رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

نیکی و بدی

یک مطلب جالب از پائولو کوئیلو خواندم که خیلی به دلم نشست و گفتم که بد نباشه اون را اینجا به عینه نقل کنم:

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.


روزی دریک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز روًیایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهرة عیسی بشوم!

"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند."

یاسر

باران تابستانی!!

دیشب باد و طوفان عجیبی میومد. توی تیر ماه داغ تهران که صبحش از گرما همه هلاکند؛ شب داشت مثل پاییز رگبار بارون می‌زد و طوفان میومد!!
اصلا نمی‌تونستم بخوابم. هم یه مقداری خودم فکرم مشغول بود و خیلی آرامش نداشتم و هم اینکه همه‌اش فکر می‌کردم که این باد و طوفان پیش‌درآمد زلزله معهود تهرانه!!
توهم پیدا کرده بودم و همه‌اش حس می‌کردم زمین یه تکون‌های خفیفی داره و هر آن زلزله بالای ۷ریشتری که قرار بیاد؛ میاد!!
.
. . .
. . . . . .
بارون خیلی خوشلی اومد و هوای خفه تهران رو یه حالی بهش داد و هیچ زلزله‌ای هم نیومد. اما من که خیلی بد خوابیدم.
اما اگه زلزله دیشب میومد؛ امروز من و شما کجا بودیم؟؟ چه حالی داشتیم؟!
 به نظر من این بارون‌های بی‌موقع و غیر متعارف تهران یه حکمتی داره. حالا دیروز و امروز چه خبری تو تهران بوده . . . . الله اعلم!!

آوای من

کوه خوب!


۱- فاصله افتاده بین پست قبلی و این پست. عذر می خوام.

۲- تو این قسمت یه چیزی نوشته بودم در بازبینی پشیمون شدم پاک کردم!

۳- برای اینکه ملت بفهمن من هم یه چیزایی حالیمه(!)‌ این مطلب رو می نویسم: 

دریا
خروش را با موج تعریف می کند
جنگل
خودش را با درخت
آسمان
خودش را با ستاره ها
و من
خودم را با تو تعریف می کنم.        «آنتوان دو سن تگزوپری»

۴- امروز با دوستان رفتیم کوه . بحثهای بسیار سازنده و خوبی درگرفت. شاید مسیر زندگی من رو عوض کنه ! نمی دونم. مطالبی رو دوستان مطرح کردند و پیشنهاد دادند که خیلی جالب بود. باید منتظر آینده شد. دوستانی به این خوبی و گلی هستند برای همه چیز. اونوقت ما اومدیم خودمون رو مچل یه سری آدمایی کردیم که حالا میخوان ۲ شب برن کوه یا ۳ شب ! شیر پلا برن یا توچال. با تله کابین برن یا پیاده ! بی خیال بابا ! هر چی باهاشون راه اومدیم فکر کردن خبریه ! نخواستیم!‌ هرکار میخوان بکنن.

۵- ما از گل نازک تر به رئیسمون نمی گیم ٬‌ اونوقت رئیسمون فکر میکنه که چه خبره ! 
فکر میکنه کارمند باید گردنش جلو رئیسش کج باشه و چشم به دهان او بدوزه که اگه گفت برو بمیر ٬ ‌بره بمیره ! 

امروز یکی از دوستان میگفت هفته پیش با رئیسمون دعوام شد بهش گفتم :
«چی خیال کردی ؟ می تونم همتون رو بخرم و در راه خدا آزاد کنم ! »
حال کردم ! به این می گن برخورد با رئیس !

۶- بسه فعلا.

منصور

طبیب ٬ حبیب

چو به گشتی طبیب از خود میازار
چراغ از بهر تاریکی نگه دار                             سعدی

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند                    حافظ

سعدی و حافظ و شاعرای همتراز این دو - اگر داشته باشیم!! مولوی را جدا باید بحث کرد - چه خوب گفته اند و طبیبان دروغین و راستین را خوب نشان داده اند. 

یکی از بستگان پسر سه ساله تبدارش را ساعت 8 شب برده یک درمانگاه خیریه دندانپزشکی  چون بچه تب داشته و از صبح دندان درد نیز؛  دیگران لطف کرده اند و نوبت خود را به پسر بچه داداه اند و با این احتساب دومین مریض شده است.

گفت: اولین حرف دکتر این بود که بچه را نباید شب بیاورید! و بعد  اگر بچه بی تابی کرد باید ببریدش ! و از این حرف ها..

می گفت اگر مجبور نبودم بچه را بیرون می آوردم ولی چه چاره؟
گویا دکتر خوب معاینه کرده ولی غرهای خودش را هم زده است.

به قول سعدی عطایش را به لقایش بخشیدم.

آخر سر این فامیل ما موقع خداحافظی گفته است: ببخشید که آداب مطب را نمی دانستیم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

می دانم همه دکتر ها این گونه نیستند ولی بعضی وقت ها یکی هم یکی است.
و به راستی واژه طبیب چه قدر زیبا و گوش نواز است تا دکتر.
به دکتر می شود گفت دستم به دامنت ولی به طبیب نه نمی دانم چرا. طبیب در دل خودش انگار دارای بار معنایی حبیب نیز هست.
 
پیامبر اکرم(ص) هم حبیب بود هم طبیب. طبیب روح و جسم. 
طبیب دوار بطبه
حالا این دوست ما حتما سوگند هم خورده است.
ای بابا نمی دانم.

سود بازار محبت ٬ همه آه سرد است
تا نکوشید، پی گرمی بازار کسی

نصیر

 

چهار سال زندگی

سلام

چند وقت پیش یه بابایی اومد دانشگاه از یه شرکتی که هر سال به عنوان جایزه به فقط یک نفر بورسیه می ده. بورسیه که چه عرض کنم چهار سال زندگی؛

شاید کمتر چنین بورسیه هایی بدند. تمام پول تحصیل و خوابگاه را مثل همه بورسیه ها پرداخت میشه؛ به علاوه هر ماه حدود ۲۵۰۰۰۰ تومان پول تو جیبی به بورسیه شونده میدند که نیازی به کار نداشته باشه و بتونه رو درسش تمرکز کنه. بازم بگم در آخر سال اول وقتی دانشجو جا افتاد و به فشار درسی عادت کرد یه note book براش میخرند. در طی چهار سال تحصیل هم دانشجو حق داره یک سفر تفریحی به یکی از کشورهای اروپایی بره و تمام مخارج این سفر توسط این شرکت تامین میشه. نکته جالب اینه که هر دانشجو هر سال تا یه سقفی هم می تونه کتابهای کمک درسی بخره که مخارج اون هم داده میشه. در طول تعطیلات دانشجوهای بورسیه شده که به پول نیاز دارند یا به هر دلیلی کار می خواند میتونند برند و تو این شرکت کار کنند. و شرایط کاری بعد از تحصیل هم محشر هست. شاید به خودتون بگید لابد دانشجوها باید ۱۵۰٪ برا هر درس بیارند تا بورسیه از دست نره؛ اما براتون ممکنه عجیب باشه اگه بدونید که تنها شرطی که اول کار میزارند اینه که دانشجو باید تمام درسها را فقط پاس کنه. یعنی نمره ۵۰٪. اگر یه درس را افتاد شرکت بورسیه کننده یه ترم به دانشجو فرصت جبران میده(که در این ترم شهریه توسط خود دانشجو پرداخت میشه) و اگر جبران شد دوباره بورسیه به حالت اولش برمیگرده. اما برای تقاضای بورسیه تنها چیزی که نیازه اینه که ۴ تا از نمره های سال آخر دبیرستان بالای ۱۶ باشه.(البته  داشتن تبعیت آفریقای جنوبی شرط اول هست). اما چون این بورسیه سالانه به یک نفر ختم میشه گرفتنش کار حضرت فیله. بیشتر این بورسیه به پاس زحمات دانش آموز تا زمان بورسیه اعطا میشه.

خوب این همه گفتم؛‌ بزارید اینم اضافه کنم؛ شرکتی که این بورسیه را میده یه شرکت آمریکایی تو آفریقای جنوبی. تبلیغ ازین بهتر می خواید؟ تمام دانشجوها یا اکثرشون حداقل اسم این بورسیه را شنیدند. اما چیزی که خیلی ها میدونند اینه که یه شرکت آمریکایی اینجا بورسیه های محشری میده. لابد بعدش میگند:‌عجب آمریکایی ها مردم توپی هستند؛ حالا هی این اخبار جیغ میزنه ۵۰۰۰۰۰ نفر در عراق کشته شدند. دیگه کی اهمیت میده یا حتی به خودش اجازه میده یه لحظه فکر کنه: مرگ بر آمریکا.  ۷۰٪‌ بچه ها اینجا برنامه دارند بعد از اتمام تحصیل یه راس برند آمریکا. من که بهشون حق میدم. شما چه طور؟ 

موفق و موید

صادق