رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

مرا نمی هلند


دو روزه می خوام مطلب پست کنم٬ نمیشه. قیر هست قیف نیست ٬ وقت نیست و ...
از فردا سه روز میرم مسافرت. نیستم. طبق معمول از اعضاء میخوام که چراغ وبلاگ رو روشن نگه دارن ولی نه مثل دفه قبل ! اون دفه گردسوز هم روشن نکردن!

می رم شهر باباطاهر و پایتخت مادها و دامنه الوند و گنجنامه و Iranian herritage  که همانا لوح نصب شده در کیوارستان باشد که هر ببینده ای را به عجز وا می دارد. پیام خشایارشا به مردم ایران! لوح عدالت و برنامه های اجتماعی. چیزایی که اون موقع گفتن الآن ما اجرا نمی کنیم ! بله ٬ همدان...

حرف که زیاده... ببینم چقدرش رو میشه گفت.

۱- از دفه قبل که در مورد قهرمان رضازاده نوشتم ٬ یه چیزی قلمبه شده تو گلوم و نگم خفه میشم ! اینکه این آقای جواد خیابانی چقدر بی تربیته. به رضازاده گقت دو تا بربری بیشتر بخوری ۵۰۰ کیلو رو هم بلند میکنی! ترو خدا مجری اعزامی به آتن رو ببین...اینکه صداو سیما پیاده ست و مرخص ٬ حرفی توش نیست. دیگه حالشو ندارم در این مورد بنویسم. ولی مثل اینکه این بابا وصله به یه جایی . وگرنه نمیشه که اینهمه مزخرف بگی و تکون هم نخوری .

۲- n بار این مطلب رو تو وبلاگ نوشتم که : « خانم کینگزبورگ در کتاب فضیلتهای ناچیز گفته : ما به بچه هایمان فضیلتهای ناچیز (= زرنگی ها ) را یاد می دهیم و از آنها توقع فضیلتهای واقعی داریم.»
امروز شنیدم که یک خانم در خیابان به بچه ۴ ساله اش میگفت :« رفتیم خونه به بابا اینجوری نگیا ٬ فلان جور بگو .» بچه هامون رو دروغ گو بار می آریم . همین.

۳- پنجشنبه که دیروز باشه موقعیت جور شد رفتم خونه یاسر. پنج شش ساعتی با هم بودیم. آخرین ملاقات قبل از برگشتنش به لندن. کلی صحبت کردیم. بیشتر پیرامون مسائل اجتماعی انگلستان. مردم اونجا خیلی راحت تر و مهربون تر با هم برخورد میکنن. ما خیلی خشنیم. هزار تا مساله صبح تا شب روی اعصاب ما راه میره. یاسر میگفت یک پیرمرد یا پیرزن بیاد تو قطار(=مترو) یا اتوبوس ٬ محاله که فورا یکی براش پانشه که اون بشینه.بهم سبقت میگیرن برای این کار. یک پیرزن معلول بیاد تو فروشگاه بهم سبقت میگیرن که کی کمکش کنه. بقیه هم فرد کمک کننده رو تشویق میکنن. از خیریه ها و کمک های به فقرا میگفت. یک خانم با سر باز و دامن تا زانو میاد تو خیابون ٬ ولی دروغ نمیگه ٬ تقلب نمی کنه ٬ کمک میکنه ٬ کار خیر میکنه٬ مسلمونه دیگه ! ما مسلمونیم؟! خدایگان دروغ و تقلب و کلاه برداری و کلک و باز هم دروغ. البته منظورم از «ما» جامعه است وگرنه خوانندگان وبلاگ که همه گل هستن !
برای یاسر سفر راحت و بی خطر و اقامت خوبی در انگلیس رو آرزو میکنم. 

۴- چهارشنبه بعدازظهر  ٬ بعد از یک جلسه خسته کننده و تقریبا بی سر وته٬ یکی از دانش آموزان سالهای نه چندان دور اومد پیشم.خیلی ارزش داره ٬ نه؟ اونم نه هرکسی ٬ یکی از بچه های گل این روزگار که کمتر دانش آموز شبیه اون داشتم تا حالا. خیلی خوشحال شدم . چون مدتی بود ندیده بودمش و خیلی هم بهش علاقمندم. از هردری سخن راندیم. محور صحبتها ٬ با توجه به تخصصش ٬ اوضاع عراق و حمله امریکا و حکومت فعلی و وضع شمال عراق و ... بود. اطلاعات موثق و دست اولی هم داشت. یکیش رو فقط میگم.
اگر یادتون باشه صدام رو که از تو سوراخیش (!) بیرون کشیدن ٬ منگ و خواب آلود بود. ظاهرا دو ساعت قبل از عملیات دستگیری صدام ٬ امریکا منطقه را تا شعاع زیادی بمباران شیمیایی از نوع گازخواب آور کرده و همه خواب بودند! که کسی زودتر نفهمه و بره صدام رو فرار بده. اینکه چه کسی بوده که مخفیگاهش رو به امریکایی ها لو داد رو هم گفت. 

۵- تا حالا تو این وضعیت گیر کردین که برید رستورانی ٬‌کافی شاپی یا چیزی تو این مایه ها٬ بعدکه صورتحساب رو میارن از جلو دست همه قاپ بزنی و با اصرار زیاد که من حساب میکنم و نزاری بقیه دست تو جیبشون کنن و... ٬ وقتی که میای حساب کنی می بینی پول نداری !!
برای من اتفاق افتاد . الحمدلله که من به اون صورت خجالتی نیستم. وگرنه جا داشت که آدم آب بشه !!!

۶- امروز در خدمت خانواده بودم. در سمت راننده. چند جا رفتیم که یکیش امامزاده قاسم (شمال تهران) بود. معمولا میگن دل آدم گرفته باشه وقتی بره امامزاده دلتنگی برطرف میشه. بعدشم ظهیرالدوله که جهت مطول نشدن کلام از ذکر جزئیات خودداری میکنم.

۷- این نیروهای ماوراءالطبیعه مارو ول نمیکنن . پاک گیج شدم. وقایع مشهد ٬ خوابی که خیلی قسمتاش تعبیر شده و داره میشه ٬ اسباب و عواملی که دائم داره در یک موضوعی مانع ایجاد میکنه و سنگ می اندازه. قابل بیان نیستن اینجا . به بعضی دوستان بعضیاشو گفتم. ولی وقتی در عالم واقع می بینی که ....... یا در عالم اینترنت می بینی که ....... و هیچ جوری نمیفهمی که اینا از کجا آب خورده ٬ اونوقته که نمیفهمی دیگه !!

۸- هنوزم دست من عطر کم میاره٬ خوانندگان گرامی نگران نباشند! تازه یه چیزم اضافه شده :

هرگز دمی زیاد تو غافل نبوده ام...

منصور

تردید


چند روز پیش یکی از روزنامه های صبح ایران تیتر زده بود:

وبلاگ گردی بجای خیابان گردی

دو سه سطر اول آن را که خواندم فهمیدم که می خواهد بگوید وبلاگ ها رونق گرفته است.ولی من فکر می کنم که وبلاگ گردی مثل خیابان گردی  همین طور هم شده هر روز هزاران بلکه بیشتر  روی این خیابان های مجازی وقت می گذارند از روزی که این ستون را دیدم توی این فکر بودم طول وبلاگ ما چقدر است. عرضش چطور؟ پل هوایی دارد ؟چهار راه دارد؟ بلوار دارد؟مغازه ؟ سینما؟ آثار باستانی؟ اصلا آسفالته یا خاکی یا سنگفرش یا و....

ولی هر کجا هستم باشم آسمان مال من است...

---------------------------------------------

هفده ساله محکوم به اعدام

روی دیوار سلولش نوشته بود:

سیاست بیماری میانسالی است یا درد مزمن جوانی؟
محمد امین

ای کاش از اول جدا از تو بودم...

 
اگه خدا بخواد عکس اعضا درست شد ! برای دیدن عکس کامل و اصلی می توانید به یادداشت قبل مراجعه کنید .

سختی لحظه دل کندن ٬ نمی ارزد به تمام خوشی های دل بستن ...

ای کاش از اول ندیده بودمت...
ای کاش تقدیرگر سرنوشت ٬ اصلا ما را با هم روبرو نمی کرد...
ای کاش من در قاره ی دیگری به دنیا آمده بودم ...
ای کاش از اول ٬ جدا از تو بودم...

***************************************************************

ولادت امام اول شیعیان ٬ مولود کعبه ٬ مبارک باد بر تمامی آنهایی که تلاش می کنند در مسیری گام بردارند مورد رضایت حضرتش.

قسمتی از قصیده ای را می آوردم سروده شده به تاریخ ۲۳ / مرداد / ۱۳۷۹ 
( اصل قصیده حدود سی بیت است. امیدوارم نصیر اشکال وزنی ازش نگیره !!)

امام اول دین آن شکوه یزدانی                         همان ستوده عالم سرور سبحانی
کمال حسن از آن روی در جهان باقی                که در  وجود علی می رسد به سامانی
.........
.........
ستاره های حقیقت دوباره پل بستند                به دور ماه حقیقت ٬ شکیل و نورانی
به کیمیای سعادت دو نقش می ماند                شکوه صبر علی٬ لحظه های روحانی

منصور

سلام
من هم به دلیل اینکه نمی‌خوام روی مطلب آقا منصور مطلب بدم و هم اینکه دلم می‌خواد حتما روز پدر رو اینجا تبریک بگم؛ پی‌نوشت همین پست می‌نویسم که:
روز پدر بر همه باباهای گل دنیا مبارک:))
جای همه دوستان هم خالی با جمعی از همکارای پدرم رفته بودیم مشهد. (همین ۲ ساعت پیش رسیدیم!!) بحث هدیه روز پدر بدجوری بالا گرفته بود!! یکی از آقایون اصرار داشت که حتما باید هدیه بگیرید!! من گفتم آخه با چی می‌شه محبت‌هاشون رو جبران کرد واقعا؟؟! جوابی که آقایون بهم دادند خیلی جالب بود؛ گفتند که فقط می‌دونیم با حرف نمی‌شه!!  

راستی روز پدر رو به اعضای وبلاگ که پدر هستند؛ یعنی آقا محسن و آقا نصیر تبریک ویژه می‌گم.

من بابام رو خیلی خیلی دوست دارم؛ چون بابام مامانم رو خیلی خیلی خیلی دوست داره!!
و این چیزیه که دلم رو همیشه آروم نگه می‌داره.


آوای من

دچار تو گرفتار تو باشم...


در یکی دو تا از پستهای قبلی ٬می نوشتم « یک کوه حرف دارم » اما الآن باید بگم « یک دنیا حرف دارم». سعی میکنم همش رو بنویسم. در این مدت مطالبی جمع شده که گفتنی است. از خوانندگان عزیز هم میخوام بر من منت بگذارند و سر صبر و حوصله همش رو بخونن .
از طولانی بودنش هم پیشاپیش معذرت میخوام. توصیف هر قسمت رو هم اولش آوردم ٬‌ اگر حوصله یا وقت نداشتین ٬ میتونین قسمتهایی را که مورد علاقه است رو بخونین.

وبلاگ افغانستانی )
وبلاگ ما یه جورایی شده افغانستان ! ما یه قانون داخلی داریم که روی مطلب نفر قبل بدون رعایت فاصله زمانی مطلب پابلیش نشه . نه نفریم و هفت شب هفته ! بنابراین هرکس هرشبی زودتر بجنبه مطلبش میره بالا. بعضی وقتا باید دو سه شب تو نوبت موند !

تعداد اعضاء )
تعداد اعضاء فعلا کافیست . حالا حالا ها قصد اضافه کردن ندارم. ولی حذف کردن چرا !!!‌ اعضای محترم حواسشون جمع باشه !! مخصوصا آقا محسن ! (شوخی کردم ! با صدای معاون کلانتر بخونین !!)

ورود محمد امین )
خوش آمد میگم به محمدامین. محمدامین از دوستان خوب ماست که ازش دعوت به همکاری کردم و او هم پذیرفت . خیلی ممنون. اولین مطلبش هم قشنگ بود.

حسین رضا زاده )
حیفه از رستم دوران معاصر ٬ حسین رضا زاده حرفی نزنیم. توجه کردین؟ چند تا پارامتر هست که رضازاده رو محبوب کرده. یکی اینکه وزنه ای که او بلند کرده تا حالا هیچ بنی بشری روی این کره خاکی نتونسته بالای سر ببره ! خیلیه ها ! فقط برید تو بحر همین یک موضوع کافیه ! رکورد سنگین وزن جهان یعنی همین دیگه ... دیگه مرام و تیپ و چهره شه. مسابقه سنگین وزن که شروع شد دل تو دلم نبود. اولین حرکت یکضربش رو که زد ٬ خیالم راحت شد. میترسیدم او هم مثل بقیه نا آماده باشه . ولی وقتی دیدم ۲۰۰ کیلو یکضرب رو بدون اینکه کامل بشینه ٬ بالای سر برد ٬ مطمئن شدم که طلایی میشه . در حرکت دو ضرب ٬ اشک در چشمانم حلقه زد ٬ولی جاری نشد !‌ چون رقابتی وجود نداشت . با حرکت اولش همه رو خفه کرد ! آدم احساس غرور میکرد وقتی ۵/۲۶۳ رو بالای سر برده بود. چقدر هم راحت !
در مورد ورزش کشور و شرکت در المپیک هم فقط می گم : لعنت به چراغ سبز ٬ لعنت به چراغ سرخ !

حکایت تکراری رئیس ! )
رئیسها وقتی جلسه تشکیل میدن ٬تشکیل میدن که تشکیل داده باشن ! میخوان که در ظاهر امر اینجور به نظر بیاد که این بابا به نظرات دیگران توجه داره و مشارکت محوره و هماهنگ مداره (!) و مشورت پویاست (!) و قس علی هذا...
ولی یه سیستم باحال ! مثلا در جلسه یه موضوع که مطرح میشه تو حرفت رو میزنی و استدلال میکنی و مزایا و معایب میگی ٬اونوقت رئیس عزیز چون فکر میکنه که بیشتر میفهمه و واردتره و احتمالا تو یه آدم شوت و احمق هستی و دیدت هم تک بعدیه و اوست که تلسکوپ هابل دستشه (!) و یکسری چیزهایی میدونه که تو عمرا حالیت بشه ٬ مسائلی هست و... ٬بنابراین بعد از حرفای تو دوباره کلام ملوکانه را بر زبان میراند و حرف خودش را تکرار میکند و از آنجا که « کلام الملوک ملوک الکلام » همان میشود که ایشان میفرمایند. نه اینکه حرف رئیس درسته !‌ نه ! این که واضحه ! بلکه باید بدانی که درستی با حرف و نظر ایشان سنجیده میشود ! و هر آنچه در راستای منویات حضرتش باشد آن درست است و بقیه حرفها و نظرات یا مهمل است یا اصلا ایگنور میشود.
رئیس ها یک اشتباهی میکنند. خیلی هاشون . میدونین چیه؟ اینکه میخوان حتما یه کاری بکنن و این اولین قدم خطاست . رئیس تمام هنر و قوتش اینه که افراد و نیروهای تحت امرش رو درست انتخاب کنه و هواشونو داشته باشه و راضی نگهشون داره . اونا خودشون کارشون رو میکنن به بهترین وجه ممکن . اما فقط به افراد توجه ندارن . همه کار میکنن ! طرح و برنامه میدن ٬ ‌اجرا میکنن و ...
خوانندگان عزیز میدونن که من به اون صورت چیزی حالیم نیست ! کتابهای مدیریت و سازمان فلان . استراتژیک در فلان و ... رو هم اینقدی نخوندم . ولی اینقدر هست که این چیزارو بفهمم . همین روشی رو که گفتم مثلا در موضوع دوستیهام در پیش گرفتم . نتیجه هم گرفتم .
من دوست خوب انتخاب میکنم. با هرکسی ارتباط صمیمانه برقرار نمیکنم. یعنی کسانی که میخواهی قسمتی از زندگیت رو با اونا بگذرونی باید کاردرست باشند. بعد برای دوستانی که ارزشمند هستند ٬ وقت میذارم. بهشون توجه میکنم. بهشون علاقه می ورزم ( می خواستم بگم عشق گفتم شاید سوء تعبیر بشه !!) بعدش خودم هیچ کار دیگری لازم نیست بکنم. مادی و معنوی استفاده بهم میرسه. اونها هم متقابلا با من تعامل صمیمانه برقرار میکنن ٬ محبت میکنن ٬ به فکرت هستن که این یک دنیا ارزش داره . این قسمت غیر مادیش .
در قسمت مادی هم ٬‌ مثلا یکی اهل تنیس هست ٬ زنگ میزنه میگه بلیط گرفتم بیا تنیس ستارگان جهان ٬‌ یکی اهل کامپیوتر و اینترنت است ٬ یه کاری تو اون زمینه برات انجام میده .  یکی آخر کنسرته ٬ ‌بلیط میگیره بهت میگه فلان موقع بیا . یکی اهل کوهه ٬‌برنامه هماهنگ میکنه (‌که البته نمی کنه! ) و میرین کوه . یکی مسافرتیه و هماهنگ میکنه و میگه فلان موقع فقط بیا فلان جا به بقیه شم کار نداشته باش  و الی آخر.
خلاصه اینکه اینجوری هم میشه . تو فقط یه کار میکنی و بقیه اش به دست بقیه درست میشه . رئیسها هم اگه این موضوع رو رعایت میکردن اوضاع بهتر از اینی بود که الآن بود. کارمند خوب انتخاب کن ٬بهش توجه کن ٬‌به اوضاع مادی و فکری اش برس ٬‌ باهاش دوست باش ٬‌اونم از جون و دل برات کار میکنه و مجموعه تحت ریاستت رشد میکنه .

تنیس ستارگان جهان )
 طبق بند قبل که ذکر آن رفت ٬ شب جمعه رفتیم مسابقه ستارگان تنیس جهان. این منصور بهرامی الحق و الانصاف شعبده باز تنیس جهانه. عجب ضرباتی میزد . چپکی ٬‌صافکی ٬ برعکس ٬ فریبنده . استادیوم به وجد اومده بود. یارید سوئدی با بهرامی بازی کردن . البته زرگری بود . در فاصله بین بازی اول و دوم ٬‌عصار و فواد حجازی به طور غیر منتظره  کنسرت دادن. عصار اینجا رو با کنسرتهای خودش اشتباه گرفته بود و از مردم انتظار جواب دادن و خوندن اشعارش رو داشت . غافل از اینکه مردمی که میان تماشای تنیس با بلیط فلان قدر ٬ عصار گوش نمیدن که ! فقط خارجی . DJ Bobo , Aligator , linkin park , Dance of death رو گوش میدن . نمی دونم درست نوشتم یا نه ! اینارو شنیدم . دیکتش غلط بود ببخشید.
الغرض بازی دوم هم که تنیس دوبل بود انجام شد و آخرش لیزر افشانی بود و یک جاز تند متال پخش شد. جوونا رسما میرقصیدن. بساطی بود. خلاصه یک بلیط خریدیم کلی چیز گیرمون اومد! یک تیپ و مدلهایی دیدم که تا حالا ندیده بودم ! حرفها ٬‌اصطلاحات . بعضی وقتا اگر گوشام رو میگرفتم فکر میکردم اینجا اروپاست !

بوف ! )
بعدش رفتیم بوف ٬ بالای چهارراه پارک وی . یک اتفاق جالب دیدم . بدون تفسیر و تحلیل فقط نقل میکنم.
خیلی شلوغ بود. یک خانمی با وضع ظاهری آنچنانی٬ اومده بود داشت با مسوول اونجا کل کل میکرد. میگفت آقا امشب شلوغه . ما سر یک میز نشستیم که دو تا صندلی خالی موند. دوتا خانم با چادر و مقنعه اومدن نشستن روبروی ما . غذا تو گلوم گیر کرد. نتونستم بخورم . دارم می برم خونه. شما چرا تذکر نمی دین که نیان سر میز ما بشینن.

بی وفایی ! )
هر چی تو وبلاگت از بی وفایی و ناامیدی و دپرشن بیشتر مطلب بنویسی ٬ بیشتر خواهان داری...

جلسه وبلاگ ...)
و اما جلسه وبلاگ . چهارشنبه ساعت ۱۸ جلسه شروع شد. اعضا تقریبا سر وقت اومدن غیر از نصیر که رکورد تاخیر رو زد . البته ما عادت داریم !
« آوای من » هم قبلا اعلام کرده بود که نمی تونه در جلسه شرکت کنه.
خیلی خیلی جلسه باحالی بود. من از همه به خاطر شرکت تو این جلسه تشکر میکنم. مخصوصا یاسر که کلی کاراش رو جابجا کرد که بتونه بیاد. بعدشم مهمون داشت که اونا هم دم خونشون کاشته شدن تا برسه. و محسن که اومد.
تاریخچه وبلاگ رو گفتم . از کجا شروع شد. اعضا چه جوری اضافه شدن. لینکهای بغل چه کسانی هستن. خط مشی های کلی وبلاگ و نظرات و حرفهای دیگر. و البته پذیرایی!
محسن خیلی شلوغ میکرد ! یاسر هم کمی شیطانی کرد ! عضو تازه وارد هم آمده بود. البته اصلا حرف نزد. دو تن از خوانندگان وبلاگ - حسین و یکی دیگه - به جلسه دعوت شدن . خلاصه خیلی خوش گذشت و نشست پربار و دلپذیری بود. البته میدونم که این جلسه هم مثل چیزای دیگر وبلاگ ٬  شباهتی به میتینگهای دیگر وبلاگی نداشت.
راستش اینقدر خسته هستم که جزئیات نمی نویسم. و ببخشید که تا الآن گزارش - ولو مختصر - این همایش به تاخیر افتاد. فرصت نشد تا حال. به عکسی از این نشست اکتفا میکنم که خودش گویای خیلی چیزهاست!
البته ۵ تا عکس انداختیم - یکی از خوانندگان انداخت - که زحمت کشیده و چهار تاش خراب شده ! این یه دونه هم که می زارم چندان کیفیتی نداره.



ایستاده از راست : رضا ٬ یاسر ٬ امین
نشسته از راست : نصیر ٬ منصور ٬ محسن

بالاخره طلسم شکست و تصویر اعضا منتشر شد !
دوباره از طولانی بودن این مطلب عذر می خوام و از خوانندگان تقاضای همراهی دارم.

منصور

مثل آفتاب اگه بر من نتابی سردم و بی رنگم


چند وقتی بود که دنبال این آهنگ بودم. بالاخره پیداش کردم. شاید یکی از قشنگترین آهنگهایی باشه که تا حالا شنیدم. اولین باری که این آهنگ را شنیدم تو راه مدرسه بودم ساعت ۷ صبح. یکی از این همسایه های محترم(؟؟؟) این آهنگ را گذاشته بود و صداش را تا ته زیاد کرده بود. خواب از کلم پرید. آخرش پیدا شد. بگذریم.

بالاخره امتحانا تموم شد. از امتحانا یک هفته ای بدم نمیاد. زود تموم میشه. اول این را ببینید قشنگه یکی برام زده بود. (باید آهنگهای شادمهر عقیلی را گوش داده باشید تا بفهمید چی داره میشه)

تو یاهو مسنجر بودم که بهم پی.ام دادی؛ یه روز تو با من چت کردی فرداش آی.دیم. را هک کردی. بگو برات من چی بودم؟ یه آی. دیه اجاره ای؟؟... خونه شدم رفتی حالا دنباله روم تازه ای. رفتی و پی. ام دادی از هک کردنم ملالی نیست... رفتی و با یکی دیگه چت کردی هیچ خیالی نیست یه روزم نوبت من میشه بهت پی.ام بدم ببینی که هکت کردم تو لیستت اصلا ادی نیست.

 (از ترکه می پرسند چرا داروهات را سر وقت نمی خوری. گفت می خوام میکروب ها را غافل گیر کنم.)

بعضی وقتا آدم یه حرفی را میزنه به یکی بعد به خودش میگه ای کاش نزده بودم یا ای کاش بیشتر فکر میکردم قبل زدن حرف. یه مثل قشنگیه که میگه حرف را تا وقتی که نزدی مال خدته وقتی که زدی مال همه میشه.


چند وقت یه پست رسید از ایران. یکی از رفیق ها مردسه یه cd برام فرستاده بود. کلی حال کردم. آخر معرفت. من جاش بودم شاید میگفتم بابا کی میره این همه راه. (اگه داری می خونی خیلی مخلصم؛ تف بنداز توش شنا کنم) نمی دونم شما مرام را چه جوری تعریف میکنید؛ اما کار قشنگی بود.
 
راستی صحنه قهرمانی رضازاده تو تلویزیون اینجا به عنوان بهترین صحنه روز انتخاب شد.(فکر کنم روز ۱۴ بود). با خودم فکر میکردم اگه با آدم این جوری دعوات بشه یارو فقط باید بپره روت و تو می میری. چند ثانیه بیشتر طول نمیکشه. داشتم خبر پیروزی رضازاده را می خوندم به چند تا جمله بر خورد کردم که نامردی تنها بخندم. ... فرد جوانى که در میدان انقلاب اقدام به پخش شیرینى کرده بود .... یا این جمله ...  

فردى دیگرى که در چهار راه ولى عصر از ذوق پیروزى رضا زاده ، بوق موتور سیکلت خود را بصدا در اورده بود ...
از سایت www.iransports.net یه تبریک میگم به نویسنده این متن

قربون شما

صادق