رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

رویای دیگر

سرمایه هر دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد. «دکتر شریعتی»

دلم اهل شکایت نیست

                 عید آمد و عید آمد ٬ آن وقت سعید آمد
 یک ماه سحر٬ یک ماه افطار٬ یک ماه صلح وآشتی٬ یک ماه عشق وآزادی به پایان آمد.
خدایا شکر .
                    عید سعید فطر بر شما مبارک
امروز که به عنوان آخرین روز رمضان قرآن می خواندم به آیه ای قابل تامل رسیدم که می گفت:
 وسخنتان را چه پوشیده دارید چه آشکار ٬ او به راز دلها داناست.(سوره ملک۱۳٬)
تا حالا از این که یه مطالبی را که به نظرم باید بگم ولی نمی گم٬ حس خوبی نداشتم. اما امروز کمی با قوت بیشتری تصمیم گرفتم که چیزی نگم.خودش که باید بدونه می دونه.
سکوتم از رضایت نیست                             دلم اهل شکایت نیست
راستی روز قدس آمد و هیج کس در وبلاگ ما اشاره ای به آن نکرد.فقط می تونم بگم :بس کنید!و این که ان شاء الله روزی بیاید که نماز عید فطر را در مسجدالقصی بخوانیم 

جز نگاهت پناهگاهم نیست

محمد امین

اگر غم اندکی بودی چه بودی (2)

 

/ ) خدایا ! راضیم به رضایت. نمی دانم چرا یه مدته داریم بمباران مصائب می شیم. پریشب حال مادر بزرگم خراب شد بردیمش بیمارستان. فردا هم عمل داره. نمی دونم چرا مشکلات که میان یه دفه میان! فوت عمو ، سرطان پسر خاله ، حالا هم مادربزرگ. نمی دونم والا. خدایا هر چه که مقدر است بر آن راضیم.

مادر یزرگم 15 تا نوه داره، بین اونها من همراهش میشم و می برمش بیمارستان و شب می مونم. البته دایی هام بودن. مادرم هم بود . خیلی مثبتم ، نه؟!!!!

 

//) دیروز رفتم یه جا برای کاری. طول کشید. اذان گفتن. انگارشون نبود که وقت افطار شده یه چیزی بیارن. نمی دونم . بعضی وقتا به حال این جور آدما غبطه میخورم که چقدر بی خیالن .دوست داشتم منم یه خورده بی خیال بودم. ولی نه ! راضی نمیشم... یکی بیاد خونه من وقت افطار بشه زمین و زمان رو به هم میدوزم که افطار نخورده از خونه بیرون نره. مهمون داشته باشم مثل پروانه دورش می گردم و پذیرایی میکنم. نه اینکه یه چیز بیارم بذارم تو سفره و ملت بخورن ! مهمون برای روی خوش میاد نه بوی خوش.چیزهای مهمی در فرهنگمون تحلیل رفته ، اینم روش! مهمان نوازی آیین ماست. نمی دونم. شاید من خرم؟حالیم نیست؟ این جوری که بقیه عمل میکنن درسته؟ دارم تو مسلمات خودم شک میکنم - بعد از اون جریان که در پست قبلی در موردش نوشتم و گفتم که منو به فکر واداشت - نمی دونم. قبلا نوشته بودم یه افطاری رفتم و هیچکس تحویلم نگرفت، الآن فکر میکنم شاید اونجوری درسته و من زیادی جوش میزنم. الآن دیگه اوضاع عوض شده . سیستم های پست مدرن و روشنفکر میگن که باید راحت باشی و تحت هیچ شرایطی خودت رو به سختی نندازی غیر از مسائل عشقی؟!!!

 

///) خسته شدم بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت... خسته شدم از اینکه اینقدر مطلب خطاب به این و اون تو این وبلاگ نوشتم و افاقه نکرد! بعضیشون نمی فهمن و بعضی هم صرف میکنه خودشون رو به نفهمیدن بزنن!!

 

////) با یکی از دوستان روز پنجشنبه نشستی داشتم. تحلیل قشنگی از انتخابات امریکا ارائه داد. میدونین که مذهبی ها و مدرن ها به بوش رای دادن و او برنده انتخابات شد. در مقابل شل و ول ها در مسائل مذهبی و پست مدرن ها به کری رای دادن که نشد. او اینطور استنباط میکرد که دوران گریز از دین سر آمده و مردم دین گرا شدن. چند دهه تنهایی کشیدن و خودشون روی آوردن به معنویت. از این منظر دقت نکرده بودم. جالب بود برام. و فکر کنم ما توکشورمون داریم روند 30 سال قبل غرب رو شروع میکنیم ! در دین گریزی...

 

/////) اخیرا دقت کردم که در مسائل تربیتی که ما باهاش سروکار داریم ، تحویل گرفتن افراد موضوع مهمی است. به اساتید این امر که نگاه میکنم میبینم هرکس را به فراخور موقعیت و اوضاعش تحویل میگیرن. مثلا استاد ما بعد از اتمام حلسه سخنرانی ، با من حال احوال میکنه و دست میده ، با همراهانم فقط سلام علیک میکنه و یکی از دوستان رو بیشتر تحویل میگیره و باهاش حرف میزنه. در این مورد معتقدم که عدالت ، مساوات نیست. حالا تو مدلهای تربیتی جدید افراد رو خرکی تحویل میگیرن و یقه براش پاره میکنن. دانش آموزی که دو روزه اومده تو مدرسه ، جهت جذب یک جوری بهش بها میدن و نوشابه براش باز میکنن که بیا و ببین. والبته نمی فهمن . بچه خراب میشه. و روحیاتش تغییر میکنه.

من هم شده خطا کنم و کسی را بیش از حد ظرفیتش تحویل بگیرم و اونوقت بوده که او قاطی کرده و ...

 

//////) امیدوار بود آدمی به خیر کسان         مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان

 

پ. ن .

 

نمی دونم خبر دارین که پشت صحنه فیلم مارمولک ساخته شده (مدت 70 دقیقه) که از خود فیلم باحال تره! و جایی اکران نشده و قرار هم نیست بشه.

قرار یک اکران خصوصی گذاشتم برای دیدن این فیلم. البته خیلی اکرانش خصوصیه . منم و کارگردان ! امکان دارد یک یا دونفر را همراه ببرم. چه کسی؟

 

منصور

و اصبح فواد ام موسی فارغا...


بخش اول:

چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۷۱ - بخش آی سی یو  بیمارستان امام خمینی ساعت ۸:۳۰

مادرم گفت : منصور جان ٬ برو تلفن بزن برادرت بیاد ٬ بعدش برو دنبال خواهرت بیارش . حال پدرت هیچ خوب نیست.
تلفن زدم٬ برادرم ساعت ۹ صبح رسید. رفتم محل کار خواهرم. مرخصی گرفت اومدیم بیمارستان . ساعت ده . تو این فرصت برادر بزرگترم چند تا دکتر از بیمارستان امام و جاهای دیگر آورده بود بالای سر پدرم. خواهرم که رسید ٬‌رفت و با دکتر هاشمی برگشت. همه یه چیز گفته بودن که من بعدا فهمیدم: « امیدی نیست »

اذا جاء اجلهم لا یستقدمون ساعه و لا یستاخرون

خوب یادمه٬ روز امتحان میان ترم درس معادلات دیفرانسیل بود. ساعت ۱۰ امتحان داشتم که اون موقع با برادر وسطی نشسته بودیم روی صندلی های بخش و به دیوار روبرو زل زده بودیم . برادرم میگفت برو امتحانت رو بده !! هیچی نگفتم٬‌ من که سه شب نخوابیده بودم برم امتحان بدم!

مادرم منو فرستاد خونه یکی دوتا از بستگان نزدیک که اونور تهران بود و تلفن هم نداشتن. که خبر بدم بهشون. رفتم . با هزار زحمت و برگشتم بیمارستان  . ساعت ۳ عصر بود. دیدم هیچکس از خانواده توی بخش نیست. فهمیدم چی شده.

از پرستار پرسیدم: همراه های بیمار تخت ۴ کجا هستن. گفت شما باهاش چه نسبتی داری؟ گفتم پسرش هستم. گفت متاسفانه فوت کردن ایشون. همین...

اومدم بیرون از بخش. نشستم روی پله ها. خونه الان چه خبره؟ کسی هم نبود که برم تو بغلش و گریه کنم. سرم رو بذارم رو شونش. تنها بودم. نمی دونم چه جوری اومدم خونه.

رسیدم در کوچه باز بود. چهارتاق. رفتم تو حیاط . اولین نفر که دیدم پسر عمه م بود که قبلا در موردش نوشتم تو وبلاگ . کمی گریه کردیم. بعد مادرم  از بالا اومد تو حیاط...

من وقتی رسیدم خونه که همه فامیل اومده بودن. بلافاصله رفتم و مشغول پذیرایی و تشکر از مردم شدم . باور میکنین؟ من وقت نکردم گریه کنم. رفتم دنبال کارا. مادرم اینا دو ساعت وقت گریه کردن داشتن ولی من نه. پارچه سیاه بزن و اعلامیه سفارش بده و ختم رو هماهنگ کن و برنامه تشییع جنازه رو سامون بده و ...
تا امروز هم وقت نکردم برای فوت پدرم به راحتی اشک بریزم. باور می کنین. موقعیت نبوده... هر چیزی زمان و مکانی میخواد. بغضی است که هنوز گلویم را میفشارد و کی بترکه خدا میدونه. 

بیست آبان ٬ دوازدهمین سالگرد درگذشت پدرم است.


بخش دوم :

- امروز در یک جمعی حرف میزدم. یه دفه یکی از دوستان گفت : این حرفایی رو که داری میزنی سومین باره دارم می شنوم. یهو یه چیزی توم فرو ریخت. خدایا ! ‌پیر شدم؟ خرفت شدم؟ یادم نمیاد یه چیزی رو قبلا گفتم؟ چی شدم؟
شایدم دوست من کم طاقت بود. و حرفهای باسمه ای من ارضاء ش نمیکنه و مطالب اکشن و حرفهای خوشگل میخواد. نمی دونم. به فکر فرو رفتم. نکنه زیادی حرف میزنم؟ آدمی که زیاد حرف میزنه مزخرف هم زیاد میگه. 
تصمیماتی گرفتم. مقداری تکون خوردم. شایدم به خاطر این بود که لحنش مناسب نبود و یا اینکه جلو همه گفت. نمی دونم.

- نمی دونم یه نفر که وقتی میفهمه کسی از دستش دلخور شده و باهاش سرسنگین شده ٬ نگران و ناراحت میشه ٬‌ چرا خودش با رفتارهای نسنجیده دوستان و عزیزان خودش رو ناراحت میکنه و ناراحتی اونا براش هیچ مهم نیست.

منصور

Equation of Life

Life is beautiful and strange. I tried few times to think about the philosophy of life. When you study engineering, you will look at this philosophy from another point of view. You look at it and you will see that we do not have that much time. God has given us a limited amount of time about 70 to 80 years of age to live. That’s really short. 1/3 of this time is already passed and 2/3 of it is remaining. We are heading to the end. We can be the best or we can be the worst. God has given us an option to choose. I hope we
are all heading in his direction
Amir.

 


شرمنده آقا امیر عزیز٬ هر کس برا عید فطر یه عیدی الکترونیکی توپ میخواد یه میل بزنه به من . msj1317@yahoo.com . لطفا عنوانش  عید۸۳ باشه. عیدی چیزه خنده داره باحالیه. ازین کارتهای بیمزه نیست. 

صادق 

به بهانه گذشتن از شبهای قدر


شب قدر است و از قضا به غدیر
فتنه و بخت خواب و بیدار است
چه کسی می رود به خلوت چاه
چه کسی با شب علی یار است

سخت شده ٬ مشکل شده...
هر چه میکنی که نزدیکتر بشی انگار دورتر میشی...
نمی گذارند...



امسال شبهای احیاء ٬ هرشب یه جا. مجلس همیشگی یک شب بیشتر برنامه نداشت.
آلاخون والاخون شدیم. ولی مجموعا خوب بود. دیگه هر جایی نمی تونم برم. محتوا خبری نیست. شده مثل بعضی هیات ها توی محرم.

خدا بعضی از این دوستهای ما رو به راه راست هدایت کنه...!!!

نمی دونم چرا بعضی اوقات هر کاری میکنی ٬ اوضاع Diverge  میکنه ! هر چه بیشتر تلاش میکنی که یه چیزی بهتر بشه ٬ خراب تر میشه !

منصور