم؟ ادا در میاریم به خدا .
یک خانمی از بستگانمون میگفت توی مدرسشون ( یکی از دبیرستان های دخترانه معروف تهران) روز قبل از نیمه شعبان کاچی پخته بودن . پرسیده بود به چه مناسبت ؟ گفته بودن حضرت نرجس خاتون تازه وضع حمل کرده  و امام زمان به دنیا اومدن کاچی برای اون پختیم!!
 آخه بابا ...!

منصور

یه مقایسه کوچولو موچولو

سلام به همه

 

آدم تو امتحانا یه چیزایی را میفهمه که تا حالا دقت نداشته. این مورد خاص درباره درس کامپیوتر تئوری هست.

 

پارسال که برا امتحانای مدرسه .... می خوندم تو ایران (امتحان آخر سال) نوبت کامپیوتر تئوری رسید. من هم همین طور خوندم و تموم شد. بعد از امتحان یه سر رفتم خونه خالم و پسر خالم که هم کلاس ( نه هم مدرسه، منظورم هم سن) من بود صدایم کرد و رفتیم و خلاصه کتاب را باز کرد. تو یک قالب با رنگ صورتی نوشته شده بود: (مطلب درباره پیرینتر بود):" اخیرا چاپگرهایی وارد بازار ایران شده که خیلی چاپگرهای با کیفیت و سریع است. اما متاسفانه به علت قیمت خیلی خیلی زیاد مردم عادی معمولا آن را تهیه نمی کنند و بیشتر نزد سازمانهای دولتی است. امید می رود این چاپگرها به قیمت پایین برسند این چاپگرها، چاپگرهای لیزری نامیده میشوند." این را دیدم و شرمنده شدم. آره ، کتاب ماله زمان شاه تیرکمون بود و دست نخوره بود بهش.

 

بگذریم می رسیم به کامپیوتری که الان داشتم می خوندم. امتحان ما از کتاب پارسال و امسال هست. کتاب امسال بیشتر مطالب کتاب پارسال را شکافته و خیلی کم مبحث تکراری هم داره. خلاصه من اول با کتاب سال 11 شروع کردم و خوندم. به یه جدولی رسیدم که قیمت که ابزاری را نوشته بود ( با تبدیل به تومان) 20000-10000 تومان. برام جالب بود و یادم موند. رفتم سر کتاب سال بعد . قیمت همون چیز را نوشته بود 40000-30000 تومان. اول برام عجیب بود. رفتم یه سری به پیشگفتار  زدم نوشته بود:" این کتاب فقط برای سال 2003 طراحی شده و در سال 2004 از کتاب جدید برا امتحان تئوری استفاده میشود. اگرچه شباهتهایی دارند ... "  کفم برید. اسم کتاب هست کامپیوتر 2003 .

 

فکر کنم اگه رو اون بخش کشور + چندین و چند بخش دیگه ایران کار بشه دیگه این قدر برا مردم دنیا عجیب نیست وقتی میگیم ایرانی هستیم و می تونیم پیشرفت بیشتر کنیم. اولین لازمه پیشرفت نظم است.(همین طور که امام علی میفرمان). این هم یه نظم. نظم تو چاپ کتاب جدید. نظم تو کار و نظم تو کار ... .  البته 100% قضاوت با اطلاعات من و مثال هایی این جور (که کم نیست) حتما غلط هست، اما خوب ما اینا را میبینیم. ما، مردم ، نه بچه ها ، نه جوان ها ، نه هر چی میخواید اسم ما را بزارید نمینیم که ایران به افغانستان کلی کمک میکنه یا اینکه کلی پول میده به کشور X که بسازند کشورشون را ، ما این را میبینیم. یادش به خیر !  داشتم می یومد اینجا یه سری کارا اداری داشتم(آموزش پرورش ، تایید کارنامه ها) و خلاصه هر روز بیرون بودم. هر کی یه چیزی می گفت. یکی می گفت این غیر ممکن یکی دیگه می گفت حتما کار انجام میشه و یکی دیگه میگفت قانونش برداشته شده و خلاصه کلی دویدیم. 
 

آره مطالب شروع شد و پیچ خورد و گیر کرد و قاطی شد . فقط می خوام  بگم کشور ما ایران خیلی پتانسیل داره، اما یه سوال، اگه نفت نداشتیم، کسی به ما محل سگ می ذاشت؟ 

 

خوب  موفق و موید و به امید ایرانی بهتر

 

راستی طبیعی آدم تو امتحانا توپش پره. مخصوصا وقتی یه سوال را نبینه. امروز که امتحان را دادیم من ۱۵ دقیقه زود تموم کردم و دیدم همه دارم مینویسند. منم کلی با حال گرفتم خوابیدم.(اینجا برگه را زود نمیشه داد) یه دفه مرقب گفت ۵ دقیقه مونده منم با همون آرامش بلند شدم هیکل کار را جمع کنم دیدم یه سوال ۷٪‌ جا افتاده. منم تند تند تند شروع کردم نوشتم. آخر سواله را نوشتم. البته این بی دقتی ها از من چیزی کاملا طبیعیه. تو امتحان زبان هم بخش contextual editing گفته بود: تو خط ۷ یه غلط است پیدا کنید. منم مثل خر رفتم سر جمله ۷ و دهنم سرویس شد. آخرش هم با اضافه کردن یک قاعده به گرامر انگلیسی غلط کشف کردم و به خاطر این اشتباه ۷٪ نمره پرید. من فقط این جمله را حفظ کردم: نیوتن هم همیشه چیزای کوچیک یادش میرفت.

قربون شما

صادق


جام جهانی راگبی داره جالب میشه. 

 

فکر کنم قرار بود که آقا منصور شعرهاشون رو اینجا بنویسن و شما نظر بدید. حالا من از فرصت یه جورایی سوء استفاده می‌کنم و یه شعر از خودم رو اینجا می‌نویسم . شما هم نمره بدید. این شعر رو قرار بود تو اولین یادداشتم بنویسم. شب قبلش دکتر الهی قمشه‌ای سخنرانی داشت. این شعر هم تو همون حال و هوا گفته شده .  

شبی دیدم ٬ به خواب اندر ٬ که صاحبدل غزل میگفت
در آن غوغای خاموشی ٬ ز اسرار ازل میگفت
امیدم کو ٬ قرارم کو ٬ به جان افکنده نارم کو
گهی از حافظ القرآن ٬ گهی شیخ اجل میگفت
الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها
از آن باغ روان‌افزا وزآن بحر عسل میگفت
در این رویا همی‌بودم که گلبانگی پدید آمد
موذن بر منار شهر ٬ علی خیر عمل میگفت

قربون همه
احسان