رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

جبر و اختیار !


۱) امشب تصمیم محکم گرفته بودم که افطاری بیام خونه. از اول ماه مبارک هیچ شبی افطار خونه نبودم . تا آخر این هفته هم همین بساطه . امشب رو قرار کرده بودم که نشد. اهل منزل از این وضع ناخشنودن ولی به روی خودشون نمیارن . بعضی شبا هم دو جا دعوتم ! مثل سه شنبه شب . تازه این نیمه اول ماهه . نیمه دوم بیشتر میشه.

۲) جبری مسلک شدم شدید ! من وقتی یه کاری میکنم ٬ من که نمیکنم ٬ خدا انجام میده . درست؟ می مونه نیت . که اگه نیتم خوب باشه عملم ارزش پیدا میکنه . نیت دست خود آدمه ؟ توی نیت کردن استقلال داری؟ تو این هیات ها میگن «کی به دل شما انداخت که بیای هیات؟ میتونستی الان جای دیگری باشی» نیت هم مثل اینکه هیچی ! پس کلا هیچی به هیچی!

۳) سه ماهه تلویزیون نگاه نکردم .حتی اخبار . و این یه پیروزی در نوع خودش محسوب میشه!  البته فوتبالهای مستقیم رو نگاه میکنم ! مخصوصا امشب رو (میلان - یووه) .

۴) می بینید که ما اهل لینک دادن و وبگردی نیستیم. بعضی از معدود وبلاگ هایی که بهشون سر میزنم جواب بازدید منو پس نمیدن! تهدید میکنم که دیگه بهشون سر نمیزنم ها...

۵) میخوام به عنوان دومین برنامه برای نوشته هام (اولیش نوشتن شعر بود) هرچند وقت یه بار یک معمای ریاضی مطرح کنم که خوانندگان عزیز به ورزش فکری هم بپردازند. فردا شب ایشالا...

منصور

دو تا عکس دیدم که خیلی جالب بودن و حیفم اومد شما هم نبینید. البته شاید خیلیها دیده باشند ولی به دوباره دیدنش میرزد. اصلا قصد سیاسی کردن اینجا رو ندارم ولی عکسها از نظر عکاسی هم خیلی ارزش دارن. پس برای دیدن اونها اینجا و اینجا رو کلیک کنین.
خود عکسها رو نذاشتم تا هم کپی رایت بشه و هم حجم اینجا زیاد نشه. نمیدونم تا چند روز این یاهو خبرهاش رو نگه میداره. پس اگه لینکها رو زدین و یک چیزهای دیگه ای دیدین به گیرنده هاتون دست نزنید اشکال از یاهوه.
تصمیم گرفتم تند تند مطلب پابلیش کنم ولی هر دفعه کوتاه باشه. چند خط باشه. کوتاه و مختصر. همون « دو سه خطی بنویس. ساده تر رنگی تر. » اونهایی که مثل من عاشق آهنگای سیاوش قمیشین میدونن چی میگم.
قربون همه
احسان

شبانه

سلام


الان دقیقا ۴ ساعته که نشستم پشت این کامپیوتر!! گردنم داره می افته. البته بد هم همچین نمی گذره. دارم در حین شنیدن آهنگهای فرامرز اصلانی و حبیب پروزه ام را می نویسم. هر چی فکر می کنم هم چیزی به ذهنم نمی رسه که اینجا بنویسم؟!؟! یک متن زیبا دیدم از
لئوناردو بوف که فکر کردم بد نباشه تو وبلاگ بزارم.

 

رسیدن به خداوند، با او بودن در تمامی ابعاد رندگی است، نه فقط در شرایط ممتازی همچون لحظات ارتباط با خدا یا نیایش. همواره باید خدا را تجربه کرد - به هنگام قدم زدن در جاده، تنفس هوای آلوده، به هنگام شادی، نوشیدن یک نوشابه، به هنگام تلاش برای فهمیدن متنی که در حال مطالعه اش هستیم- خداوند در همهء اینها آمیخته است و هر موقعیتی برای درک او و گفتن اینکه : "خدا با ماست" کافی می باشد.

کلید عرفان، تلاش برای دیدن آن چیزی است که در پشت هر چیز نهفته است، که پایداری و مقاومت است، باز نایستادن در سطح، و هر چیز را یک نماد، یک نشانه، یک آیین، یک نگاره دانستن است.

برای کسی که خداوند را تجربه می کند، جهان یک پیام عظیم است.


یاسر 

 

New Production


از اونجایی که اخیرا وبلاگ ما یه سری خواننده ی بچه پیدا کرده و از آنجایی که مولانا میفرماید :
چون که با کودک سر و کارت فتاد                    هم زبان کودکی باید گشاد

یه ترانه که اخیرا سروده شده مینویسم تا اینکه این جماعت هم مطلبی مخصوص خودشون داشته باشن و حوصله شون سر نره که وارد بشن توی چیزایی که بهشون مربوط نیست!

البته مجددا از اونجایی که بعضی چیزا برای کودکان درست شده و استفاده کنندگان اصلیش آدم بزرگا هستن (!)‌مثل کارتون تلویزیونی (!) و........... و .............!!!   بنابراین از آدم بزرگای خواننده وبلاگ هم تقاضا میکنم این ترانه رو بخونن و نظر بدن. مخصوصا محمد حسین و غریبه و بقیه !

قبل خواندن ترانه این رو هم بگم که این خواننده های جدید ما امکان داره بی ملاحظه گی خودشون رو ادامه بدن و نظرات بی ربط و حتی زشت و رکیک بذارن که پیشاپیش عذر میخوام و اگر کامنت نامناسبی دیدین ٬ به بزرگواری خودتون ببخشین. 



همه آدما مثل همین           حالا یا زیادین یا کمین

تا مثل دریا بمونین              همیشه تنها میدونین

دلا که بشه سنگ سیاه       این میشه دنیای شما

شهر که نگو فرنگ بگو          آدم نگو  ، زرنگ بگو

دروغ بگی قوی میشی        آدم میشی ، کسی میشی

راس که میگی هوا پسه      معنی حرفات هوسه

فریب دادن فراوونه              شاعرشی اوضا داغونه

دنیای ما چراغونه               مخ آدما تو فرغونه

موقع بت پرستیه                تو خط هفت مستیه

خدا کم از دنیای ما             خدا میره اون بالا بالاها

خدا میشه شاه خودش        این میشه حل مشکلش

خدا میشه تنها باشه؟           عاشق آدم نباشه؟

خدا و عشق بی ثمر             بهتره باشه بی خبر

شیطون اومد یه کاری کرد       عاشقا رو فراری کرد

فقط عاشق موند و خدا          دوتایی از همه جدا

خدا که مال آدماس                بعضی دلا رو به خداس

دل مال آدم ، نه بابا               دنیا جدا ، خدا جدا

عاشق بی ریا جدا                می ره بالا پیش خدا

هر کی یه زندگی داره           کی حس بندگی داره

خدا میره با عاشقا                آدم میمونه بدون خدا

 پ.ن.  سروده شده به تاریخ : ۴ /مهر/۱۳۸۲

منصور   

نه شور شور نه اینقدرم بی نمک

سلام به همه

 

امروز می خوام یه زره گله کنم درباره وضع این کشور و این حرفا.

 

می خوام با کتاب " داستان دو شهر" (a tale of two cities) از دیکنز شروع کنم.(اگه کتاب گیرتون اومد حتما حتما بخونید). قصه خودش درباره یه چیزایی که گفتنش فقط کار را طولانی میکنه و بس اما خوب یه بخش قصه هست که خیلی خیلی جالبه. درباره انقلاب فرانسه. مردم بدبخت مورد ظلم قرار می گرفتند و انقلاب کردند. اول شروع به مجازات ظالمها کردند و بعد دیگه همه را. حتی کسان بی گناه که یه نسبتی با ظالم ها داشتند و آخر کار هم رئسای انقلاب اعدام شدند یا مورد خشم مردم قرار گرفته و یه بلایی سرشون اومد.

 

وقتی به تاریخ آفریقای جنوبی نگاه میکنیم همین را می بینیم. یعنی سیاه ها بدبخت بودند و الان حکومت میکنند. اما خوب یه جورایی دارند کار فرانسوی ها را تکرار میکنند. با چند تا مثال حرفم را ادامه میدم:

 

  • این حرف استادهای دانشگاه و گلیه  دانشجوهای سفید که به من هم رسیده، این استادها به کار سیاه ها نمی تونند نمره پایین بدند، صرف نظر از کیفیت و کمیت و ازین حرفا. اگه این اتفاق بیفته سیاه یه نامه مینویسه به رئیس دانشگاه که از ذغال هم سیاه تره که استاد فلانی انت end  نجادپرست ( میدونم غلط نوشتم word  من اون حرف خاص را نمیزنه) هست و ازین حرفا و اینا هم که دلش میخاره گوش این آدما را بپیچونند. نتیجه این میشه که سطح دانشگاه اینجا که واقعا بالا هست و بودجه های کلان هدر میره. با این حال سیاه ها حتی نمی تونند به 20 نفر اول درسی نزدیک بشند. نمیدونم یه جورایی IQ پایینتره. هر دانشگاه موظف هست که یه تعدادی از دانشجوهاش سیاه باشند با اعلام شاقه. سطح دانشگاه ها داره مییاد پایین.
  • دولت داره به تجار سیاه کمک بلاعوض میده و  به سفیدا هیچی(به سلامتی).
  • بیمارستانا موظف هستند یه درصدی از کارمندای خودشون را سیاهایی استخدام کنند که اون جوری درس خوندند.
  • شرکت های باید یه تعدادی کارمند سیاه داشته باشند.
  • ... .

 

نتیجه اش:

 

·        سفیدا دارند کشور را ترک میکنند. بخاطر همونا، نا امنی و هزارتا کوفت دیگه.

·        استادای دانشگاه دارند میرند و سطح دانشگاه ها داره می یاد پایین.

·        بی امنی داره زیاد میشه. معمولا یا اکثرا مجرما سیاه هستند و خوشون میدونند، اما خوب به روشون نمی یارند، چون پلیس هاشون هم سیاه هستند.

·        ... .

 

تنها شانسی که این کشور داره اینه که چهارچوبش توسط سفیدا ساخته شده. بی نمکترین اتفاقی که داره می افته اینه که اسمه Pretoria عوض شده به boochwane (بوچّووانه) یه اسمه کاملا انگلیسی را دارند عوض میکنند به یه اسم کاملا سیاهی. دارند کار را شور شور میکنند، این کشور 11 زبان رسمی دارند که 9 تاش توسط سیاه ها حرف زده میشه. خلاصه به قول ما نه بی نمک نه ام این قدر شور.

 

یه انتقادم دارم به خونندگان عزیز وبلاگمون که برا بهتر شدن وبلاگمون میگم. بعضی خونندگان گلمون از آخر متن شروع به خوندن میکنند. توضیحش را بعدن میدم. یه تشکر خاص هم داشتم از آقای آقاخانی اون طوری که به نظر میاد از بخش نظرات تنها کسی هستند که واقعا متن ها را می خونند.

 

التماس دعا، قربون شما.

 

صادق