رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

راننده با مسولیت !!

سلام

چند وقته سرم خیلی شلوغ شده کمتر مطلب می دم....

امروز ساعت ۳:۳۰ بود داشتم از دانشگاه بر می گشتم خونه و رفتم سوار قطار بشم یکهو دیدم راننده داره می دوه بطرف من و نظافتچی...؟؟!؟!
فریاد زد و گفت که سوار این قطار نشوید و هر چه زودتر ازش دور شوید. سریع همه رو از اطراف قطار دور کرد و رفت پیش نگهبانهای ایستگاه و در عرض ۱ دقیقه تمام پلتفرم را بستند و در ورودی هم با روبان خطر بستند...

من و چند نفر فوضول دیگه رفتیم که یک سری از ماجرا در بیاوریم ولی جوابی نگرفتیم.

دیدم که مثل اینکه که قضیه جدیه و رییس ایستگاه هم آمده و دارند با هم پچ پچ می کنند.
جمعیت حسابی جمع شده بودند و می خواستتند سر در بیارند که قضیه چیه....

حسابی هم مسولها تر سیده بو دند و معلوم بود که حتما یک خبره مهمیه..

راننده قطار داشت به یک جا با موبایلش گزارش میداد که جریان چیه ...در همون لحظه رییس ایستگاه دوان دوان بطرفش آمد و یک موبایل دیگه را هم داد دستش و گفت که از پلیسه!!
راننده دو تا موبایل به گوشش بود و داشت گزارش می داد...

بعد از ۳ دقیقه...

یک گردان پلیس با لباسهای ضد گلوله وارد ایستگاه شدند.... همه با لوازم مجهز و خفن!!

راننده داشت گزارشش رو می داد و بهمراه هم وارد قطار شدند (جالب بود رییس پلیس یک زن خیلی جوان بود )

بعد از ۲ دقیقه دیدیم که پلیس با یک کیف ورزشی بزرگ از قطار خارج شد...

قضیه از این قرار بود که راننده متوجه کیف بزرگ سنگین توییه قطار شده بود و دیده بود که درش هم قفله...بعدش هم احتمالا ۱۱ سپتامر تو ذهنش امده و احساس قهرمان بازی و ...

خلا صه پلیس با لباس ضد بمب امده بود و در کیف را شکسته بود و دیده بود که خبری از بمب و اینها نیست...!؟!؟!

فکر کنم راننده خیلی ضاییع شده بود جلو اینهمه آدم..

خلاصه بعد از نیم ساعت قطار را راه انداخت و باعث شد که من ۱۵ ربع بعد افطار برستم خانه!!

این هم داستان راننده با مسولیت !!


یاسر
  

عنوانی براش ندارم...


1) کوه رفتیم ، داغون شدم! تمام آب بدنم از دست رفت. دزئیدراته(!) شدم! ماه رمضون برای کوه رفتن وقت مناسبی نیست...

 

2) جواب معما: باید برود سراغ در شماره یک . چون موقعی که شرکت کننده در شماره 2 را انتخاب کرد ، به احتمال یک سوم پشت این در جایزه است و احتمال برای در شماره 1 و 3(با هم) ، دو سوم است. حال با پوچ شدن در شماره سه ، تمام احتمال دو سوم به در شماره یک سرازیر میشود، پس احتمال جایزه داشتن در شماره 1 ، دو سوم است! به همین سادگی...

 

3) معلم نشین! اگرم شدین وبلاگ نزنین ! یکی از دانش آموزان امسالم که میاد نظرات نامربوط تو وبلاگ میزاره ، دیروز با یکی از دوستاش اومده بود از من راجع به نحوه امتحان سوال میکرد ، البته با یه لبخند معنا دار! واحتمالا هنوز فکر میکرد که برای من ناشناخته است!

 

4) وقتی که ما یه نفر را می شناسیم، اگر میاد توی وبلاگ نظر میذاره ، نباید رعایت ادب رو بکنه؟ و مثلا هرجور دلش خواست حرف بزنه و هرجورخواست خطاب کنه؟ مخصوصا اگر دانش آموز آدم باشه... آیا محیط وبلاگ یه جای دیگه ست و احترام توش تعطیله؟!

 

5) دو تا لینک ثابت کنار وبلاگ ( که خالیه) به مزایده گذاشته میشه... قیمت پایه 20 هزار تومان! اگه پیشنهاد خوب بیاد حاضریم لینکهای اختصاص داده شده رو هم بفروشیم !!!

 

6) پرسپولیس برد ، بایرن به لیون باخت ( با گل البر!!) نمیدونم هلمز الان چه حالی داره ؟!!!

 

7) از اول ماه رمضون تا حالا افطار خونه نبودم... خیلی ناجوره نه؟

 

8) دارم یه proposal می نویسم خیلی خفن ! اینه که دو سه روزه پیدام نیست.

 

9) اینقدر اطرافیان به گوشی موبایلم گیر دادن (NOKIA 5110 ) که گوشتکوبه ، پاره آجره، به درد شکستن یخ میخوره و... که رفتم یه گوشی 6610 گرفتم . دیگه حرفی نیست؟!!!

 

 منصور

پیش بینی

چند روز پیش یه خبر از تلویزیون شنیدم ٬ بنابراینکه شرکت ایران خودرو و سایپا میخوان یه خودرو بسازن مال رنو !!! که تا دو سال دیگه میاد و میخواد جای پیکان رو بگیره. نکتهء جالبش این بود که آقایون از الان قیمت تموم شده رو ۶ میلیون تومان پیش بینی کردند. آخه تو این مملکت که تا پس فردا هم نمیشه قیمتها رو پیش بینی کرد اینها چجوری قیمت یه ماشین رو برای دو سال دیگه پیش بینی کردن؟ حالا جالبتر از اون ٬ امروز چشم انداز ۲۰ سال آینده هم به مبارکی و میمنت به آقایون سه قوه ابلاغ شد. به این میگن مملکت گل و بلبل.
قربون همه
احسان

وسیله


آن کس که درون سینه را دل پنداشت                     گامی دو نرفته جمله حاصل پنداشت

علم و ورع و زهد و تمنا و طلب                              این جمله رهند، خواجه منزل پنداشت


رباعی فوق از عین القضات همدانی است. و از سبک وسیاق رباعی معلوم است که شاعرش عارف مسلک بوده است.

این که عرفان خوب است یا بد فعلا به خوب و بدش کار ندارم. غرضم چیز دیگری است.


فکر می کنم خیلی هایمان مبتلا به چیزی هستیم که شاعر فوق در شعرش ما را از آن بر حذر می دارد؛                                       اشتباه گرفتن هدف با وسیله.


جالب آن که خیلی وقتها قبول هم نمی کنیم که داریم اشتباه می کنیم یا به گونه ای توجیه می کنیم که همین رفتار و گفتار من درست است و اگر شما دقت بیشتری به خرج دهید حتما متوجه خواهید شد.


بعضی ها هم از آن طرف پشت بام می افتند و به هیچ چیز اهمییت نمی دهند. چرا؟ چون می گویند همه چیز وسیله است ومهم نیست. به هدف فکر کن یا فقط هدف مهم است و به این بهانه از زیر بار خیلی مسئولیتها شانه خالی می کنند. حال آن که خیلی از این وسیله ها مهم و مقدس و مبارک هستند. شناخت هر وسیله و استفاده مناسب از آن کمتر از شناخت خود هدف نیست.

برای رسیدن به گنج، حاجت به نقشه گنج است. نقشه گنج خود گنج نیست. یافتن گنج در سایه تلاش و کوشش و جدیت است. به قول سعدی:


مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

 
نصیر

یک مساله ریاضی...


در یک مسابقه ( از نوع احمدزاده - حسینی!) یه نفر به مرحله نهایی میرسه.
سه در مقابل او قرار دارد (به شماره های ۱ و ۲و ۳ ). پشت یک در جایزه قرار دارد و دو در دیگر پوچ است. روال مسابقه به این صورت است که شرکت کننده هر دری را که انتخاب و اعلام کند ٬ قبل از باز کردن آن ٬ مجری می آید و از دو در دیگر یکی را پوچ میکند. 

حال فرض کنید که شرکت کننده مثلا در شماره دو را انتخاب میکند٬مجری می آید و در شماره سه را پوچ میکند٬حال با وضع پیش آمده بگویید که شرکت کننده اگر همان در شماره دو را باز کند شانس بیشتری برای بردن دارد و یا برود سراغ در شماره یک ؟ و یااینکه فرقی ندارد ؟

البته لازم به توضیح است که این مساله داری نکته انحرافی و امثال آن نیست٬ بلکه کاملا دقیق و بر پایه ریاضیات استوار است. و چند وقت قبل مساله مطرح شده در انجمن آمار امریکا بوده.


منصور