با سلام
هفته ای که گذشت هفته شلوغی بود و بیشتر شلوغی ها متعلق به خودم نبود.معمولا این چنین است.
در همین هفته به مناسبتی به بازخوانی بعضی از شعرهای مشیری پرداختم.
وی شعری دارد به نام یوسف که در زیر می خوانید
دردی اگر داری و همدردی نداری
با چاه آن را در میان بگذار
با چاه!
غم روی غم اندوختن دردی است جانکاه
گفتند این را پیش ازین اما نگفتند
گر همرهان در چاه افکندند و رفتند
آنگاه دردت را کجا فریاد کن
آه!
کو دست که بند بسته بگشاید از او
یا هم نفسی که دل برآساید از او
امروز غمی با که توانی گفتن
تا صد غم دیگرت نیفزاید از او
رباعی بالا از مشیری نیست0
البته اینها شعر است و در شعر حرف از یاس و ناامیدی زدن رسم است
ولی بسیاری شعر ها رنگی از واقعیت نیز دارد0
نصیر
یه خواننده آلمانی٬ با لهجه ساده٬ یه آهنگ قشنگ خونده به نام leben i feel you.
برای من که تا حالا از این کارا نکردم عجیبه ٬ نه؟!!!
من که می دونین تو این خط ها نیستم ! اینا اغفالم کردن !! وگرنه منو چی به این آهنگها . ولی با همه این حرفا آهنگ قشنگیه. زودی بر می دارمش ! قول میدم ! راجع به من فکرای بد نکنین!!
منصور
فقط آغوش تو مونده غیر از اون هیچ.
خیلی وقته که مطلب پست نکردم. شاید من بیفتم بمیرم ٬ این اعضاء عزیز وبلاگ دکور تشریف دارن؟ مطلب نمی دن که .
خیلی این مدت گرفتار بودم . می اومدم خونه دور از جون مثل جنازه می افتادم و حتی فوتبالها رو هم ندیدم! ولی امشب یه مقدار انرژی مونده .
می خوام امشب یه مطلبی بنویسم ، متفاوت.
همون جور که چندین بار توی وبلاگ گفتم ، خوانندگان و نظر دهندگان وبلاگ من معمولا افراد حقیقی هستن و نه با اسم مستعار و یا اسم وبلاگی. البته استثناء هم داره.
به این خاطر که منو از نزدیک می شناسن و در مورد مطالب وبلاگ بیرون هم با من گفتگو میشه ذکر چند نکته بد نیست:
بعضی از مطالب من واقعی است٬ یعنی اتفاقی را که افتاده مینویسم.
بعضی ها تخیلی است. که اغلب با ضمیر مخاطب یا سوم شخص می نویسم. البته تعداد مطالب تخیلی کم است.
تعدادی از مطالب دستمایه واقعی دارد ولی اغراق شده آمده.
مثلا مطالبی که در مورد رئیس می نویسم٬نه اینکه راجع به رئیس خود من است در جایی که خواننده عزیز منو میشناسه و میدونه محل کارم اونجاست. الزاما اینجور نیست. بلکه شاید در مورد محل کار دیگری باشد ٬ یا اغراق شده در مورد رئیس خودم باشد که مطلب برای رئیس جماعت مناسب بشه.
بعضی از وقتها هم مطلبی می نویسم فقط برای یک نفر ! که او بخونه و منظور رو بفهمه. جایی بهتر از وبلاگ پیدا نمیشه برای این کار. مثل بعضی مطالب همین یادداشت ! و یا حتی خود این مطلب !!!
مطلب دیگه اینکه بعضی از دوستان انتظار دارن اگر در وبلاگ من نظر میذارن باید به همان تعداد در وبلاگ اونها نظر گذاشته بشه. من اینو قبول ندارم. چون آدمها از نظر توان و وقت و... مساوی نیستن. نمیشه این انتظار رو داشت. و نظر نگذاشتن به معنای نخواندن وبلاگ نیست. مثلا خود من شاید از دو سال قبل تا حال ۳۰۰ تا نظر برای هلمز گذاشته باشم ولی او سه تا نظر برای من ! ناراحت نمی شم ٬ قهر هم نمی کنم٬ خوب او مدلش اینجوریه. یا این امیرحسین ! اصلا تو وبلاگ من کامنت نمی ذاره ولی من دم به دقیقه براش نظر میذارم.
مثلا شاید این آقا نصیر - از اعضای محترم وبلاگ - تا به حال ۱۰ بار اومده باشه خونه ما ( دیگه آخرش ۱۵ بار!) ولی من لااقل ۳۰ شب خونشون خوابیدم .چند بار همین جوری خونشون رفتم که حسابش از دستم در رفته. اصلا معنیشم بی توجهی و این حرفا نیست.
درسته که گفتن دید و بازدید ولی مساوی بودن تعداد الزامی نداره.
بعضی ها هم قهر میکنن و دیگه سر به وبلاگ نمی زنن و یا نظر نمی ذارن که مشمول ضرب المثل : « خوش به حال باغبونی که شغال از باغش قهرکنه» می شن !!
لینک هم همینطور. بعضی از دوستان از من انتظار لینک دادن دارن و شفاهی یا در قسمت نظرات گفتن. آخه نمیشه هر کس که یه وبلاگ زد و یه سری مطلب اجق وجق توش نوشت من بهش لینک بدم! لینک دادن یعنی تایید و توصیه .
این را هم بگم که بعضی از دوستان رو هم یادم رفته لینک بدم بهشون . درست میکنم.
و اینکه من دو تا category برای لینک دارم. «دوستان وبلاگی» و «بچه های مدرسه والت». بعضی ها هم در هیچکدام از این دو جا نمی شن. موندم معطل.
می خواهم عضو جدید دعوت کنم . این اعضاء ما اینقدر سرشون شلوغه که مطلب نمی دن. تا حالا نشده بود که بین دو تا مطلب اینقدر فاصله بیفته. ما مثلا یه زمانی نوبت بندی داشتیم و ... ای دنیا ...
منصور