رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

LES MISE'RABLE

 

1- تو که بارونو ندیدی ، گل ابرارو نچیدی ، گله از خیسی جاده های غربت میکنی...

 

2- شب جمعه با خانواده رفتیم سینما فیلم معادله . بدک نبود. کلی خندیدیم. صرفنظر از داستان و مضمون فیلم،دو نکته جالب رو به تصویر کشیده بود. یکی اینکه اگر در روز روشن در جایی پر رفت و آمد مثل جلو دانشگاه شریف ، دو نفر پیاده شن و یک نفر رو دستبند بزنن و بندازن تو ماشین ، نه تنها کسی عارضشون نمیشه ، بلکه کمکشون هم می کنن!

دوم اینکه زنگ بزنی به پلیس 110 و بگی اینجا قتل اتفاق افتاده، وقتی میان که آبها از آسیاب افتاده باشه و همه چی تموم شده باشه!

 

3- از سینما اومدیم بیرون بعد یه ربع برادرم فهمید کیفش رو توی سینما جا گذاشته . برگشتیم. پول ، مدارک ، سوئیچ ماشین ، کلید خونه ، خلاصه همه چی تو اون کیف بود. صلوات نذر کردیم . یقین داشتم با نذر صلوات کیف پیدا میشه و شد. بعد نیم ساعت ، توی سینمای شلوغ . نمی دونم صلوات چه حکمتی داره. تا حالا نشده برای چیز گمشده نذر صلوات کنم پیدا نشه .
تابستون امسال توی طرقبه یکی از دوستان کیف سامسونتش رو با بیش از یک میلیون تومن پول و چک جا گذاشت. توی رستوران . وقتی فهمیدیم که رسیده بودیم مشهد. برگشتیم و به همین طریق کیف پیدا شد. صلوات .

 

4- تلویزیون امروز فیلم بینوایان رو پخش می کرد.چقدر این رمان عالی است. زیاد در مورد این رمان حرف زده شده و انواع و اقسام سریالها و تئاترها و کارتونها و فیلمهای سینمایی در موردش ساخته شده و در تلویزیون ما با سانسور پخش شده و  باعث شده که به عمق سحر قلم هوگو پی برده نشه.
چقدر پیامهای این رمان قوی است و چقدر داستان ٬ مذهبی و ارزشی است. عجب شخصیت پردازی دارد این داستان.
دروغ گفتن همیشه هم بد نیست ! دیدید که! کشیش به ماموران دروغ گفت و والژان فرار کرد. خواهر روحانی در یه روز دو بار دروغ گفت ، یه بار برای امید به زندگی فانتین، یه بار برای نجات والژان. ما ایرانی ها مردم عاطفی تری هستیم تا اروپایی ها. نه؟
یه مطلب دیگه . می دونین چرا اسم این داستان «بینوایان» است؟ من فکر کنم چون همه آدمهای این رمان بینوا بودند. ژان والژان، تناردیه ، ژاور [مجری قانون وظیفه شناس] ، ماریوس ، مادر روحانی ، گاوروش و....

همه مردم بینوا هستند و به نظر من این پیام اصلی هوگو می تونه باشه.


منصور

فقط یک بیت!



عشق بی حاصل من قصه بی پایان بود

من ندانم که چرا قصه مکرر کردم

منصور

شماره ها

با سلام

تمام شماره ها
آرزوی انگشت تو را دارند
تو این را نمی دانی
هر گاه
شماره ای می گیری
شماره های دیگر
از غصه می میرند

تکه شعری از رحمت حقی پور بود که امروز به طور تصادفی در روزنامه خواندم تا شعرهای دیگرش چه باشد.

یادش به خیر در جوانتر بودن شعرهای عاشقانه زیاد می خواندم خصوص سعدی که بی نظیر است و  مالک ششدانگ در این زمینه است به قول خودش:

سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد
شیرینی طبع دخترانت
شور از متمیزان برآورد
شاید که کند به زنده در گور
در عهد تو هر که دختر آورد


تذکر: می خواستم در مورد ۱+۱۷ تیر بنویسم گفتم شاید رییس را دل نباشد.
اگر اجازت داد شاید روزهای آتی قلمی بزنم چرا که قدم ها شکسته است...

نصیر

دل بسته ام به یاری ٬‌شوخی ٬گشی ٬‌نگاری


1- دل بستن را نمی خواهم به خاطر مرارتی که موقع دل کندن وجود داره. خوشا آدمی که دل نبنده .

 

2- امروز رفتم دیدن یکی از دوستان قدیم. به همراه امیرحسین . این دوست ما تحصیل کرده امریکاست. از معدود آدمهایی است که میگه اینجا زندگی راحت تر از امریکاست. البته منظورش مقایسه زندگی برای یک ایرانی داخل امریکا با زندگی او داخل ایرانه. رشته اش مدیریت مالی بوده ( اسم خارجکیش رو بی خیال!) الآن هم استاد دانشگاه شریفه. خیلی حرف زدیم . حرفهای ارزشمندی شنیدیم . بیشتر حرفامون راجع به بورس و بازار بورس ایران بود. یعنی چیزی که رشته تخصصی اش است. چقدر چیز یاد گرفتم. مطمئنم اطلاعاتی که راجع به بورس بدست آوردم در حالت عادی در مدت یک سال نمی تونستم گیر بیارم. چون در این زمینه کسی اطلاعات نمیده و یا اینکه اطلاعات درست نمیده.

 

3- یکی از دوستان عزیز (حسین) یه مطلب برام فرستاده و خواسته بزنم تو وبلاگ که یک قسمتش رو می آرم:

 

«روز تحویل کارت کنکور سراسری که مردم به عنوان کسانی که پس از دوازده سال تحصیل حالا خودشونو واجد شرایط ورود به دانشگاه می دونن ، انتظار میره آدم یک عده با فرهنگ رو ببینه ولی متاسفانه یه عده آدم رو می بینه که یکی سعی میکنه شلوارش بیشتر کوتاه باشه و یکی سعی میکنه لباسش تنگ تر باشه و یه عده هم سر کوتاه تر بودن مانتوشون مسابقه میدن!!

حالا اگه همین وقتا رو سر درسشون میذاشتن ....»

 

4- غروب رفتم محل کار یکی از دوستان تا ازش چیزی بگیرم. بر حسب حسن تصادف ، استاد عزیزمان آنجا بودند. نشستیم ، صحبت کردیم . دو تا سوال پرسیدم و ایشان در مد جواب دادن با پتانسیل بالا، جواب دادند و من خیلی خوش به حالم شد. یک بحث دیگر هم درگرفت که آن هم عالی بود. کلا امروز روز خوب و با برکتی بود. چشم بد از چنین روزی دور باد!

 

5- فردا صبح برنامه کوه داریم. یکی از دوستان گفت که فردا  کلاس داره و نمی تونه بیاد. حیف شد ! اگه این دوست خیلی عزیز من نیاد، چه کسی آخر کار کل گروه رو ول کنه و با یکسری دیگه که اصلا نمیشناسدشون بره ناهار !!! ( خوانندگان ببخشند، این موضوع دیگه خیلی شخصی بود!)

 

 منصور

افزایش امنیت کامپیوتر

سلام

امروز یه چیز جالب خوندم؛ بد نیست شما هم بدونید.(اگر windows XP استفاده میکنید البته)

یه مقاله منتشر شده بود درباره اینکه چه کارهایی میشه کرد که Trojan Horse کمتر به کامپیوتر آسیب بزنه. نکته جالبی که اشاره شده بود این بود که اگر administrator هستید؛ سعی کنید یه account دیگه بوجود بیارید برای وصل شدن یه اینرنت؛ به خاطر اینکه با این کار اگر کامپیوتر ویروسی شد؛ ویروس به بخش های اصلی windows نمیتونه آسیب بزنه به خاطر دسترسی محدود User.

یه تکه خوندم از Desiderata (کلمات قصار)؛ خیلی ازش خوشم اومد. امیدوارم شما هم ازش لذت ببرید:

Go placidly amid noise and haste, and remeber what peace there may be in silence. As far as possible without surrender be on good terms with all persons. Speak your truth quietly and clearly, and listen to others, even the dull and ignorant, they too have their story. Enjoy your achievements as well as your plans. Keep interested in your own career, however humble, it is a real possession in the changing fortunes of time. Be yourself

فارسیش نکردم چون انشای فارسی من همش را خراب میکرد.

صادق