رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

کشکول


۱- تجربه استادیوم خوب بود. برای من که ندیده بودم تاحال. یکی از شاگردانم رو هم دیدم و یقه اش کردم ! گفتم اومدی استادیوم چی کار !‌

۲- آنقدر که انتظار میرفت فحش نشنیدم . بعد کاشف به عمل اومد که تو بازی ملی فحش ها خیلی کمتر از بازی های باشگاهی است!

۳- جشن قهرمانی ایران خیلی قشنگ برگزار شد. عین خارج! اصلا انتظارش نمیرفت. در نهایت نظم و زیبایی و نورافشانی قشنگ و توپ در کردن و آتیش بازی و فواره اکلیل. خیلی قشنگ بود. باعث شد از رفتن اونجا پشیمون نشم.

۴- دیروز عصر رفتیم بهشت زهرا. ۷۲ تن. دکتر نوربخش. شهدا و درگذشتگان دوستان همراه ما. آقای طالقانی. حال و هوام عوض شد. بحثهای خوبی هم درگرفت. خدا رحمت کنه تمام اسیران خاک رو.

۵- شعر آهنگی که گذاشتمش توی وبلاگ رو مینویسم. بدک نیست. یه جورایی به شعرهای خودمون نزدیکه.

Leben ... I feel you
"i feel you...
in every stone
in every leaf of every tree
you've ever grown

i feel you...
in every thing
in every river that might flow
in every seed you might have sown

i feel you...
in every stone
in every leaf of every tree
you've ever grown
that you ever might have grown

i feel you...
in every thing
in every river that might flow
in every seed you might have sown"

i feel you...
in every vein
in every beating of my heart
in every breath i'll ever take

i feel you...
anyway...
in every tear that i might shed
in every word i've never said

i feel you..."


منصور

چاه

با سلام
هفته ای که گذشت هفته شلوغی بود و بیشتر شلوغی ها متعلق به خودم نبود.معمولا این چنین است.
در همین هفته به مناسبتی به بازخوانی بعضی از شعرهای مشیری پرداختم.
وی شعری دارد به نام یوسف که در زیر می خوانید

دردی اگر داری و همدردی نداری
با چاه آن را در میان بگذار
با چاه!
غم روی غم اندوختن دردی است جانکاه

گفتند این را پیش ازین اما نگفتند
گر همرهان در چاه افکندند و رفتند
آنگاه دردت را کجا فریاد کن
آه!

کو دست که بند بسته بگشاید از او
یا هم نفسی که دل برآساید از او
امروز غمی با که توانی گفتن
تا صد غم دیگرت نیفزاید از او

رباعی بالا از مشیری نیست0
البته اینها شعر است و در شعر حرف از یاس و ناامیدی زدن رسم است
ولی بسیاری شعر ها رنگی از واقعیت نیز دارد0

نصیر

I feel you


اومدم خونه امیرحسین . هلمز هم هست. می خواهیم بریم استادیوم بازی ایران - سوریه ! ‌تورو خدا نخندین به ما ! بالاخره برای اولین دفه به ما ببینید رفتن استادیوم رو.

یه خواننده آلمانی٬ با لهجه ساده٬ یه آهنگ قشنگ خونده به نام leben i feel you.
برای من که تا حالا از این کارا نکردم عجیبه ٬ نه؟!!!

من که می دونین تو این خط ها نیستم !‌ اینا اغفالم کردن !! وگرنه منو چی به این آهنگها . ولی با همه این حرفا آهنگ قشنگیه. زودی بر می دارمش !‌ قول میدم ! راجع به من فکرای بد نکنین!!


منصور

شاید این باشه



سلام به همه

امروز می خوام چند تا مطلب بنویسم که شاید شبیه شکایت باشه؛ شاید خبر و شاید هم ....

یادم میاد روزهای اولی که اومده بودم اینجا هر روز میلم را چک می کردم؛ هر روز لااقل ۵ تا میل جدید داشتم؛ می خوندم و با یه اشتیاقی جواب میدادم. بعضی وقت ها از اشخاصی میل میگرفتم که وقتی ایران بودم سالی یه بار هم به زور میدیدمشون. تازه چه میل هایی؛ یادم میاد ۲۰ دقیقه طول میکشید میل را بخونم. حتی چند دفعه نامه گرفتم؛ یه حالی داد. هر چی زمان جلوتر رفت میل ها کمتر و کمتر شد و البته دوستان واقعی مشخص تر. باید اعتراف کنم که منم اشتیاقم برا جواب دادن تغییر کرد. میل ها از ۲ یا ۳ صفحه به چند خط رسید؛ از کلی اخبار و اینا تبدیل شد به:‌سلام؛ دلم برات تنگ شده؛‌ قربونت. یا سلام عکس بفرس. خداحافظ . آخرش هم میشه من که حدود ۳ ماه هست جواب بعضی میل هام را نگرفتم. بعضی وقت ها هم یه چیزهایی میاد مثل کجایی؟ چرا میل نمیزنی؟ معلومه اصلا بابا میلها را نمیخونه.

همین چند وقت پیش داشتم فکر میکردم. ماها یه جوری هستیم. تا یکی هست قدرش را نمیدونیم.(اون یکی من نیستم) وقتی میره تازه میفهمیم کی بود و چه نقشی تو زندگی ما داشت. دلمون تنگ میشه و دنبال یه راه می گردیم که اون دل تنگی را جبران کنیم و بعد از یه مدتی هم که دیگه کلا یادمون میره کی بود یارو. تو طولانی مدت ۵ دقیقه هم وقت نمی زاریم میلش را بخونیم یا یادش را بکنیم. مثل یه آدم که می میره. تا وقتی زندس کاری به کارش نداریم. وقتی می میره تازه می فهمیم کی بود و شروع می کنیم گریه و زاری؛ تا چهلمش هر هفته میریم سر قبرش؛ تا سالش هر هفته براش فاتحه میخونیم؛ بعد از اون اگه بهش فحش ندیم باید خدا را شکر کنه. شاید همه این قصه هفته پیش شروع شد وقتی داشتم با یکی از اقوام چت میکردم. وقتی شروع به حال و احوال کردم پرسید: راستی! اسم داداشت چی بود؟ رفتم تو فکر؛ اول به خودم گفتم بابا اینقدر بعد دیدم خودمم اسم بعضی ها را یادم رفتم؛ کسایی که بعضی روزا ۵۰۰ بار می دیدمشون. کاریش نمیشه کرد؛ میشه؟

شاید وقتی یه کار عادت بشه و دلیل انجامش دیگه تکرار نشه از کیفیتش کم بشه؛ دیگه دلیلش یادمون میره؛ میشه مثل مسواک زدن. مثل همین مطلب نوشتن ما (یا من) یا میل زدن دوستان. شاید بد نباشه هر وقت می خوایم کاری انجام بدیم اول از خودمون بپرسیم چرا؟ بعد حتی اگه ۵ دقیقه هم وقت میزاریم مطمئنیم که ۵ دقیقه از وقتمون استفاده شده. (اینا را بیشتر دارم به خودم میگم و شخص خاصی تو ذهنم نیست؛ یه وقت اشتباه برداشت نشه)

شایدم کسایی که مثل اول می مانند بیکار و الاف هستند.

طولانی شد بقیش را میزارم دفعه بعد.

یا علی

صادق



گریه مون هیچ ٬ خندمون هیچ ٬ باخته و برنده مون هیچ


فقط  آغوش  تو مونده غیر از اون هیچ.

خیلی وقته که مطلب پست نکردم. شاید من بیفتم بمیرم ٬‌ این اعضاء عزیز وبلاگ دکور تشریف دارن؟ مطلب نمی دن که .
خیلی این مدت گرفتار بودم . می اومدم خونه دور از جون مثل جنازه می افتادم و حتی فوتبالها رو هم ندیدم! ولی امشب یه مقدار انرژی مونده .

می خوام امشب یه مطلبی بنویسم ، متفاوت.


همون جور که چندین بار توی وبلاگ گفتم ، خوانندگان و نظر دهندگان وبلاگ من معمولا افراد حقیقی هستن و نه با اسم مستعار و یا اسم وبلاگی. البته استثناء هم داره.
 

به این خاطر که منو از نزدیک می شناسن و در مورد مطالب وبلاگ بیرون هم با من گفتگو میشه ذکر چند نکته بد نیست:

بعضی از مطالب من واقعی است٬ یعنی اتفاقی را که افتاده مینویسم.

بعضی ها تخیلی است. که اغلب با ضمیر مخاطب یا سوم شخص می نویسم. البته تعداد مطالب تخیلی کم است.
 تعدادی از مطالب دستمایه واقعی دارد ولی اغراق شده آمده.

 مثلا مطالبی که در مورد رئیس می نویسم٬‌نه اینکه راجع به رئیس خود من است در جایی که خواننده عزیز منو میشناسه و میدونه محل کارم اونجاست. الزاما اینجور نیست. بلکه شاید در مورد محل کار دیگری باشد ٬‌ یا اغراق شده در مورد رئیس خودم باشد که مطلب برای رئیس جماعت مناسب بشه.

بعضی از وقتها هم مطلبی می نویسم فقط برای یک نفر ! که او بخونه و منظور رو بفهمه. جایی بهتر از وبلاگ پیدا نمیشه برای این کار. مثل بعضی مطالب همین یادداشت ! و یا حتی خود این مطلب !!!

مطلب دیگه اینکه بعضی از دوستان انتظار دارن اگر در وبلاگ من نظر میذارن باید به همان تعداد در وبلاگ اونها نظر گذاشته بشه. من اینو قبول ندارم. چون آدمها از نظر توان و وقت و... مساوی نیستن. نمیشه این انتظار رو داشت. و نظر نگذاشتن به معنای نخواندن وبلاگ نیست. مثلا خود من شاید از دو سال قبل تا حال ۳۰۰ تا نظر برای هلمز گذاشته باشم ولی او سه تا نظر برای من !‌ ناراحت نمی شم ٬ ‌قهر هم نمی کنم٬ خوب او مدلش اینجوریه. یا این امیرحسین ! اصلا تو وبلاگ من کامنت نمی ذاره ولی من دم به دقیقه براش نظر میذارم.
مثلا شاید این آقا نصیر - از اعضای محترم وبلاگ - تا به حال ۱۰ بار اومده باشه خونه ما ( دیگه آخرش ۱۵ بار!) ولی من لااقل ۳۰ شب خونشون خوابیدم .چند بار همین جوری خونشون رفتم که حسابش از دستم در رفته. اصلا معنیشم بی توجهی و این حرفا نیست.

درسته که گفتن دید و بازدید ولی مساوی بودن تعداد الزامی نداره.

بعضی ها هم قهر میکنن و دیگه سر به وبلاگ نمی زنن و یا نظر نمی ذارن که مشمول ضرب المثل : « خوش به حال باغبونی که شغال از باغش قهرکنه» می شن !!

لینک هم همینطور. بعضی از دوستان از من انتظار لینک دادن دارن و شفاهی یا در قسمت نظرات گفتن. آخه نمیشه هر کس که یه وبلاگ زد و یه سری مطلب اجق وجق توش نوشت من بهش لینک بدم‌! لینک دادن یعنی تایید و توصیه .

این را هم بگم که بعضی از دوستان رو هم یادم رفته لینک بدم بهشون . درست میکنم.
و اینکه من دو تا category برای لینک دارم.  «دوستان وبلاگی» و «بچه های مدرسه والت». بعضی ها هم در هیچکدام از این دو جا نمی شن. موندم معطل.

می خواهم عضو جدید دعوت کنم . این اعضاء ما اینقدر سرشون شلوغه که مطلب نمی دن. تا حالا نشده بود که بین دو تا مطلب اینقدر فاصله بیفته. ما مثلا یه زمانی نوبت بندی داشتیم و ... ای دنیا ...

منصور